مبحث تناسخ در بین اندیشمندانِ عرفان اسلامی، از آن دسته
نظریاتی است که صحبت کردن درباره ی آن بسیار سخت و چالش بر انگیز است. آنچه من در
سلسه مقاله های متافیزیکی خود به آن اشاره دارم، باورِ یک تئوری است که تلاطم ذهن
جستجوگر مرا، آرام می کند.
تقدیم به تمام دوستان که در این سال همراه من بودند:
( (cut/ past
" سخت
ترین سوال جهان است : " به چه فکر می کنی؟ "... " همین؟! نوشتم:
" به اکنون که هیچ نیازی در من نمی جوشد جز عطش دانستن! " فایل را بستم
و حذف! (Delete).
" چنبره
ی شرم در نگاه زن!/ حیا در اندامش درد می کشید/ اما/ هرم اولین بوسه/ بکارت همه ی
عاشقانه هایش را درید/ مردی که شراره های نفسش/ هوس زن را رسوا می کرد."
دفتر اشعار تیزاروس بود. قصد داشتم بعد از اتمام
داستان این شعرها را در قسمت هایی مجزا منتشر کنم، فرصت نشده بود(. (cut/
past
"ﻋﺸﻖ
ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﯼ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﯼ،
ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻋﺸﻖ ﻣﮕﺬﺍﺭ. ﻣﺜﻞ ﻧﻮﺯﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﯿﺮ ﻣﺎﺩﺭ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﻋﺸﻖ ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ
ﺑﺎ
ﻧﺒﻮﺩ ﻣﻌﺸﻮﻕ، ﻓﺮﺩ ﻣﺮﺩﻧﯽ ﺷﻮﺩ .ﺍﺻﻼً ﻣﻌﺸﻮﻗﯽ ﮐﻪ ﺍﮐﻨﻮﻥ
ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻋﺸﻖ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﻨﺪ، ﺻﺮﻓﺎً ﯾﮏ ﻧﻮﻉ ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ
ﺻﺪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻦ ﻫﻢ ﺗﺎﺛﺮ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ .
ﺁﺭﯼ ﻋﺸﻖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺗﺰﺍﯾﺪ ﺍﺳﺖ . ﻋﺸﻖ ﺁﺯﺍﺩ ﻭ ﺭﻫﺎﺳﺖ."
این را در یک گروه اجتماعی خوانده بودم. به قدری که
دلم از رابطه های مجازیِ برنامه ریزی شده برای شروع یک رابطه ی عاشقانه به درد
آمده بود، این را نگه داشتم تا سر فرصت مطلبی بر حفظ حریم خصوصی ام بنویسم. نوشته
ام. موقعیت ارسال دست نداد. (Delete)
" از که
برای چه بنویسم وقتی دور دست های خیال من از رویای تو خالی است.
این روزها دانستم که نجوم را دوست دارم، علم اسطرلاب
را، دور قمری و مدار شمسی را، ستاره و سیاره و سیاه چال را ..."
این هم کامل بود. فقط در گروه دوستان منتشر کرده
بودم. ) (cut/ past
"مهتاب:
امیر شما نشانه ها رو گفتی ولی این نشانه ها نمی تونه خواب هایی باشه که ما قبلن
دیدیم و به یاد نمیاریم و تو نا خودآگاهمون مونده؟! یا افرادی که بی هیچ شناختی
جذبمون می کنن، آیا همون انرژی مثبت و منفی افراد نیست؟!
این یک از سوال هایی بود که ذیل مبحث – عشق کارما
ندارد – پرسیده شده بود. باید سال بعد یک بازنگری مختصر و یک مقاله ی مکمل در این
رابطه ارایه بدهم. ) (cut/ past
" فنگ
شویی!
فنگ شویی یک فلسفه و فن باستانی در چین است برای
داشتن یک چیدمان درست در زندگی تا هر چیز، بهترین اثر خود را بر سلامتی و شادی و موفقیت
و هماهنگی و به طور کلی انرژی مثبت داشته باشد!"
این دقیقا کاری بود که من در حال انجامش بودم. ادامه
دادم:
" این فن
مدیریت انرژی در محیط، به لوازم و اشیاء پیرامون ما محدود نمی شود. ما نیاز مبرم
به فنگ شویی روابط مان داریم با آنهایی که سنگینی شان به زمین است اما خستگی
بودنشان به روی ذهن و احساس ما.
این خستگی لزوما به خاطر ناراحتی یا وجود یک کینه ی
دیرینه نیست، گاهی ما برخی از دوستان و آشنایان مان را مانند استخوانی لای زخم،جهت
روز مبادا نگه می داریم!
گاهی برای نشان دادن ادب و نزاکت و سعه ی صدرمان و
گاهی احترام به احساس طرف مقابل بی آنکه وجودش برای مان مهم باشد. فقط چون ما را
دوست دارد، اجازه می دهیم خوش باشد بی آنکه بدانیم چه بلایی به جان خویش می خریم!
پاکسازی هاله ی انرژی، راه های ثابت شده ی علمی
دارد که من تا قبل از آغاز سال نو، ساده ترین شان را به شما پیشنهاد داده و خود
انجام می دهم.
تکلیف تان را با انسان های زندگی تان روشن کنید. اگر
در آن واحد با چند نفر در رابطه ی احساسی هستید، بهترین شان را برگزینید و به بقیه
شان فرصت های تازه ای برای زندگی هدیه کنید تا شما نیز خستگی و افسردگی هایتان بر
طرف شود.
اگر از پذیرش مسوولیتی که روح تان را می رنجاند،
خسته شده اید، دقیقه ای بایستید و بیندیشید. اگر این مسوولیت در قبال کسی است که
برایتان بازخورد احساسی دارد ( به هر شکلی،چه مادی و چه معنوی! ) الاکلنگ دلتان
را بالانس کنید! فقط همان اندازه که سبب شادی و لبخندتان می شود را انجام دهید و
برای اجرای بهتر مسوولیت تان از افراد حاضر در صحنه ی زندگی تان کمک بگیرید. –
مثلا اگر مدت ها پرستاری بیمار عزیزی را می کنید و این رابطه از یک حالت عاشقانه
برایتان به اجبار تبدیل شده است، یک بار دیگر این پاراگراف را از اول بخوانید! –
نگویید نمی شود که تمام سدها در ذهن شما ایجاد شده است. موانع را بردارید.
و به همین ترتیب اگر از کسی کدورت به دل دارید اما
به دلیل مصلحت اندیشی و محافظه کاری، سکوت اختیار کرده اید، از بهترین ابزار
ممکن با بهترین روش موثر، قدم پیش گذاشته و این سنگ را از پیش پای موفقیت تان بر
دارید! یا ببخشید و خاطره اش را رها کنید!
این فن، فقط به روابط حقیقی محدود نمی شود، امروزه
زندگی مجازی ما جزیی از حقیقت های نداشته ی ماست که در قالب گروه های اجتماعی، شکل
گرفته است. یکی از مزایای خوب این گروه ها، رو به رو شدن ما با خود حقیقی مان است!
برخی از ما فکر می کنیم آب ندیده ایم و گرنه شناگر ماهری هستیم ولی وقتی این فرصت
در فضای مجازی به ما دست می دهد، به مرور زمان و تخلیه احساسی و کنار رفتن لایه
های روحی، متوجه می شویم این احساس، غباری بیش نبود؛ یا بر عکس، گاهی که تعاریفی
از دیگران درباره ی روابط نا متعارف زنان و مردان مجازی می شنویم، پایه ی منبر
حضرات عظام را، از سنگینی موعظه و توبه و استغفار خود می شکنیم اما به محض اینکه
فرصتی مترصد می شود، نقاب حجاب به تصویری و لطیفه ای، فرو می اندازیم!
من ملای شهر نیستم که خوب و بد کسی را کفاره بشمارم،
صحبت از پاک سازی کانال های روحی است با فنی به اسم فنگ شویی تا تک تک غرایز و
احساس های روحی و معنوی شما در راستای رشد و آرامش و آسایش روحی تان قرار بگیرند.
در این همه پیام ها که از خانه تکانی دل ها می گوید،
این بار قبل از هر کپی کردن و ارسالی، چند ثانیه به خودتان بیندیشید. گوشی
همراهتان را کنار بگذارید، از پای سیستم برخیزید و در آیینه خودتان را نگاه کنید!
چه رنگی هستید؟! سایه ها و رنگ های آزار دهنده را از روح و روانتان بر چینید.
مهارت های رفتاری و گفتاری را فراموش نکنید زیرا تمام کسانی که امروز اجباری در
زندگی شما هستند، روزی انتخاب تان بوده اند! حالا که به درجات بالای آگاهی رسیده
اید، وظیفه ی شماست که بهتر از دیگران رفتار کنید.
خودم را که تماشا می کنم، چند بار در سالی که گذشت،دوستانم
را چین و واچین کردم. خیلی ها کوله شان را بسته بودند و وقت سفرشان بود. برخی به
دمی نشستن و نفس چاق کردن،خوش بودیم در کنار هم. عده ای هنوز مهمان اند و عزیز و
برخی خودشان باید برای رفتن و ماندن تصمیم بگیرند! آنها که بوده و هستند و خواهند
بود را خودم بارها به ایشان گفته ام قوت دل و قدرت اندیشه اند. آنهایی هم که گمان می
کنند هنوز جایگاه شان تثبیت نشده است و به زمان نیاز دارند، کمی بیشتر بیاندیشند،
چرا که سن و سال من از انتخاب دوستی های عاطفی گذشته است و به قدر نوشته هایم عاشق
هستم که قصد فریب احساس کسی را نداشته باشم که گمان کنید به مرور زمان حقیقتی را
که می خواهید از زبانم بشنوید.
سالی را در کنار هم و به زیر سایه ی مهربانی ها به
خوشی گذراندیم. حضورتان " ممد حیات و مفرح ذات ".
این بهار به روشنی آفتاب اندیشه و سبزی احساس و
طراوت لبخند شما بر من مبارک خواهد بود چنان که فصل های تقویم عمرم به عشق نوشتن
برای شما، جاویدان شده است.
از خدای مهربان، در سال جدید، برایتان یک هزار و
سیصد و نود و چهار آرزوی برآورده شده، طلب می کنم چرا که زمان بُز بیاری شما
گذشته است و دور از جانتان حق ندارید مثل بُز اخفش هر کس هر چه گفت در زندگی سر به
نشان تایید تکان دهید و اجازه دهید جان و جوانی تان را بُز خری کنند.
نه چنان در این سال بز، سرمست و بازیگوش شوید که هر
جا دهان به آرزویی گشادید بگویند تان که " بزک نمیر ، بهار میاد!" و نه
چنان بی کله به دل ماجرا بزنید که سر به تاسف تکان دهند که " کار هر بز نیست
خرمن کوفتن! " ... چنان زندگی کنید که جهانی تسلیم اراده و قدرت تان شود و
هر چه خواستید،بگویند: " ما چه کاره ایم؟!علف باید به دهن بزی شیرین بیاد !
"
چست و چابک و شاد مان ببینم تان. قربان وجود مبارک
تان. سپاس از بودنتان.
سال جدید مبارک تان.
قبل از ورود به این بحث، یادآوری این نکته لازم به نظر می آید: از آنجا که مباحث عقلی، پیرامون کارما، بر پایه ی یک آگاهی شخصی و حاصل مطالعات چند سال اخیر است، اگر منابع مذکور در این مقاله به طور مشخص از کتاب های اسلامی هستند به دلیل آشنایی بیشتر خوانندگان با این مذهب و پیشینه ی ذهنی است. در ادامه به چند مطلب برگزیده که ذیل کارمای تقدیری قابل بحث است اشاره می کنم و این مقاله ی سه قسمتی را می بندم.
در پذیرش کارمای تقدیری، قبول چند نظریه به عنوان پیش فرض، ضروری است:
اول اینکه آدمی به انتخاب و اختیار خویش در این جسم حلول کرده است و تمام افرادی که به هر نسبت یا دلیل در داستان زندگی وی حضور دارند، انتخاب خود او هستند.( نظریه ی انتخاب)
برای مثال طبق آموزه های دینی، خداوند در زمان خلقت آدم( آفرینش جسم او از عنصر خاک ) با مخالفت فرشتگان مواجه شد که آیا کسی را در زمین قرار می دهی که فساد و خونریزی کند؟!*
در تفسیر این آیه آمده که حافظه ی فرشتگان از آفرینش انسان مسبوق به سابقه بوده است.
در جایی دیگر، این داستان از شخصیت خوش نام عرب، آمده است که شخصی از وی پرسید:
" سه هزار سال قبل از حضرت آدم چه کسی بود؟!"
وی جواب داد: " بشر! " ... شخص پرسید: " پیش آن چه بوده؟!" ؛ بازهم جواب داد:" بشر."
مرد چندین بار سوالش را تکرار کرد و هربار یک جواب شنید و سکوت کرد. در نهایت جواب شنید:
" اگر سی هزار بار دیگر هم می پرسیدی، جواب می دادم بشر! " **
نه صرفا به استناد منابع مذهبی جهان، که در علوم مختلفی از نجوم و کیهان شناسی، زمین شناسی، باستان شناسی و زیست جهانی و ... ، داستان هایی مشابه می خوانید که همه ریشه در یک تاریخچه ی جهانی مشترک دارند؛ این خاطره ی جمعی در حافظه ی جهان، برای من دلیل کافی است تا اندیشه ام جان بگیرد که آدمی بارها به این جهان آمده و رفت است!
و هر بار قبل از هبوط به زمین انتخاب های آگاهانه ای برای چرا و چگونه آمدنش داشته است. گذشته از مباحث پیچیده ی علوم طبیعی و ماوراءالطبیعی به پیمانِ مشهورِ آلست اشاره می کنم!
" ... ألست بربکم.قالوا بلی..." ؛ جمله ای که به داشتن آگاهی در عالم بقا، دلالت دارد.***
ملاحظه می کنید؟! در تاریک ترین دالان های داستان سفر یک روح، رد پایی از آگاهی به چشم می خورد اما آدمی، این آگاهی را از کجا آورده است؟!
بی شک مخاطبان این مقاله افرادی هستند آزاد اندیش که سوای هر دین و شریعتی، به دلیل عقل و فطرت پاک خویش، به وجود خداوند باری تعالی، به عنوان روحی خالق و قادر، ایمان قلبی دارند.
چنین باوری ما را به این امر دلگرم کرده است که همه نفخه ای از روح خداوندی هستیم که برای نمایشی از توانمندی های خدایی خویش، در قالب جسم هایی با رنگ و ظاهر و شرایط متفاوت به زمین آمده ایم تا با قدرت عشق ورزی خویش، روح های گمشده ی این زمین سرد و تاریک را به سر منشأ سعادت خود، آگاه کنیم. ****
ما در میان انتخاب های بی شماری که در انتخاب جنسیت و نام و پدر و مادر و زمان و مکان تولد و زندگی و .... داشته ایم، بهترین گزینه ها که در واقع بهترین ابزار کارِ ما، در انجام شغل الهی مان (دارما) بوده است را بر گزیده ایم و راه سفر به زمین را پیش گرفته ایم!
( نکته ی حایز اهمیتی را در همین قسمت عرض می کنم؛ کودکانی که با معلولیت های جسمی یا بیماری های لاعلاج به دنیا می آیند، الزاما با کارمای تقدیری به دنیا نیامده اند! گاهی این امر، انتخاب خود وی بوده است قبل از درکِ نعمت وجود! شاید شما هم مانند دوست من ایراد بگیرید که چنین وجود و تولدی نعمت نیست، من جواب خواهم داد: " چشم ها را باید شست،جور دیگر باید دید! " این پرانتز را در پاراگراف های مرتبط ادامه خواهم داد. )
دوم . در کارمای تقدیری مهم است که برگشت دوباره به جهان را پس از مرگ، باور داشته باشیم.
در بند اول عرض می کردم :
زمانی که روح انسان در عالم بقاء در جوار روح اعظم خداوندی، شاهد زمین و زمینیان است،وقتی برای آمدن به زمین و شروع شغل الهی خویش تمایل نشان می دهد، در ابتدا،چون هماهنگی این روح در اولین سفر، با این عالم مشکل است، انسان مراحل جماد و نبات و حیوان بودن را طی می کند تا در نهایت لایق حلول در جسم اشرف مخلوقات، انسان شود.
در اینجا نکته ی ظریفی وجود دارد که مبحث تناسخ را به ذهن متبادر می کند.خلاصه عرض کنم این موضوعی کامل مجزا است. روحی که قابلیت حلول در جسم آدمی را پیدا کرده باشد، هر اندازه که روح ضعیف و آلوده ای بشود و نتواند راه برگشتِ پس از هبوط را به راحتی پیدا کند، هرگز در سفر بعدی به جسم حیوان، وارد نمی شود. سفر وی برای دستیابی به تعالی روح، هزاران هزار بار نیز که تکرار شود، هم چنان در جسم یک انسان به زندگی بر می گردد.
داستان از این قرار است که پس از پایان عمر زمین، در روز رستاخیز، تمام روح ها، گرد هم آمده و کارماها تسویه می شود.
انسان های نیک اندیش و نیک گفتار و نیک کردار، به عنوان روح های برتر- گوروها و آواتارها – در نقش راهنما و پیامبر و یا هر انسانی که قابلیت تعلیم درس زندگی را به شما داشته باشد، به این جهان بر می گردند. گاهی این ارواح، نقش های بسیار سنگینی را انتخاب می کنند. نقش هایی که شاید از نظر شما منفور و لایق نابودی باشند! به این جهت است که گفته می شود تمام انسان ها ارزش وجودی برابری دارند. اما نسبت به نقشی که بر می گزینند، می توانند محبوب شما باشند یا نه!
هر کس در رابطه با یک انسان، تنها اجازه دارد به نقش او، در زندگیش بله یا خیر بگوید اما اجازه ی هتک حرمت و فحاشی و بی حرمتی به هیچ انسانی را ندارد.
- این مبحث مجال بیشتری می طلبد، این اندک را پذیرا باشید. -
بدین جهت است که هر انسانی قابلیت پیامبر شدن در طی سفر های متعدد به زمین، را دارد تا در نهایت بتواند به عنوان روحی کاملا آگاه، به پروردگار خویش ملحق شود.
اینجاست که هدف از زندگی آدمی، درک مقام رضوان و قربت الهی است، چیزی که من بارها به عنوان ذهن یا ضمیر برتر در نوشتارم از آن نام برده ام، نه بهشت موعود!
جهنم آدمی همین روزهای ناکامی و درد و رنج های ویرانگر است، چنان که بهشت وی، لذت از زندگی در لحظه ی اکنون است و روز به روز کسب لذت و فیض بیشتر از درس های زندگی و رفتن به گامی بالاتر در مراتب خداوندیش.
پس حالا می دانیم که همراه هر سختی، آرامشی هست! تک تک انسان هایی که دلیل آزردگی خاطر شما می شوند، تا زمانی که شما بخشش و دهشی بی مزد و منت را نیاموزید، ملکِ موکل بر عذاب شما در این جهنم روحی خواهند ماند و نیز ... هر آنچه که آرامش و لبخند و سعادت را از شما گرفته است! قبل از اینکه دوباره با آنها – در نقشی متفاوت - به زندگی برگردید، درس تان را بیاموزید و رهایشان کنید!
با آغوش باز به دیدار مشکلات بروید! با نگاهی تازه و وسیع!
به انسان های منفور به چشم آموزگار نگاه کنید! ادب از که آموختی؟!...
به انسان های معلول، جسمی و ذهنی! به دلیل حضورشان در زندگی شما و چگونگی بودنشان!
به ... به ... به ....
با ستیز و عناد و انتقام جویی از جهان، برای خودتان مرگ ناگهانی، نخواهید! خداوند عمری برابر به همه ی انسان ها عنایت کرده است! افزایش یا کاهش طول عمر ما، ارتباط کاملا مستقیمی با نوع انتخاب ها و عملکرد های ما دارد! مراقب افکارتان باشید! قدرت ذهن گاهی در کمتر از ثانیه بر زندگی شما موثر خواهد بود! و این را به خاطر بسپارید که:
کارماهای مثبت شما، عزیزانتان را نیز مستفیض می کند!
مثالی که خیلی مشهود است، ازدواج، شریک شدن، دوستی و همراهی دو انسان کاملا متضاد با هم، یکی با روح روشن و آگاه و دیگری، روحی مانده در تاریکی جهل است!
این همان ماجرای روح برتری است که در ازای کارمای مثبت شما، به کمک عزیزان تان می آیند تا دغدغه هایی از دوش شما برداشته شده و به مسیر تعالی خود، با تمرکز بیشتری ادامه دهید. دیگر نپرسید فلان دختر یا پسرِ سرکش و شرور، چرا چنین همسری شایسته دارد یا فلان دزد و کلاه بردار، چطور سر به صلاح می شود و با یک حامی خوب به اوج موفقیت می رسد! یا چنین فرزند خوبی از آن پدر و مادر بد، بعید است!
برای عزیزان تان طلب خیر کنید و تا می توانید آن ها را شریک کارماهای مثبت خود کنید ولو اینکه روح شان هم خبر دار نشود! شما عاشقانه زندگی کنید که عشق، کارما ندارد، نور دارد، نور!
پی نوشت:
* آیه ی سی / بقره
** در کتاب نواسخ التاریخ این داستان به علی بن ابی طالب، نسبت داده شده است.
*** آیات 172 و 173 سوره اعراف داستان عالم ذر
**** سوره ی حجر / 29
قرار بر این نیست که در این مقال اندک، من از انگیزه ی خداوند بر خلقت آدمی، نظریه پردازی کنم،اما چاره ای نیست که توصیف این بنای فکری در چند و چون کارمای تقدیری، از کنار هر دهلیز اندیشه که گذر می کنم،دریچه ای رو به وسعت روح آدمی، برایتان بگشایم تا با تفکر خویش به صحت و سقم این نظریه، پی ببرید.
در توضیح اینکه خداوند از روح خویش در آدمی دمید،تفسیر و توضیح فراوان است که می توانید معنای دقیق آن را در تفسیر ذیل آیه، تحقیق کنید اما آنچه اینجانب برای گفتن دارم جز این نیست که اگر خدا نباشیم، آمده ایم تا ادعای خدا بودنمان را ثابت کنیم! این که پشت پرده چه اتفاقی افتاده است که ما امروز، اینجا، در محدوده ی زندگی خویش، با انتخاب های آگاهانه ی ما در جنگ و جدالیم، من هم نمی دانم؛ چیزی که در آن شک ندارم، درک واقعیت تمام افسانه هایی است که امروز به من حس خدا بودن می دهد. همان حس نابی که منصور حلاج را بر دار کرد! اما با اندیشه ای منحصر به فرد خویش!
منابع:
علایم ستاره ای لیندا
گودمن
سری کتاب های پال توئیچل
/کارلوس کاستاندا /سیلویا براون / دبی فورد و مقالات مرتبط
سپاس از بودن همه تان
دوم آذر ماه نود و سه
آن داستان معروف را شنیده ای که روزی دو اعرابی، مبلغ برابری را هدیه گرفتند تا هر چه نیاز دارند، با آن بخرند. روز بعد، هر دوی آنها را احضار کردند تا با پای برهنه، به نوبت روی سنگ داغی بایستند و بگویند با پول چه کردند؟
اولی بالای کوزه ایستاد و گفت : " صدقه دادم. " و پایین آمد!...ادامه دارد
صادقانه عرض کنم، هیچ تمایلی برای نوشتن این مطلب نداشتم و دلیل موجه ام، پیچیده شدنِ پای این مطلب با دامنِ اصطلاحات علمی و تخصصیِ بحث " کارما " در نزد اساتید فن بود و بس! چرا که آنچه من می نگارم تابشی از کانون آگاهی بشری است، فارغ از اصول و اصلوب یک مقاله ی علمی! اگر چه از صحت و سلامت تک تک واژگان و عبارت هایم درباره این موضوع، یقین قلبی دارم؛
علی ای حال، چندی پیش با یکی از دوستان که به شدت درگیر بحث بهشت و جهنم و عقوبت اعمال خویش شده بود، به گفتمان نشستیم که شنیدنش برای تان خالی از لطف نیست! چیزی که برای او غصه ی بزرگی بود، برای من قصه ای بیش نیست! اما از شما می خواهم، اگر این داستان که ریشه در شعور کیهانی بشر دارد، برایتان جذابیتی داشت، جزئیات را کامل و در یک روند پژوهشی نزد عالم و عارفی واقعی بیاموزید.* سوره ی نساء / آیه ی 79
اینکه
بازتاب اعمال نیک به خداوند نسبت داده شده است، دلیل بر سرشت پاک آدمی است که از
روح خداوند، منشعب شده است.
سوره ی هود / آیه ی 114**