شبیه شکار نبودی
و من
نه آن تارزانِ حیات
وحش!
تمام صُلب من
با تو در صلح بود
تا ...
تا انهدامی در آن
شبی خون عاشقانه!
اولین اصابت
از گلوله ی آتشین
دهان تو بود؛
و من مجروحی
که زبانش لال شد!
دومین شورش از
بالایِ بلند تپه
هایی/
که نارستان شخصیِ تو
بود؛
و من اسیر ِ دره و
دریده یِ گریبانت!
آخرین حمله
چه کسی را شهید کرد؟!
غواصی که من بودم؛
غرق شد
میان شیرین ترین
دریاچه ی جهان
که در وَ/تَنِ تو
بود!
شبیه شکار نبودی
صیاد بی سلاح!
#امیر_معصومی_آمونیاک
نوزده دیماه نود و چهار