عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک
عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک

سودای ناسوت!


 

از تو به ما رسیده است
پاداشِ سال ها بردگی
بی آنکه ارباب ما باشی!
-
این تشویش بشری

جان به جان آفریده ای و 
مشعوف ام 
از هبوط خدایی که تو باشی
در حجم مظنونِ آدمی!
-
که ملبس دیدمت

حالا تو را 
به سگالِ خویش 
بِهِشتَن نکوتر است/
یا در تزلزلِ سُودایِ 
عقوبت از خلقتِ ناسوت؟!

خدا که تو باشی
آن هم مجسم/
من هر روز
بر در خانه ات می آیم
تا تو را 
در آن جِلد پنهان/ ببوسمت.
ای
از کرسی عرش گریخته
و 
در جان آدمی آویخته !

تو را هر چه از آدمیان هراس آید
به امنِ آغوش من/
تَراس باید/
که ما هر دو زاییده ی وهم ایم!
-
برای جهانی در صلح
که عشق را ذبح کرده است
برای تصدُّق معشوق!-

وارونه که بخوابیم
در بهشتی معکوس
محشور می شویم
اگر حجاب خدایی ت را
از دیدگان بشر برداری
و این جهنم را
بر ما مبارک گردانی!

واژه یاب:
سگال : اندیشه
بهشتن: رها کردن
سودا: خیال
ناسوت: جهان مادی
تراس: با یکدیگر راز گفتن


#امیر_معصومی / امونیاک
پنجم اسفند نود و چهار


ده اسفندماه نود وچهار

آشقانه!

 

تا کجا عاشقانه بنویسم و " آشقانه " بخوانی و به روی خودت نیاوری، بوسه ای را که میان دست هایم، گل کرده بود برایت اما ‏انتخاب تو، جز پوچی غرورت نبود!‏
حالا تا دنیا دنیاست، سهم تو خالیِ دست های مردانه ای است که نه برایت گل می آورد و نه بوسه ای، زیر زبانش پنهان دارد!‏
گل از من! پوچ از تو!‏
بی خیالِ هر چه تقلب که می توان در کار تو کرد، شاید چشمانت دوباره بخندد!‏
***
آشق همان عاشق است در گویش محلی، کنایه از عدم درک از یک زبان مشترک.

امیرمعصومی /امونیاک
کانال عورانی:
@amirmasouminh3
اینستاگرام :
http://instagram.com/amir_nh3

 

لب من در صلح بود!

شبیه شکار نبودی
و من 
نه آن تارزانِ حیات وحش!
تمام صُلب من
با تو در صلح بود
تا ...
تا انهدامی در آن‎ ‎
شبی خون عاشقانه!

اولین اصابت 
از گلوله ی آتشین دهان تو بود؛
و من مجروحی‎ ‎
که زبانش لال شد!

دومین شورش از‎ ‎
بالایِ بلند تپه هایی/
که نارستان شخصیِ تو بود؛
و من اسیر ِ دره و دریده یِ گریبانت!

آخرین حمله‎ ‎
چه کسی را شهید کرد؟!
غواصی که من بودم؛
غرق شد ‏
میان شیرین ترین 
دریاچه ی جهان
که در وَ/تَنِ تو بود!

شبیه شکار نبودی
صیاد بی سلاح!


#امیر_معصومی_آمونیاک

نوزده دیماه نود و چهار

ترافیک بوسه!

کاش
شهادت دهد/
کاجِ تنها/
به بوسه های ما /
در شلوغ ترین چهار راه جهان!
_جایی که چراغ های خطر
برای تو همیشه سبز است!_

چراغ های راهنمایی
در سبزترین حالت خود/
چشمک خواهند زد
به تمام پل های هوایی!
و تمام عابرها
به رقص خواهند آمد!

کاش /
ضبط کرده باشد/
تنها دوربین چهار راه/
که اولین ترافیک بوسه
جریمه ش با ما!

امیر معصومی / امونیاک
بیست و یکم اذر ٩٤ 

شعر زدگی مزمن!

فرق می کند/
مرد باشی و هر دلتنگی/
معشوقه ات را
شبیه کنی به زنی/ بیاوری به ذهن/
یا
زن باشی و
هر شب /
در شعر مردی
به خواب روی!
اولی می شود شاعر؛
دومی
زنی بیمار/
با شعر زدگی مزمن!
که هیچ مردی را شاعر نمی کند!
***
من از شاعرانگی، زنی به غنیمت نمی برم؛
آغوش … تزلزل قلب و قافیه است!

امیر معصومی / امونیاک

پانزده آذر ماه نود و چهار