-
تولد آقای " او "
1394/06/01 12:00
تنها کسی که مرا درک می کند، مردی است از دهاتی ترین نژاد انسانیت که همیشه در منطقی ترین جای مخلیه ام، ریش افکار مرا خضاب می کند ! او نمی داند چند ساله است؟! سجل ندارد!… پدر ندارد! … مادر ندارد!… او از تمام دنیا فقط یک چیز دارد و آن " اعتقاد " است ! او اعتقاد دارد " نام" عنصر مزخرفی است که آدم را از...
-
خُتن آهو
1394/06/01 11:55
از تبانی پیراهن و آغوشت وسوسه ها در گریبانت خفته است ! چشم ! من سر به زیرم اما باز . . . کاش دامنت کمی بلند تر بود !!! ساق پای آهو انه ی و فکر مرا جای دیگر برده است ! جای پنهان و محجوبی ! احتمالا ختن دارد ! به ! چه عطری ! چه زانوانت تراشیده است به ! . . . بی خیال بانو دامنت را به پا بپیچ لطفا ! من هم به چیزهای خوب تر...
-
سوسک اهلی / قسمت آخر
1394/06/01 11:35
با هر چی که ازم نمونده بود، لم دادم کنار روح بانو و به این فکر کردم که کی مُرده؟! نمی تونست زنم باشه! توی این چند دقیقه که من دچار جهنم شدم، فرصت کفن و دفنش نبود که حالا مغزش اینجا باشه! پس این کیه که مرگش، این اندازه روی روح بانو تاثیر گذاشته و از ادامه ی راه نا امیدش کرده؟ ! پرسیدم: "می شناسیش؟! "...
-
سوسک اهلی / 4
1394/06/01 11:27
خب این طور که به نظر میاد، زندگی پس از مرگ به اون کلیشه ای هم که تعریف می کردند، نیست! ... چیزی که من تا الان دیدم، یه ورژن متفاوت از همون زندگیه که داشتم! تا اینجا که ادامه ی همون مشکلات و دغدغه ها بوده! این روح بانو هم بنا به گفته های خودش،هنوز به آرامش نرسیده بعد از پنجاه سال مردگی ! روزی که من دست به حماقت...
-
رساله دلدادگی / امساک ازبوسه
1394/04/07 09:09
مرجع دلشدگا ن؛ ماه ما را مبارک کن ! چیست حکم روزه بر زنی که از چشم های معشوق باردار است؟ روی برگرداند از رخسارش خطر جان دارد این فراق ! نگاهش کند ویار لب می آورد ! می شود به قدر حفظ حیات/ او را بوسید؟ ور نه این جنین/ از سختی امساک سِقط که نه ... نارس به دنیا می آید؛ نسلی/ مبتلا به هوسی بر نیامده مرجعیت تو را به ابتذال...
-
پرسه های آمونیاک / 29
1394/04/07 09:07
-
سقوط سهوی
1394/04/07 09:05
یک سقوط سهوی مضحک بود / بوسه ای در میانه ی مستی ها ! تا ابد مبتلا به برزخ عشقی / م نا امید از بهشت آغوش ها !/ بوسه کمتر بزن از دور برصدای " عاشقت هستم " / ... ... بی تعارف بگویم زن / شوکران لبهایت / نوشداروست اما / بعد مرگ سهراب ها ! .../ امیر معصومی/ آمونیاک 1394.3.25
-
پرسه های آمونیاک / 30
1394/04/07 08:59
-
محتکر خنده
1394/04/07 08:57
من محتکر خنده ی شیرین تو هستم این عامل اصلیِ گرانی نبات است ! حالا شده ام حامی یک مرجع تقلید تا حکم دهد خنده ی تو ، فعل حرام است ! از رشوه ی این فتویِ جعلی و خیالی برگردن من ، خمس و زکات ، سهم امام است ! مرتد شده ام محض خلاصی و ولیکن از رونق گلخند تو بازار دلم ، سخت کساد است ! امیر معصومی/ آمونیاک دوازده ام خرداد نود...
-
میقات
1394/04/07 08:55
این شعر حد شرعی دارد اگر / خواندنش دلت را بلرزاند ! … در شهری که بر دیوارهایش صیغه ی نکاح نوشته اند / مبادا تلاقی سایه هایمان / خشم خدا را بر انگیزد؛ دیدار ما رسمی باشد بهتر است ! . . . تو را به شب شعر دعوت می کنم؛ شبی که من باشم و تو، و شعری که از غزل چشم های ما / مستانه بر لبان مان / موزون برقصد ! *** آرام و مهربان...
-
بهشت مجازی / جهنم واقعی
1394/04/07 08:54
من اسم مقاله ی امروز را می گذارم "حرف حساب" چون جواب ندارد! این یک نظرشخصی در باید و نباید های زندگی مجازی انسان های امروزی است . بایدی که می گوید: شما موظف به آشنایی با این جهان موازی و آموختن آداب زندگی در آن هستید و نبایدی که می گوید: هیچ انسانی حق ندارد به بهانه ی حفظ ارزش های یک زندگی واقعی، لذت زندگی...
-
سوسک اهلی / 3
1394/04/07 08:51
چه سکوت بدی! چه خفقانی! چرا امشب اینقدر خلوته؟! ... فکر کنم به خاطر بارندگی سر شبه! خاک باغچه گِل شده، حشره نمی پلکه این طرفا! واسه همینه که اینجام شرجی شده و نمیشه راحت نفس کشید ! وای وای! اینجا رو ببین! هیچی ازم نمونده! چار پاره استخوون! حیف اون بر و بازو! حیف اون چشم و ابرو! حیف اون لبا و اون همه بوسه دزدکی...
-
سوسک اهلی / 2
1394/04/07 08:44
دیر کرده ... نکنه نیاد ... خدا کنه وقتی میاد، جفتش رو با خودش بیاره! ... مرد حسابی! آخه تو با جفت یک سوسک سیاه سوخته ی بدترکیب چکار داری؟! ...خب یک فکر شیطنت آمیز،مغز نیم خورده ام را مشغول کرده است ... میگم!جفت گیری دو تا سوسک چطوری می تونه باشه؟ تا وقتی زنده بودم،هیچ وقت به این حشره ی منفور، توجه نکرده بودم، جز...
-
سوسک اهلی / 1
1394/04/07 08:37
سلام سردی کرد و رفت توی اتاقش . کسی حوصله نداشت بفهمه چه مرگش شده؟ ! خودشم ترجیح می داد، فردا روزنامه ها تیتر بزنند : " کسی در آتش خاطراتش، سوخت ! " . . . از جاش که بلند شد، لرزش گرفت . با خودش گفت: " اونقدرام که می گفتن، خوفناک نبود . " کفن رو از دور خودش آزاد کرد و این بار به پهلوی چپ خوابید. بی...
-
نظریه ی انتخاب / قسمت سوم
1394/03/07 10:28
اینکه چگونه بدانیم رفتار ما برای ارضای نیاز هایمان درست است یا خیر باید به بررسی برخی از باورهای ذهنی بپردازیم. سه باور نادرست روان شناسی در کنترل بیرونی وجود دارد که تئوری انتخاب می گوید، باور دوم و سوم است که بیشترین لطمه را به روابط انسانی وارد می کند. ساده ترین راه درک این روان شناسی سنتی آن است که ببینیم چگونه...
-
خودنوازی های یک روح مهربان
1394/03/07 10:26
خودنوازی های یک روح مهربان " صدای نفسهای یک مرد، مستمر از کشیدن باری بر دوش، در طول قرنها سکوت مرموزِ چشمانش؛ چه با خود پنهان داری که خسته کرده ای مرا از صبرت؟ پایین بکش این بالا اندازِ براندازِ جان را ! این روح که تو بر گُرده ی روان می کشی یوزی است که هزار کفتار گرسنه را می درد، این زنده خورانِ مرده پرست،به...
-
مرد های عاقل!
1394/03/07 10:25
هرگز نوشتن از عشق برای یک مرد، کار راحتی نیست آن هم وقتی پای عقل در میان باشد ! شاید در نظر اول، عاشقی یک مرد، عین دیوانگی به نظر برسد اما به مرحله ی عمل که می رسیم، دو دو تای قضیه، شش و هشت از آب در می آید! و تنها دلیلش این است که طرف دوم معادله عاشقی! لطیفه ی ظریفه ای است که به وقت نوازش کردن همان قدر حساس است که...
-
زن های دیوانه!
1394/03/07 10:24
زن های دیوانه ، یواشکی عاشق می شوند زن های عاقل ، عاشق نمی شوند ! زن های دیوانه ، پنهانی چشم چرانی می کنند زن های عاقل نگاهشان را می دزدند ! زن های دیوانه ، فریبنده عشوه گری می کنند زن های عاقل وقار و متانت تمرین می کنند ! زن های دیوانه ،پی خلوت و و دل بری اند زن های عاقل ، مکان های عمومی را ترجیح می دهند ! زن های...
-
وحم / قسمت آخر
1394/03/07 10:22
سلما گفت که دیگر نمی نویسد. دیروز که به دیدنش رفتم و دزدکی پشت در اتاق تماشایش می کردم، گفت. البته نمی خواستم فال گوش بایستم اما وقتی دستم را روی دستگیره گذاشتم، شنیدم که با کسی حرف می زند. صدایش گنگ و مبهم بود. در را به آرامی باز کردم، ایستاده بود کنار پنجره، با پیراهن سفید و نیمه آستینی که به زانوهایش نمی رسید....
-
وحم / قسمت ششم
1394/02/28 14:00
از خواب و خوراک افتاده ام. این داروهای لعنتی هم کمکی به بهتر شدن حال و روزم نمی کند. اگر این حالت تهوع برطرف شود، از شرّ این سرم ها خلاص می شوم. خسته شدم از این اتاقک اورژانس. دو هفته است اینجا مقیم شده ام. بهنام هر روز صبح می آید، سلام می کند، برگه هایی را که پرستار شیفت شب نوشته است را چک می کند؛ چند دقیقه کنار...
-
وحم / قسمت پنجم
1394/02/28 13:58
چرا مامان نباید از حاملگی من خوشحال شود؟! شاید به این بارداری امیدی نیست! شاید احتمال می دهند این یکی هم سقط می شود! زنگ پرستار را می زنم، یک بار، دو بار، سه بار، چند بار پشت سر هم؛ پرستار و مامان با هم آمدند. - " چی شده سلما جان؟! " ... پرستار سُرم و آنژوکت را چک کرد و پرسید: " حالت تهوع داری؟!...
-
وحم / قسمت چهارم
1394/02/28 13:57
من و یوسف معبِّر خواب های هم هستیم.در تمام این ده سال کم پیش آمده بود، اتفاقی غافلگیرمان کند؛ همیشه قبلش یا من خواب می دیدم یا یوسف. حالا دیگر سمبل خواب های هم را می شناختیم. یادم هست اولین باری که یوسف خواب دید من حامله ام، خودش حس خوبی داشت اما من، از همان زمان تجرد، هر وقت این خواب را می دیدم، یک هفته نشده، اتفاق...
-
وحم / قسمت سوم
1394/02/28 13:50
امروز مامان اینجاست، از صبحِ کله ی سحر، بلافاصله بعد از رفتن بهنام به اداره، سرزده آمده است. از نماز صبح و پایِ سجاده تا وقتی که مامان روی تلفن همراهم تماس گرفت که: " چرا در و باز نمی کنی ؟! "، خواب نه! به مرگ رفته بودم! با بدنی نیمه جان، در را باز کردم؛سلام نکرده از رنگ و رویم فهمید، نا خوش ام، برای همین...
-
نظریه ی انتخاب / قسمت دوم
1394/02/03 14:20
ماشین رفتاری در نوشتار قبلی به شناخت پنج مولفه در درک بهتر نظریه ی انتخاب اشاره کردم که مولفه ی اول، شناخت ظرف های نیاز، میزان پر و خالی بودن آنها بود. تنی چند از دوستان، خواهان شرح بیشتری بر این موضوع بودند که امیدوارم در خلال این نوشتار و دریافت وسعت دید، خودشان بتوانند با واکاوی مفیدتری در رفتارها و خواسته های شان...
-
پرسه های آمونیاک / 25
1394/02/03 14:17
-
پرسه های آمونیاک / 24
1394/02/03 14:16
-
عشق پست مدرن!
1394/02/03 14:12
چشمانت را ببند ! حالا تصور کن زنی تنها را در انتهای منحنی های لیز در سورئال ترین قاب اتاق / لَخت می چرخد چشمانش / گریبان وا می کاود انگشتانش مردی خفته کنار ساحل را که در تصویر نیست ./ *** چشمانت را باز کن ! حالا به خواب برو ! در کج ترین نگاه پنجره مرد راست قامتی، می خزد / ... یک عشق پست مدرن ! . . . بیدار شو ! بیدار...
-
پدر
1394/02/03 14:09
به نام پدر مردی که دستان سبزش،سایه سار آرامش است . صدای گام هایش ، نوید آسایش . . . امروز که خوان محبت ت ، مائده ی آسمانی است و خنده ات ، برکت عمر نگاهت را قاب خواهم گرفت که خانه ی امید من از خورشید چشمانت ، روشن است . وجودت بر من مبارک است امیر معصومی / آمونیاک 1394.2.12 روز پدر
-
آتش بس
1394/02/03 14:05
تیله های چشم تو الماس است / نگاه غمگینت قلب آینه را خراش خواهد داد / و بغض جیوه ای ت اگر بشکند ! قاتل آینه است / و آه سربی ات مخرب ترین سلاح گرم است / . . . آتش بس ! دلتنگیت ثانیه ای چند؟ ! . . . مبادله می کنیم کالا به کالا ! . . . " آه " از تو " دورت بگردم " ش با من ... ! امیر معصومی/ آمونیاک هفت...
-
نظریه ی انتخاب / قسمت اول
1394/02/03 14:00
دوستان همراه،سلام؛ در این نوشتار می خواهم تا جایی که در حوصله ی قلم بگنجد، درباره ی نظریه ی انتخاب صحبت کنم؛ از آنجا که این مقاله بسیار مختصر خواهد بود، دقت و توجه نظر شما بر روی تک تک جملات باعث می شود، نسبت به شخصیت منحصر به فرد و شرایط خاص خودتان با سوالاتی مواجه شوم که پاسخ به آن ها، شرح و توضیح روشن تری بر این...