عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک
عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک

دعوت نامه ی ونسا و پرتغال خونی

سلام و درود بیکران به قوّت بهارانه ی سبزی که بر جان، نهادینه کردید.

طلوع و ظهور و مبارک بادِ  تابستانی که امیدوارم دل تنگی تان بر هر آرزو  که  تا کنون بر زانو نشانده و با خون دل پرورانده اید، به ثمر نشیند و سمر نشود که سمر، افسانه گفتن است و در شأن ما و شما نیست.


در آغار فصل جدید به خواندن داستان 


" ونسا و پرتغال خونی " 


دعوت تان می کنم. مهمان من باشید در شبکه های اجتماعی ذیل:


اینستاگرام:

http://instagram.com/amir_nh3


فیس بوک:

https://www.facebook.com/amir.masoumi.75?fref=nf


کلوب:

http://www.cloob.com/name/amirjoony


سپاس از بودن همه تان:

امیر معصومی / آمونیاک

سی ام خرداد ماه نود و پنج

رَمَض است حِرمان تو


باید پرهیز کرد
روزهای بی شمار؛
زوال در زوال خورشید
و
کسوف در کسوف چهره ات؛
باید پرهیز کرد
از بلعیدن چشمهایت‎ ‎
که مُخدّر است
و
نوشیدن لب های مُسکِرَت؛

باید پرهیز کرد
که استشمام عطر خنده ات
وَ استنشاق غبار دامن ت
وَ فرو بردن سر در غرقاب گیسویت
‏.‏
‏.‏
‏.‏
حِرمان جان است یا حُرمت معشوق؟!‏
من از هر چه امساک توانم
از حلاوتِ فطر آغوش ت
به وقت نماز بر ناز تو ‏
پرهیزم نیست.‏

‏***‏

گویند رَمَض، سوخته شدن پای است از گرمی زمین، چون ماه صیام موجب سوختگی و تکلیف ‏نفس است .
من بر کفاره ی هر لذت از دیدن تو،‌ عمرِ جهانی را بر هُرم خواستن و داغِ طلب خواهم دوید.‏

واژه یاب:
غرقاب:پایاب
حِرمان:بی بهرگی
فطر:گشودن
نماز:پرستش

#امیرمعصومی_آمونیاک 
هفده ام خرداد نود و پنج / اول رمضان1437
@amirnh3

http://telegram.me/amirmasouminh3

تکسیرِ یک تکثیر

مرد باید باشد 
کسی که تورا عفو کند 
بعد از اغوای حاکم 
که او را از تخت تماشای خود،
به تخت جان کشیدی و 
به جرم بوسه های نا مشروع
که هیچ خدایی به بوسیدنشان رضا نیست از فرط حسد !
حق السکوت گرفتی به اقرار "دوستت دارم" های بیشمار 
در وقت ازدحام زندگی
و باز هم تو را به تالار آینه برد!
و نترسد 
که هر چشم تو هزار چشم شود در انعکاس هر پاره از آ بگینه ها !
و 
زن که تو باشی 
بعید بود سکوت کنی از این همه من که دور تو می گردیدم !
و خویش را به زیر حریر شرم پناه کردی
که بود بی هیچ عرض اندامی ، 
بر تکسیر* خویش ابا داشت در تکثیر مردمک های من؟!!
از تو دور است این چارقد پیچیدن بر سر
که سرسری، دست از روسری کشید در برابر 
باد به غبغب مردی که غیرتش،
امنیت گیسوی هر زنی بود!
*
تکسیر : شکستن


نهم خرداد نود و پنج

بخشی از عیدانه

#‏امیرمعصومی_آمونیاک 
@amirnh3
http://telegram.me/amirmasouminh3

 

تهدید انتحاری آغوشت!

 

کاش می شد انسان ها را قلمه زد به رسم گل.‏
خوبی ها
زیبایی ها
و
مهربانی ها را؛
تکثیرشان کرد‏
یا
‏ لبخندشان را ‏
به مانند یک ماهی زنده گرفت میان دست
دوان دوان ببرد تا اولین چهره ی ممکن؛
نشاند میان لب های کسی که
تُنگ صورتش خالی است
از هر جنبده ی قرمزی که قانون صلح با بشریت را بداند.

کاش می شد انسان ها را مانند درختان
پیوند زد؛
وقتی حال شان رو به مرگ است ‏
اما جان شان باقی است؛
قلب شان را برد
چسباند به سینه کسی که حالش خوب است ‏
اما جانی برایش نمانده است؛
آن وقت دو انسان زنده می شدند به عشق
به تعلق
به تعالی؛
خوب می شد اگر
زنی
مردی
سنگ تراش بود
و از کنار هر قلبی که سخت شده است
-در تراکم جمعیتِ بی دل

یا در ازدحام غم های هرز-
تیشه با عشق داشت
کوه غرور و نخوت از تنهایی آدم را 
می تراشید که تماشایی شود.
گل ها
درخت ها
سنگ ها
را می شود کنار هم داشت
چیزی شبیه
گلسنگ
اما انسان ها را

کاش می شد از این همه لقاح مصنوعی
یک کودک درون را بارور کرد
تا هر زنی
در پارک تاب بازی کند و
هیچ مردی شبی درون تختش بی عروسک نخوابد.
کاش … … …
***
جهان من بی تو
منفجر از فرضیه هایی است
که تنها
تهدید انتحاری آغوش تو
سلامت روانیش را تضمین می کند!‏

#امیرمعصومی_آمونیاک 
سیزدهم خرداد نود و پنج
@amirnh3

می دانی دروغ چیست؟!

 

می دانی دروغ چیست؟!
همان که نمیشود به چشمان تو گفت،
وقتی حقیقت را از لرز مژگان من میخوانی !
رک بگویم و بی حیا !
چنان تورا می خواهم که هیچ نوشتنی،
التهاب قلبم را نمی نشاند 
تا 
پشت پای رفتنت اشک دلتنگی نریزم
دوستت دارم 
چنان که این بار
نفست را در سینه گرو نگه داشته ام !
خدا خودش دم تو را بهار زندگی و بازدمت را چنان تابستان کند
که هیچ خزانی را بر زردی رویت توان نباشد
و زمستان تا زمستان
یلدای اغوش تو باشد !

بخشی از عیدانه ی نود و پنج
#امیر_معصومی_امونیاک