بعضی ادما ارزش محبت کردن ندارن ......
+ نوشته شده در دوشنبه دهم آبان ۱۳۹۵ ساعت 18:12 توسط سرزمین یخی
|
اینجا نیستی.
مثل همه روزهایی که بودی.
تازگی ها فرق بودن ونبودن را هم فراموش کرده ام.
وقتی شانه ای نیست تا بغضت را بشکنی.
این بودن است یا نبودن.
این که لبخندهای دزدانه ات را،
لرزیدن دلت را،
بهانه های کودکانه ات را،
و لوندی های گاه گاهت را
در خودت ویران کنی.
بودن است یا نبودن؟
هر وقت خواستمت ؛...ترا نداشتم.
همین است که نمیدانم
بودن یا نبودن،
چه فرقی دارد.
یک گام از هملت عقب ترم.
و یک عمر ازتو جلوتر؛
که هنوز فکر می کنی ،
بودنت با نبودنت فرق می کند.
من اینجایم.
پشت پلک های خواب آلودی ؛
که سال هاست آرزو دارد؛
خواب مرا ببیند.
من که پر رنگ تر از بودن تو ام.
و آن قدر واقعیت دارم،
که به توهم بودن تو،
رنگ حقیقت ببخشم....
مثل همه روزهایی که بودی.
تازگی ها فرق بودن ونبودن را هم فراموش کرده ام.
وقتی شانه ای نیست تا بغضت را بشکنی.
این بودن است یا نبودن.
این که لبخندهای دزدانه ات را،
لرزیدن دلت را،
بهانه های کودکانه ات را،
و لوندی های گاه گاهت را
در خودت ویران کنی.
بودن است یا نبودن؟
هر وقت خواستمت ؛...ترا نداشتم.
همین است که نمیدانم
بودن یا نبودن،
چه فرقی دارد.
یک گام از هملت عقب ترم.
و یک عمر ازتو جلوتر؛
که هنوز فکر می کنی ،
بودنت با نبودنت فرق می کند.
من اینجایم.
پشت پلک های خواب آلودی ؛
که سال هاست آرزو دارد؛
خواب مرا ببیند.
من که پر رنگ تر از بودن تو ام.
و آن قدر واقعیت دارم،
که به توهم بودن تو،
رنگ حقیقت ببخشم....
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 18:26 توسط سرزمین یخی
|
کاش خدا به اون با عدالتی که تو کتابش گفته، بود
اونقدر راحت نمی نشست از هم پاشیده شدن موجودی که خودش فرستاده تو این جهنم رو ببینه...
شکست من له شدن من واسه خالقم خیلی دیدنی شده ازش متنفرم...
+ نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم اسفند ۱۳۹۴ ساعت 16:16 توسط سرزمین یخی
|
دلم مردن می خواد....
ازین زندگی لعنتی بیزارم دلم می خواد چشمام رو ببندم دیگه پانشم......
+ نوشته شده در یکشنبه نهم اسفند ۱۳۹۴ ساعت 12:55 توسط سرزمین یخی
|
وفاداری....
وفــــــــاداری ... یک کار خود آگاهانه نیست !!
اگر کسی را واقعا دوست داشته باشی ...
خود به خود به او وفــــــــــادار می مانی ...
دوستم نداشتییییی......
+ نوشته شده در چهارشنبه پنجم اسفند ۱۳۹۴ ساعت 15:19 توسط سرزمین یخی
|
می خواخم بنویسم......
دلم می خواهد بنویسم از بی وفایی های تو،از آشفتگی زندگیم، از کویر های بی انتها، از کوچه های بن بست، از آسمان ابری و شبهای بی ستاره دلم
دلم می خواهد بنویسم از آرزو های بر باد رفته ام، از نامه های نخوانده، از آشناهای غریبه و از غریبه های آشنام.
می خواهم بنویسم آنقدر که کاغذی نانوشته باقی نماند و حرفی نزده.
دلم می خواهد بنویسم از آرزو های بر باد رفته ام، از نامه های نخوانده، از آشناهای غریبه و از غریبه های آشنام.
می خواهم بنویسم آنقدر که کاغذی نانوشته باقی نماند و حرفی نزده.
+ نوشته شده در شنبه یکم اسفند ۱۳۹۴ ساعت 1:37 توسط سرزمین یخی
|
هیس...
هیـــس . . .
قلب و روحِ این زن مُـــــــــرده است !
قلب و روحِ این زن مُـــــــــرده است !
+ نوشته شده در شنبه یکم اسفند ۱۳۹۴ ساعت 1:26 توسط سرزمین یخی
|
زخم های دلم
کلاهبردار دلم هستی....
با نامردی دلم رو گرفتی بردی شکستی.......
حالا دلم گوشه ای با زخم هایش تنهاست.....
با نامردی دلم رو گرفتی بردی شکستی.......
حالا دلم گوشه ای با زخم هایش تنهاست.....
+ نوشته شده در شنبه یکم اسفند ۱۳۹۴ ساعت 1:25 توسط سرزمین یخی
|
سخت است بودن هایی که به نبودن هایشان باید عادت کنی... آدمها گاهی بی دلیل می آیند و بی دلیل می روند. خوب که نگاه می کنی نه دلیلی برای آمدنشان پیدا می کنی، نه دلیلی برای رفتنشان، هیچ توجیهی نیست، آدم ها ترکت می کنند. گاهی با بهانه، گاهی بی بهانه، رفتنی می رود نمی شود جلوی رفتنش را گرفت که اگر قرار به ماندنش بود هیچ اتفاقی نمی توانست سد راهش شود..
+ نوشته شده در شنبه یکم اسفند ۱۳۹۴ ساعت 1:22 توسط سرزمین یخی
|
بـیـا و یـک فـنـجان نـسکـافـه ی داغ ِ داغ،