عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک
عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک

تنهایی؟!

 

 

الف: به چی فکر می کنی؟!
ب: به نداشته هام!

الف: مثلا؟!
ب: تنهایی!

الف: بهش نیاز داری؟!
ب: اوهوم.

الف: من همه ش و ازت گرفتم؟!
ب: اوهوم.

الف: چه بد! بخوای برات جور می کنم.
ب: واقعا؟! دریا هم داشته باشه؛ ممکنه؟!

الف: یه کم سخت شد اما… چشم. 
ب: من نباشم، تنهایی اذیتت نمی کنه؟!

الف: تو که نباشی من یک مرد تنها نیستم! یک عاشق منتظرم که برای خلوت ش برنامه می چینه. 
ب: که چکار کنی؟!

الف: من نپرسیدم تو با تنهایی ت می خوای چکار کنی؟! پرسیدم؟!
ب: من باید بدونم؛ من زن ام؛ خواسته و ناخواسته مرزهای نامرئی، تنهاییِ من رو به کارهای قابل پیش بینی محدود می کنه اما شما مردها

الف: هنوز تنها نشدی، شروع کردی؟! صبر کن دو قدم دور شی بعد نقاب ت رو بندازی! عاشق بد دلی که تو باشی
ب: نه! من فقط می خواستم .…

الف: نترس! من در تنهاییم همون کارهایی رو انجام میدم که وقتی جلوی چشم های تو نیستم، وقتی سرکار أم، وقتی خونه ی مادرم هستم، وقتی خارج از ساعت اداری میرم جلسه، وقتی
ب: به این که نمی گن تنهایی و خلوت!

الف: عاشق که باشی، معنا و مفهوم خیلی چیزا برات عوض میشه! تنهایی یک از هموناست.
ب: نمی تونم جایی برم و بهت فکر نکنم!

الف: پس هیچ وقت تنها نیستی و با خودت خلوت نداری!
ب: خسته ام!

الف: کمی به من، به عشق، اعتماد کن. حالا چشمات و ببند و با خودت خلوت کن تا من برم جلسه و برگردم.
ب: جلسه ی چی؟! با کی؟!


بیست و یکم فروردین نود و پنج
#امیر_معصومی_امونیاک


کانال عور/انی:
https://telegram.me/joinchat/Avq8pjvTbmiU-9MvE-zN4Q

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد