عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک
عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک

" تناسخ و کارمای تقدیری "

 


مبحث تناسخ در بین اندیشمندانِ عرفان اسلامی، از آن دسته نظریاتی است که صحبت کردن درباره ی آن بسیار سخت و چالش بر انگیز است. آنچه من در سلسه مقاله های متافیزیکی خود به آن اشاره دارم، باورِ یک تئوری است که تلاطم ذهن جستجوگر مرا، آرام می کند

این مختصر که درباره ی آن قلم می زنم، جمع بندی و حاشیه نویسی مطالب قبلی چون " کلیدی بر جهان اسرار" و " عشق کارما ندارد." است که به درخواست و در پاسخ به سوالات دوستان ارائه می شود.
تناسخ در عرفان اسلامی، به بازگشت روح انسان و زندگی چندین باره ی بشر بر روی کره ی زمین اشاره دارد. در توضیح این جمله باید بگویم، تمام مکاتب عرفانی به سیر تکاملی روح انسان، از جماد به نبات و حیوان و سپس حلول روح در کالبد انسانی اعتقاد دارند؛ اختلاف در مبحث تناسخ از آنجا شروع می شود که عرفای اسلامی، معتقدند روح انسان،‌ هر اندازه گنهکار باشد، هرگز در سفر بعدی، نزول درجه پیدا نکرده و به قالب حیوانی بر نخواهد گشت

نقطه سر خط – 
روح انسان که در جهان معنا به شرایط انسان های زمینی و حال خودش آگاه است،‌ بعد از انتخاب شرایط زندگی بر روی زمین،‌ از جمله مکان تولد، کیستی ِ پدر و مادر و هر کس که نقشی موثر در زندگی وی دارد،‌ میزان ثروت و ... برای سفر به زمین،‌ نجات و هدایت انسان هایی که قبل از وی با همین رسالت الهی به زمین آمده بودند اما خود و راه شان را گم کرده اند،‌ آماده می شود.
در اولین سفر روح، از آنجا که انطباق با جسم و تبدیل به ماده شدن، بسیار سخت است، ابتدا در قالب جماد ( خاک،‌سنگ های معدنی و هر آنچه به ظاهر جان ندارد! ) وارد سیر تکاملی خویش می شود.( این یکی از جواب هایی است که می شود در چگونگی اثر گذاری سنگ ها و جواهرات بر جهان پیرامون شان،‌ آورد؛ زیرا این مواد معدنی دارای روح هستند.)
بنا به قاعده ی عدالت در اولین سفر روح،‌ همه ارواح در پست ترین شکل جماد( مثلا خاک)،‌ وارد این جهان هستی شده و هر روح بنا بر درک و کسب آگاهی بیشتر از این جهان،‌ در سفر بعدی خود، ‌یا تبدیل به جماد با ارزش تری شده،‌ مثلا از سنگ آهن بودن به جواهری نایاب تبدیل می شود یا به جهت آگاهی والایی که کسب کرده است در قالب روح نباتی،‌ حلول پیدا می کند.
تاکید می کنم، الزامی نیست که در هر مرحله،‌ جماد و نبات و حیوانی، روح، گام به گام از مرحله ی پست به متعالی،‌ صعود کند؛ شاید بعد از مرحله ی نباتی،‌ چنان در مقام بالایی از آگاهی باشد که به بالاترین مقام حیوانی رسیده و سفر بعدی مقام انسان بودن را کسب کند اما از تجربه ی سیر در هر مرحله،( جماد و نبات و ... ) ناگزیر است.

این سوال پیش می آید که منظور از سفر بعدی چیست؟!
از آغاز شکل گیری کره ی زمین تا رخدادی به نامِ پدیده ی قیامت و بر پایی روز محشر و مشخص شدن بهشت یا جهنمی بودن موجودات،‌ یک سفر محاسبه می شود!

در ذیل نظریه ی تناسخ،‌ پاراگراف بالا را چنین می توانم برایتان توضیح دهم:
پدیده ی قیامت، در آموزه های مذهبی خوانده و شنیده ایم که پس از ظهور یک منجی و نجات زمینیان و رجعت تنی چند از پیامبران و امامان،‌ با پایان یافتن حکومت ایشان،‌ با دمیده شدن صور اسرافیل، روز قیامت بر پا شده،‌ جهان از هم پاشیده و همه ی انسان ها به روز محشر وارد می شوند. در آنجا تمام ارواح که از روز آغاز آفرینش در عالم برزخ بوده اند نیز احضار شده و حساب و کتاب اعمال آدمی، بر قرار می شود! هر کس نامه ی عملش را گرفته،‌ اگر به بهشت نرود،‌ جهنم منتظر اوست.
حال، بر پایه ی این نظریه که معاد و زندگی در بهشت و جهنم، جسمانی است و جمع بندی با آنچه از قانون کارما و نظریه تناسخ در عرفان اسلامی دانسته ام،‌ این نظریه برایم قابل پذیرش است که بعد از فروپاشی جهان، تمام ارواح در برابر روح الهی حاضر می شوند!‌( روح جماد و نبات و ... )
زمانی یک روح می تواند در کنار روح اعظم به آرامش برسد و قرار بگیرد که بنا بر انتخابی که خودش روز اول داشته است،‌ رسالت الهی ش را به درستی انجام داده باشد؛ او باید با همان پاکی و بی آلایشی که رفته است بر گردد و این مقدور نیست مگر اینکه بتواند با شناخت ضمیر ناخودآگاه و نیمه ی تاریک وجود خود،‌در قالب انسانی،‌ دوباره به سطح بالای آگاهی برسد و با روحی پالایش شده بر گردد و از زخم های روحی در تجربه ی مادی شدن خویش،‌ پاک باشد.
اینجاست که،‌ هر روح با آگاهی از کارمای تقدیری خود ( همان دیدن نامه ی اعمال )،‌ دوباره به زمین بر می گردد! این نظریه که بهشت و جهنم هر کسی ،‌ همین دنیای اوست، ریشه در این نظریه دارد. چرا که کارمای تقدیری هم جمع کارماهای نیک است و هم شر.
- لازم به یادآوری است که افکار ما نیز کارما دارند و آرزوها،‌حسرت ها و افسوس های ما گاهی موکول به کارمای تقدیری شده و در زندگی بعدی نمود پیدا می کند. –
این سفر روحانی در ادوار مختلف به جهان، تا آنجا ادامه پیدا می کند که روح، به شناخت و آگاهی کامل رسیده و در کنار روح الهی آرام گیرد.
این چکیده،‌ بهانه ای بود برای پاسخگویی به ایهامات ذهنی دوستانی؛ پیشنهاد می کنم، قبل از 
شروع هر پرسش و پاسخی، سه مقاله ی قبلی " عشق کار ما ندارد " را مطالعه و باز خوانی کنید،؛‌ در حد آگاهی خویش،‌پاسخگوی سوالات تان هستم.
*** 
پی نوشت:  مقالات " عشق کارما ندارد " و " کلیدی بر جهان اسرار " را در ادامه ی همین صفحه می توانید مطالعه فرمایید

 

امیر معصومی/ آمونیاک
دوم اردیبهشت نود و چهار

 

" بهارانه نود و چهار "

 

 



تقدیم به تمام دوستان که در این سال همراه من بودند:


هنوز چشم هایم به خواب بعدازظهری گرم نشده بود که :
" امیر؛‌بیا اینجا. "
خانه تکانی که تمام شده بود،‌ پس چه خبر بود؟! بی هیچ مقاومتی به سالن رفتم و خودم را تسلیم اوامر خانم کردم که پشت لب تاپ نشسته بود؛ به صفحه ی دسکتاپ اشاره ای کرد و گفت:
" اینا رو لازم نداری؟ پاک کنم؟! "
یک سری فایل ورد (Word) را انتخاب کرده بود و آماده ی انهدام! با عجله موس (mouse)را از دستش گرفتم:
" چکار می کنی خانم؟!‌ اینا نوشته های من هستن. "
" نوشته هات و بزار توی فایل خودت! چیه اینجا رو شلوغ کردی؟! "
" ای خانم! شما خونه تکونی ت تموم شده افتادی به جوونه اینا!"
" زودتر جمع و جورشون کن، می خوام فایلای اضافه رو حذف کنم."... و رفت.
پشت لب تاپ نشستم . این که هر بار نوشته ای به چشمم بخورد و ایده ای در ذهنم جرقه بزند، یا الهامات قلبی خود را در قالب کلمه ها یا جمله هایی کوتاه در یک فایل ورد بنویسم تا بعدا سر فرصت به خدمت شان برسم،‌ چیز تازه ای نبود اما به دلیل فشردگی کارها، کمتر پیش آمد ورقشان بزنم. فرصت خوبی بود ببینم در سالی که گذشت از کنار چه چیز هایی بی تفاوت گذشتم و کدام را تمام کردم. از آنجایی که همیشه احساسم را در لحظه برای نوشتن جاری می کنم، بعید نبود که تاریخ انقضای خیلی هاشان گذشته باشد اما این که بشود ازشان دل کند یا نه؟!‌ امر دیگری است، فایل های انتخاب شده را اینتر (Inter) زدم:
" ش. ن.گ.
در این دوزخ شرری گم کرده‌ام، بر آن شرر یادی نگاشته‌ام، در آن یاد باغی‌ سوخته‌ام، در آن باغ آهی کشیده‌ام، در آن آه بیهوده‌ای بوده‌ام در آن... در آن... در آن... می بینیم بسیار تند آمده ایم
انگار رد شده ایم از جایی که باید رسیدنمان را اعلام کرده باشند... آری ، همیشه آن سوی مقصدمان پیاده شدیم ... "
وه! عجب مطلبی؟! چه ایده هایی در خود داشت؟! چرا جامانده بود میان این همه چه کنم؟! ... خب همیشه معتقدم که زمان مناسب برای گفتن حرفهایم نبوده که این مطلب خودی نشان نداده است!
چند ثانیه ای به این فکر می کنم " آیا در سالی که گذشت، هدفی بوده که به آن نرسیده باشم؟! آهی بر دل مانده یا حسرتی به جان؟! " ... غمی خاطرم را مکدر نمی کند. می گذرم.‌
فایلی به نام تقویم نوشتاری نود و چهار باز می کنم و این مقاله را به آنجا منتقل می کنم؛

( (cut/ past
" سخت ترین سوال جهان است : " به چه فکر می کنی؟ "... " همین؟! نوشتم: " به اکنون که هیچ نیازی در من نمی جوشد جز عطش دانستن! " فایل را بستم و حذف! (Delete).
" چنبره ی شرم در نگاه زن!/ حیا در اندامش درد می کشید/ اما/ هرم اولین بوسه/ بکارت همه ی عاشقانه هایش را درید/ مردی که شراره های نفسش/ هوس زن را رسوا می کرد."
دفتر اشعار تیزاروس بود. قصد داشتم بعد از اتمام داستان این شعرها را در قسمت هایی مجزا منتشر کنم، فرصت نشده بود(. (cut/ past
"ﻋﺸﻖ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﯼ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﯼ، ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻋﺸﻖ ﻣﮕﺬﺍﺭ. ﻣﺜﻞ ﻧﻮﺯﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﯿﺮ ﻣﺎﺩﺭ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﻋﺸﻖ ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ

ﻧﺒﻮﺩ ﻣﻌﺸﻮﻕ، ﻓﺮﺩ ﻣﺮﺩﻧﯽ ﺷﻮﺩ .ﺍﺻﻼً ﻣﻌﺸﻮﻗﯽ ﮐﻪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻋﺸﻖ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﻨﺪ، ﺻﺮﻓﺎً ﯾﮏ ﻧﻮﻉ ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺻﺪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻦ ﻫﻢ ﺗﺎﺛﺮ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ .
ﺁﺭﯼ ﻋﺸﻖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺗﺰﺍﯾﺪ ﺍﺳﺖ . ﻋﺸﻖ ﺁﺯﺍﺩ ﻭ ﺭﻫﺎﺳﺖ." 
این را در یک گروه اجتماعی خوانده بودم. به قدری که دلم از رابطه های مجازیِ برنامه ریزی شده برای شروع یک رابطه ی عاشقانه به درد آمده بود، این را نگه داشتم تا سر فرصت مطلبی بر حفظ حریم خصوصی ام بنویسم. نوشته ام. موقعیت ارسال دست نداد. (Delete)
" از که برای چه بنویسم وقتی دور دست های خیال من از رویای تو خالی است.
این روزها دانستم که نجوم را دوست دارم، علم اسطرلاب را، دور قمری و مدار شمسی را، ستاره و سیاره و سیاه چال را ..."
این هم کامل بود. فقط در گروه دوستان منتشر کرده بودم. ) (cut/ past
"مهتاب: امیر شما نشانه ها رو گفتی ولی این نشانه ها نمی تونه خواب هایی باشه که ما قبلن دیدیم و به یاد نمیاریم و تو نا خودآگاهمون مونده؟! یا افرادی که بی هیچ شناختی جذبمون می کنن، آیا همون انرژی مثبت و منفی افراد نیست؟!‌
این یک از سوال هایی بود که ذیل مبحث – عشق کارما ندارد – پرسیده شده بود. باید سال بعد یک بازنگری مختصر و یک مقاله ی مکمل در این رابطه ارایه بدهم. ) (cut/ past
" فنگ شویی!
فنگ شویی یک فلسفه و فن باستانی در چین است برای داشتن یک چیدمان درست در زندگی تا هر چیز، بهترین اثر خود را بر سلامتی و شادی و موفقیت و هماهنگی و به طور کلی انرژی مثبت داشته باشد!‌" 
این دقیقا کاری بود که من در حال انجامش بودم. ادامه دادم:
" این فن مدیریت انرژی در محیط، ‌به لوازم و اشیاء پیرامون ما محدود نمی شود. ما نیاز مبرم به فنگ شویی روابط مان داریم با آنهایی که سنگینی شان به زمین است اما خستگی بودنشان به روی ذهن و احساس ما.
این خستگی لزوما به خاطر ناراحتی یا وجود یک کینه ی دیرینه نیست، گاهی ما برخی از دوستان و آشنایان مان را مانند استخوانی لای زخم،‌جهت روز مبادا نگه می داریم!‌
گاهی برای نشان دادن ادب و نزاکت و سعه ی صدرمان و گاهی احترام به احساس طرف مقابل بی آنکه وجودش برای مان مهم باشد. فقط چون ما را دوست دارد، اجازه می دهیم خوش باشد بی آنکه بدانیم چه بلایی به جان خویش می خریم!
پاکسازی هاله ی انرژی،‌ راه های ثابت شده ی علمی دارد که من تا قبل از آغاز سال نو،‌ ساده ترین شان را به شما پیشنهاد داده و خود انجام می دهم.
تکلیف تان را با انسان های زندگی تان روشن کنید. اگر در آن واحد با چند نفر در رابطه ی احساسی هستید، بهترین شان را برگزینید و به بقیه شان فرصت های تازه ای برای زندگی هدیه کنید تا شما نیز خستگی و افسردگی هایتان بر طرف شود.
اگر از پذیرش مسوولیتی که روح تان را می رنجاند، خسته شده اید، دقیقه ای بایستید و بیندیشید. اگر این مسوولیت در قبال کسی است که برایتان بازخورد احساسی دارد ( به هر شکلی،‌چه مادی و چه معنوی! ) الاکلنگ دلتان را بالانس کنید! فقط همان اندازه که سبب شادی و لبخندتان می شود را انجام دهید و برای اجرای بهتر مسوولیت تان از افراد حاضر در صحنه ی زندگی تان کمک بگیرید. – مثلا اگر مدت ها پرستاری بیمار عزیزی را می کنید و این رابطه از یک حالت عاشقانه برایتان به اجبار تبدیل شده است، یک بار دیگر این پاراگراف را از اول بخوانید! – نگویید نمی شود که تمام سدها در ذهن شما ایجاد شده است. موانع را بردارید.
و به همین ترتیب اگر از کسی کدورت به دل دارید اما به دلیل مصلحت اندیشی و محافظه کاری،‌ سکوت اختیار کرده اید،‌ از بهترین ابزار ممکن با بهترین روش موثر، قدم پیش گذاشته و این سنگ را از پیش پای موفقیت تان بر دارید! یا ببخشید و خاطره اش را رها کنید!
این فن، فقط به روابط حقیقی محدود نمی شود، امروزه زندگی مجازی ما جزیی از حقیقت های نداشته ی ماست که در قالب گروه های اجتماعی، شکل گرفته است. یکی از مزایای خوب این گروه ها، رو به رو شدن ما با خود حقیقی مان است!‌ برخی از ما فکر می کنیم آب ندیده ایم و گرنه شناگر ماهری هستیم ولی وقتی این فرصت در فضای مجازی به ما دست می دهد، به مرور زمان و تخلیه احساسی و کنار رفتن لایه های روحی، متوجه می شویم این احساس، غباری بیش نبود؛ یا بر عکس، گاهی که تعاریفی از دیگران درباره ی روابط نا متعارف زنان و مردان مجازی می شنویم، پایه ی منبر حضرات عظام را، از سنگینی موعظه و توبه و استغفار خود می شکنیم اما به محض اینکه فرصتی مترصد می شود، نقاب حجاب به تصویری و لطیفه ای، فرو می اندازیم
من ملای شهر نیستم که خوب و بد کسی را کفاره بشمارم، صحبت از پاک سازی کانال های روحی است با فنی به اسم فنگ شویی تا تک تک غرایز و احساس های روحی و معنوی شما در راستای رشد و آرامش و آسایش روحی تان قرار بگیرند.
در این همه پیام ها که از خانه تکانی دل ها می گوید،‌ این بار قبل از هر کپی کردن و ارسالی، چند ثانیه به خودتان بیندیشید. گوشی همراهتان را کنار بگذارید، از پای سیستم برخیزید و در آیینه خودتان را نگاه کنید! چه رنگی هستید؟!‌ سایه ها و رنگ های آزار دهنده را از روح و روانتان بر چینید. مهارت های رفتاری و گفتاری را فراموش نکنید زیرا تمام کسانی که امروز اجباری در زندگی شما هستند، روزی انتخاب تان بوده اند!‌ حالا که به درجات بالای آگاهی رسیده اید، وظیفه ی شماست که بهتر از دیگران رفتار کنید.
خودم را که تماشا می کنم، چند بار در سالی که گذشت،‌دوستانم را چین و واچین کردم. خیلی ها کوله شان را بسته بودند و وقت سفرشان بود. برخی به دمی نشستن و نفس چاق کردن،‌خوش بودیم در کنار هم. عده ای هنوز مهمان اند و عزیز و برخی خودشان باید برای رفتن و ماندن تصمیم بگیرند! آنها که بوده و هستند و خواهند بود را خودم بارها به ایشان گفته ام قوت دل و قدرت اندیشه اند. آنهایی هم که گمان می کنند هنوز جایگاه شان تثبیت نشده است و به زمان نیاز دارند،‌ کمی بیشتر بیاندیشند، چرا که سن و سال من از انتخاب دوستی های عاطفی گذشته است و به قدر نوشته هایم عاشق هستم که قصد فریب احساس کسی را نداشته باشم که گمان کنید به مرور زمان حقیقتی را که می خواهید از زبانم بشنوید.
سالی را در کنار هم و به زیر سایه ی مهربانی ها به خوشی گذراندیم. حضورتان " ممد حیات و مفرح ذات ".
این بهار به روشنی آفتاب اندیشه و سبزی احساس و طراوت لبخند شما بر من مبارک خواهد بود چنان که فصل های تقویم عمرم به عشق نوشتن برای شما، جاویدان شده است.
از خدای مهربان،‌ در سال جدید، برایتان یک هزار و سیصد و نود و چهار آرزوی برآورده شده،‌ طلب می کنم چرا که زمان بُز بیاری شما گذشته است و دور از جانتان حق ندارید مثل بُز اخفش هر کس هر چه گفت در زندگی سر به نشان تایید تکان دهید و اجازه دهید جان و جوانی تان را بُز خری کنند.
نه چنان در این سال بز، سرمست و بازیگوش شوید که هر جا دهان به آرزویی گشادید بگویند تان که " بزک نمیر ، بهار میاد!‌" و نه چنان بی کله به دل ماجرا بزنید که سر به تاسف تکان دهند که " کار هر بز نیست خرمن کوفتن‌! " ... چنان زندگی کنید که جهانی تسلیم اراده و قدرت تان شود و هر چه خواستید،‌بگویند: " ما چه کاره ایم؟!‌علف باید به دهن بزی شیرین بیاد ! "
چست و چابک و شاد مان ببینم تان. قربان وجود مبارک تان. سپاس از بودنتان.
سال جدید مبارک تان.



امیر معصومی/ آمونیاک
بیست و هشتم اسفند ماه نود و سه

عشق کارما ندارد / قسمت آخر


 

قبل از ورود به این بحث،‌ یادآوری این نکته لازم به نظر می آید: از آنجا که مباحث عقلی، پیرامون کارما، بر پایه ی یک آگاهی شخصی و حاصل مطالعات چند سال اخیر است، اگر منابع مذکور در این مقاله به طور مشخص از کتاب های اسلامی هستند به دلیل آشنایی بیشتر خوانندگان با این مذهب و پیشینه ی ذهنی است. در ادامه به چند مطلب برگزیده که ذیل کارمای تقدیری قابل بحث است اشاره می کنم و این مقاله ی سه قسمتی را می بندم.

 

در پذیرش کارمای تقدیری، قبول چند نظریه به عنوان پیش فرض، ضروری است:

اول اینکه آدمی به انتخاب و اختیار خویش در این جسم حلول کرده است و تمام افرادی که به هر نسبت یا دلیل در داستان زندگی وی حضور دارند، انتخاب خود او هستند.( نظریه ی انتخاب)

برای مثال طبق آموزه های دینی، خداوند در زمان خلقت آدم( آفرینش جسم او از عنصر خاک ) با مخالفت فرشتگان مواجه شد که آیا کسی را در زمین قرار می دهی که فساد و خونریزی کند؟!*

در تفسیر این آیه آمده که حافظه ی فرشتگان از آفرینش انسان مسبوق به سابقه بوده است.

در جایی دیگر، این داستان از شخصیت خوش نام عرب، آمده است که شخصی از وی پرسید:

" سه هزار سال قبل از حضرت آدم چه کسی بود؟‌!‌"

وی جواب داد: " بشر! " ... شخص پرسید: " پیش آن چه بوده؟!‌" ؛ بازهم جواب داد:‌" بشر."

مرد چندین بار سوالش را تکرار کرد و هربار یک جواب شنید و سکوت کرد. در نهایت جواب شنید:

" اگر سی هزار بار دیگر هم می پرسیدی، جواب می دادم بشر!‌ " **

نه صرفا به استناد منابع مذهبی جهان، که در علوم مختلفی از نجوم و کیهان شناسی، زمین شناسی، باستان شناسی و زیست جهانی و ... ، داستان هایی مشابه می خوانید که همه ریشه در یک تاریخچه ی جهانی مشترک دارند؛ این خاطره ی جمعی در حافظه ی جهان، برای من دلیل کافی است تا اندیشه ام جان بگیرد که آدمی بارها به این جهان آمده و رفت است!‌

و هر بار قبل از هبوط به زمین انتخاب های آگاهانه ای برای چرا و چگونه آمدنش داشته است. گذشته از مباحث پیچیده ی علوم طبیعی و ماوراءالطبیعی به پیمانِ مشهورِ آلست اشاره می کنم!

" ... ألست بربکم.قالوا بلی..." ؛  جمله ای که به داشتن آگاهی در عالم بقا، دلالت دارد.***

ملاحظه می کنید؟! در تاریک ترین دالان های داستان سفر یک روح، رد پایی از آگاهی به چشم می خورد اما آدمی، این آگاهی را از کجا آورده است؟!

بی شک مخاطبان این مقاله افرادی هستند آزاد اندیش که سوای هر دین و شریعتی، به دلیل عقل و فطرت پاک خویش،‌ به وجود خداوند باری تعالی، به عنوان روحی خالق و قادر،‌ ایمان قلبی دارند.

 چنین باوری ما را به این امر دلگرم کرده است که همه نفخه ای از روح خداوندی هستیم که برای نمایشی از توانمندی های خدایی خویش،‌ در قالب جسم هایی با رنگ و ظاهر و شرایط متفاوت به زمین آمده ایم تا با قدرت عشق ورزی خویش، روح های گمشده ی این زمین سرد و تاریک را به سر منشأ سعادت خود، آگاه کنیم. ****

ما در میان انتخاب های بی شماری که در انتخاب جنسیت و نام و پدر و مادر و زمان و مکان تولد و زندگی و .... داشته ایم، بهترین گزینه ها که در واقع بهترین ابزار کارِ ما، در انجام شغل الهی مان (دارما) بوده است را بر گزیده ایم و راه سفر به زمین را پیش گرفته ایم!

( نکته ی حایز اهمیتی را در همین قسمت عرض می کنم؛ کودکانی که با معلولیت های جسمی یا بیماری های لاعلاج به دنیا می آیند،‌ الزاما با کارمای تقدیری به دنیا نیامده اند!‌ گاهی این امر،‌ انتخاب خود وی بوده است قبل از درکِ نعمت وجود! شاید شما هم مانند دوست من ایراد بگیرید که چنین وجود و تولدی نعمت نیست، من جواب خواهم داد: " چشم ها را باید شست،‌جور دیگر باید دید! " این پرانتز را در پاراگراف های مرتبط ادامه خواهم داد. )

دوم . در کارمای تقدیری مهم است که برگشت دوباره به جهان را پس از مرگ، باور داشته باشیم.

در بند اول عرض می کردم :

زمانی که روح انسان در عالم بقاء در جوار روح اعظم خداوندی، شاهد زمین و زمینیان است،‌وقتی برای آمدن به زمین و شروع شغل الهی خویش تمایل نشان می دهد،‌ در ابتدا،‌چون هماهنگی این روح در اولین سفر، با این عالم مشکل است، انسان مراحل جماد و نبات و حیوان بودن را طی می کند تا در نهایت لایق حلول در جسم اشرف مخلوقات، انسان شود.

در اینجا نکته ی ظریفی وجود دارد که مبحث تناسخ را به ذهن متبادر می کند.خلاصه عرض کنم این موضوعی کامل مجزا است. روحی که قابلیت حلول در جسم آدمی را پیدا کرده باشد، هر اندازه که روح ضعیف و آلوده ای بشود و نتواند راه برگشتِ پس از هبوط را به راحتی پیدا کند،‌ هرگز در سفر بعدی به جسم حیوان، وارد نمی شود. سفر وی برای دستیابی به تعالی روح، هزاران هزار بار نیز که تکرار شود،‌ هم چنان در جسم یک انسان به زندگی بر می گردد.

داستان از این قرار است که پس از پایان عمر زمین،‌ در روز رستاخیز، تمام روح ها، گرد هم آمده و کارماها تسویه می شود.

انسان های نیک اندیش و نیک گفتار و نیک کردار، به عنوان روح های برتر- گوروها و آواتارها – در نقش راهنما و پیامبر و یا هر انسانی که قابلیت تعلیم درس زندگی را به شما داشته باشد، به این جهان بر می گردند. گاهی این ارواح، نقش های بسیار سنگینی را انتخاب می کنند. نقش هایی که شاید از نظر شما منفور و لایق نابودی باشند! به این جهت است که گفته می شود تمام انسان ها ارزش وجودی برابری دارند. اما نسبت به نقشی که بر می گزینند، می توانند محبوب شما باشند یا نه!‌

هر کس در رابطه با یک انسان، تنها اجازه دارد به نقش او، در زندگیش بله یا خیر بگوید اما اجازه ی هتک حرمت و فحاشی و بی حرمتی به هیچ انسانی را ندارد.

- این مبحث مجال بیشتری می طلبد، این اندک را پذیرا باشید. -

بدین جهت است که هر انسانی قابلیت پیامبر شدن در طی سفر های متعدد به زمین، را دارد تا در نهایت بتواند به عنوان روحی کاملا آگاه، به پروردگار خویش ملحق شود.

اینجاست که هدف از زندگی آدمی، ‌درک مقام رضوان و قربت الهی است، چیزی که من بارها به عنوان ذهن یا ضمیر برتر در نوشتارم از آن نام برده ام، نه بهشت موعود!

جهنم آدمی همین روزهای ناکامی و درد و رنج های ویرانگر است، چنان که بهشت وی،‌ لذت از زندگی در لحظه ی اکنون است و روز به روز کسب لذت و فیض بیشتر از درس های زندگی و رفتن به گامی بالاتر در مراتب خداوندیش.

پس حالا می دانیم که همراه هر سختی، آرامشی هست! تک تک انسان هایی که دلیل آزردگی خاطر شما می شوند،‌ تا زمانی که شما بخشش و دهشی بی مزد و منت را نیاموزید، ملکِ موکل بر عذاب شما در این جهنم روحی خواهند ماند و نیز ... هر آنچه که آرامش و لبخند و سعادت را از شما گرفته است! قبل از اینکه دوباره با آنها – در نقشی متفاوت - به زندگی برگردید،‌ درس تان را بیاموزید و رهایشان کنید!‌

با آغوش باز به دیدار مشکلات بروید!‌ با نگاهی تازه و وسیع!

به انسان های منفور به چشم آموزگار نگاه کنید! ادب از که آموختی؟!‌...

به انسان های معلول، جسمی و ذهنی!‌ به دلیل حضورشان در زندگی شما و چگونگی بودنشان!

به ... به ... به ....

با ستیز و عناد و انتقام جویی از جهان،‌ برای خودتان مرگ ناگهانی، نخواهید!‌ خداوند عمری برابر به همه ی انسان ها عنایت کرده است!‌ افزایش یا کاهش طول عمر ما، ارتباط کاملا مستقیمی با نوع انتخاب ها و عملکرد های ما دارد! مراقب افکارتان باشید!‌ قدرت ذهن گاهی در کمتر از ثانیه بر زندگی شما موثر خواهد بود!‌ و این را به خاطر بسپارید که:

کارماهای مثبت شما، عزیزانتان را نیز مستفیض می کند!

مثالی که خیلی مشهود است،‌ ازدواج،‌ شریک شدن، دوستی و همراهی دو انسان کاملا متضاد با هم، یکی با روح روشن و آگاه و دیگری، روحی مانده در تاریکی جهل است!

این همان ماجرای روح برتری است که در ازای کارمای مثبت شما، به کمک عزیزان تان می آیند تا دغدغه هایی از دوش شما برداشته شده و به مسیر تعالی خود، با تمرکز بیشتری ادامه دهید. دیگر نپرسید فلان دختر یا پسرِ سرکش و شرور،‌ چرا چنین همسری شایسته دارد یا فلان دزد و کلاه بردار،‌ چطور سر به صلاح می شود و با یک حامی خوب به اوج موفقیت می رسد! یا چنین فرزند خوبی از آن پدر و مادر بد، بعید است!‌

برای عزیزان تان طلب خیر کنید و تا می توانید آن ها را شریک کارماهای مثبت خود کنید ولو اینکه روح شان هم خبر دار نشود! شما عاشقانه زندگی کنید که عشق، کارما ندارد، نور دارد، نور!

 

 

پی نوشت:

* آیه ی سی / بقره

** در کتاب نواسخ التاریخ این داستان به علی بن ابی طالب،‌ نسبت داده شده است.

*** آیات 172 و 173 سوره اعراف داستان عالم ذر

**** سوره ی حجر / 29

قرار بر این نیست که در این مقال اندک، من از انگیزه ی خداوند بر خلقت آدمی،‌ نظریه پردازی کنم،‌اما چاره ای نیست که توصیف این بنای فکری در چند و چون کارمای تقدیری،‌ از کنار هر دهلیز اندیشه که گذر می کنم،‌دریچه ای رو به وسعت روح آدمی، برایتان بگشایم تا با تفکر خویش به صحت و سقم این نظریه، پی ببرید.

در توضیح اینکه خداوند از روح خویش در آدمی دمید،‌تفسیر و توضیح فراوان است که می توانید معنای دقیق آن را در تفسیر ذیل آیه، تحقیق کنید اما آنچه اینجانب برای گفتن دارم جز این نیست که اگر خدا نباشیم، آمده ایم تا ادعای خدا بودنمان را ثابت کنیم! این که پشت پرده چه اتفاقی افتاده است که ما امروز، اینجا، در محدوده ی زندگی خویش، با انتخاب های آگاهانه ی ما در جنگ و جدالیم،‌ من هم نمی دانم؛ چیزی که در آن شک ندارم،‌ درک واقعیت تمام افسانه هایی است که امروز به من حس خدا بودن می دهد. همان حس نابی که منصور حلاج را بر دار کرد!‌ اما با اندیشه ای منحصر به فرد خویش!

 

 

منابع:
علایم ستاره ای لیندا گودمن
سری کتاب های پال توئیچل /کارلوس کاستاندا /سیلویا براون / دبی فورد و مقالات مرتبط


سپاس از بودن همه تان

دوم آذر ماه نود و سه

 

 

عشق کارما ندارد / قسمت دوم




آن داستان معروف را شنیده ای که روزی دو اعرابی، ‌مبلغ برابری را هدیه گرفتند تا هر چه نیاز دارند،‌ با آن بخرند. روز بعد، هر دوی آنها را احضار کردند تا با پای برهنه،‌ به نوبت روی سنگ داغی بایستند و بگویند با پول چه کردند؟

اولی بالای کوزه ایستاد و گفت : " صدقه دادم. " و پایین آمد!
دومی گفت: "‌ مرا طاقت نیست که بر روی آن کوزه بایستم و بگویم با آن پول چه مقدار غذا و البسه برای خود و اهل و عیالم خریده ام."
این تعبیر روشنی از کارمای مثبت و کارمای عشق است! 
زمانی که شما کاری را بدون هیچ دلبستگی و وابستگی به پاداش آن انجام دهید،‌ زمانی که بی هیچ چشم داشتی به پاداش،‌ خیری را جاری کنید!
زمانی که بی چشم داشت به بُرد مادی و معنوی، نیک اندیش و نیک گفتار و نیک کردار باشید.
زمانی که بی توقع،‌ عشق بورزید، اعمال شما کارما ندارد!‌ زیرا به وظیفه ی الهی خویش به نحو احسنت،‌ عمل کرده اید!
شما در آن لحظه بی واسطه به کانون رحمت و برکت لا یزال الهی متصل شده اید.
شما در آنْ! در لحظه! در بودِشِ چند بعدی و منحصر به فرد خود،‌ در جهان آفرینش قرار می گیرید.
هیچ چیز وجود ندارد که بتواند بازتاب عمل عاشقانه ی شما باشد! چیزی در جهان قابل این وجه خدایی شما نیست! 
این است که " عشق کارما ندارد". عملی و عکس العمل در هم تنیده است. کن فیکون است! نه قدرت اعجاز، که خودش اعجاز است.
انقلاب است. عمل عاشقانه همان آتشی است که ابراهیم را نمی سوزاند،‌ که ایوب را جوان می کند،‌ که دم مسیحاییِ عیسی است، که اژدهای کلام موسی است.
عمل عاشقانه است که شما را پیامبر می سازد. همنشین بی حجاب و پرده ی ملکوت می شوید. هم کلام خداوند هستید.چشم و گوش تان به بصیرت روشن و زبان تان همه حکمت است. 
عمل عاشقانه است که آن امیِّ درونتان را " به غمزه مساله آموز صد مدرس " می کند!
شما نه جام جهان بین که جانِ جهان اید! نه بنده ی محتاج که خدای بی نیاز اید!
می گویند سلیمان نبی پانصد سال دیرتر از سایر پیامبران وارد بهشت می شود. زیرا بر خلاف سایر پیامبران که طالب عقبی بودند، دنیا را هم از خداوند خواست و قبل از این که بخواهد به ملاقات خداوند نایل شود باید کارماهای مثبت او شمرده شود!
این است که حتی انسان های برگزیده ی خداوند نیز از روز دیدار با خدای خویش در خوف و رجا به سر می برند!
از امیر عرب،‌ علی بن ابی طالب جمله ای با این مضمون می خوانیم که: 
" عبادت کنندگان سه دسته اند، گروهی که از ترس عقوبت، خداوند؛ گروهی به طمع پاداش، و گروهی عاشقانه عبادت می کنند که این برترین عبادت است."

و در معنای عام : " عبادت بجز خدمت خلق نیست ... به تسبیح و سجاده و دلق نیست."
به راستی چند نفر از ما‌ چنین عاشقی کرده ایم؟! کی توانسته ایم تک تک انسان های حاضر در صحنه ی زندگی مان را چنین دوست داشته باشیم؟! ...
" عاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست! "

کیست که نداند خلقت پیچیده ی آدمی در حجابی است نمدین از جنس حریر!‌ نرمی ِ فریبنده ای که گاه زمختی اش به وقت قربت و نزدیکی، روح و روانت را زخم می زند!
کدامیک از ما به وقت لمس این درشتی، لبخند زده ایم و معشوق در بر کشیده ایم؟!
اگر کرده ایم چرا؟! چرا می بخشیم؟ گذشت می کنیم؟! ایثارگر ایم؟!
- زیرا ما مستحق آرامش هستیم؟ می بخشیم تا روح خویش را جلا بدهیم؟!‌می بخشیم تا به معشوق درس زندگی بدهیم؟!‌ می بخشیم تا بزرگ منشی خویش را نشان دهیم؟! می بخشیم تا مورد بخشش خداوند قرار بگیریم؟! می بخشیم به امید اجر اخروی؟!-

چرا صبور و مهربان و منعطفیم؟!
- زیرا توان مقابله نداریم؟!‌مهربانیم تا مورد هجمه و خشم و برخورد قرار نگیریم؟! مدارا می کنیم تا تنها نمانیم؟! منعطفیم چون به نتیجه امید داریم؟! -

چند نفر از ما، وقتی متوجه دروغگویی عزیز مان می شویم، وقتی از خیانت ش به احساس مان آگاه می شویم،‌ وقتی از ظلم ش به تنگ می آییم! در درون خویش لبخند می زنیم و می اندیشیم که چرا چنین کرد؟!‌ بی آنکه به او برچسب دروغگویی و خائن بودن و بی رحم بودن بزنیم!
چند نفر از ما، به درون خویش نظر می کند که این رنج برگشته به من،‌ کی و کجا به جهان هستی وارد کرده بودم؟!
آیا با خود بیاندیشیم که شاید این رویداد، بازخورد ادعایی ای است که من همیشه داشته ام؟!
مثلا در یک درد دل دوستانه، کسی یکی از رازهای زندگی اش را چنین واگو کند که :
" همسرم را دیدم که با آقا یا خانم فلانی، پنهانی قرار ملاقات گذاشته بودند. بعدا متوجه شدم این قرار عاشقانه بوده است اما به خاطر حفظ حرمت زناشویی هیچ وقت به رویش نیاوردم! اما فراموش هم نمی توانم بکنم. دلم از این کدورت صاف نمی شود. هر چند فکر می کنم این رابطه تمام شده است اما فکر نمی کنم دیگر رابطه با همسرم مثل سابق شود! "

جواب های احتمالی شما:
" خب تو احمقی! من جای تو بودم همان لحظه ی ملاقات خودم را نشان می دادم و مچ شان را می گرفتم! تا دیگر از این غلط های اضافه نکند! یک بار آبرویش بریزد حساب کار دستش می آید! "

" اشتباه کردی! صحبت آبرو داری هم که باشد، باید در یک خلوت دو نفره گیرش می آوردی و آرام و منطقی با او صحبت می کردی. هنوز هم دیر نشده است!"

" از بس بی عرضه ای! من که با دیدن این صحنه معطل نمی کردم،‌ می رفتم کسی را برای خودم دست و پا می کردم! اگر او دل دارد، من هم دارم! "

حالا جواب قانون طبیعت یا همان کارمای اندیشه های شما،‌یک کلام!
- شما را در آن موقعیت مشابه قرار می دهد تا واکنش خودتان را ببینید!!! به همین سادگی!!!-

بله! ادعا کرده اید! این قانون زمانی که دیگران را برای انتخاب های شان سرزنش می کنید یا وقتی زندگی دیگران را به قضاوت می نشینید نیز جاری است! 
اینکه به هر دلیلی در زندگی دیگری پدری بی مسوولیت، مادری نادان، فرزندی نا خلف، همسری معتاد، ازدواجی نا موفق، دوست یا خویشاوندی ناباب و خجالت آور یا ... یا ... یا .... وجود دارد، به بنده و شما هیچ ربطی ندارد! ... دقت فرمودید؟!‌ اشکالات و کم و کاستی های رفتاری عزیزان و دوستان و آشنایان مان، به ما ربطی ندارد مگر اینکه از ما طلب کمک و همیاری کنند که در آن صورت هم، شخص شما تنها موظف به راهنمایی است. این که به نظر شما آن مشکل از چه راهی حل می شود و آن ها را به کارشناسان مجرب و متخصصان امر راهنمایی کنید!
دوستانه عرض می کنم: " خودتان را درگیر کارمای اعمال دیگران نکنید!" شما به دنیا نیامده اید غمخوار عزیزانی باشید که نمی خواهند برای اصلاح راه و روش زندگی خود، هزینه ی مادی و معنوی متحمل شوند و فقط شما را دستگاه بازیافت مناسبی دیده اند برای تخلیه ی احساس های منفی شان!
عاشقانه رفتار کنید!‌ کسی از خداوند بر انسان ها مهربان تر نیست! اما بارها به وضوح شنیده ایم که برخی از دعاهای ما از نوک بینی مان بالاتر هم نمی رود! چه برسد به اینکه خداوند بشنود! و چه بسیار شنیده ها که اجابت می کند و ما به نتیجه آگاه نیستیم ! در مقیاس کوچکتر می شود مصداق همین گله و شکایت های روزانه ی اطرافیان که صد من ش به یک غاز هم نمی ارزد!
عاشقانه رفتار کنید! گاهی مهربانی و دلسوزی های نا به جا، صرفا رفتارهای مخربی است که خودتان را آسیب می زند.شما تنها چیزی که در قبال مشکلات دیگران می توانید به آنها بدهید، " اطلاعات" است. زیرا شرایط کنونی مخاطب شما، زاییده ی رفتارهای وی در گذشته است. اگر شما می توانید گذشته ی او را تغییر دهید، بی شک خواهید توانست در رفع مشکل فعلی او، مستقیم تاثیر گزار و مشکل گشا باشید.
بروز یک رفتار عاشقانه مبتنی بر یک عملکرد آگاهانه است. حالا که می دانید هر کس مسوول رفتار خویش است لذا " خودتان را درگیر کارمای دیگران نکنید". 
در مقابل گفتار مخاطب عزیز خود – این مخاطب هر انسانی است غیر از شما در هر رابطه ای که با او دارید از والدین و همسر و فرزند گرفته تا رهگذران- ، به جای هر عیب جویی، تنها گوش بسپارید. تا زمانی که اطلاعات کافی برای دادن راهنمایی،‌به دست بیاورید. بعد از آن که مبحث غیر مفید می شود، به مودبانه و زیرکانه ترین راه ممکن، گفتگو را تمام کرده و فضا را تغییر دهید.
هرگر مخاطب تان را سرزنش نکنید.( همان اصلاح منع کردن دیگران در گفتار عامیانه!) اگر به نظر شما او در مقابل پدر، مادر یا هر کس که از او گله می کند،‌رفتار مناسبی نداشته است،‌ یا به دلیل عملکرد نادرست حالا همسر بد یا فرزند ناخلف یا ... دارد؛ به جای اینکه با سرزنش کردن، برای خود کارمای منفی ذخیره کنید،‌ عاشقانه حمایتش کنید تا در مواجهه ی بعدی با مشکل، اعتماد به نفس کافی داشته باشد یا بتواند راه اصلاح را برگزیند.
از نق نق کردن و غر غر زدن به بی کفایتی مخاطب تان دست بردارید. کافی است او را تشویق کنید و به جای تهدید که اگر یه بار دیگر رفتار نامناسبی از خودش نشان دهد، دیگر به او گوش نمی دهید و حمایتش نمی کنید، کافی است عاشقانه به او و نظرش احترام بگذارید و کمی بیاندیشید که چگونه می شود این فرد را به مراتب بالای آگاهی کشید!‌ نه برای اینکه عمل خدا پسندانه ای انجام داده باشید و در انتظار پاداش باشید؛‌ عاشقانه رفتار کنید و دست دیگران را بگیرید فقط برای اینکه پیشرفت و ترقی دیگران، آرامش و آسایش جمعی را برای همه به دنبال می آورد. در جامعه ای که همه برنده باشند، دلیلی بر این همه رنج وجود ندارد.
این باج دهی برای رتق و فتق امور خودتان نیست. گفتگویی روشن است که دره های عمیق اختلاف را پر می کند تا مبادا شما،‌ با داشتن این آگاهی که کارما عشق ندارد،‌باز هم ناخواسته به این دره سقوط نکنید!
دل نسوزانید. دلسوزی یک گناه معنوی است که برایتان کارمای منفی به همراه دارد. دست از این همه سوال وارد کردن به قانون جهان بردارید.
" خدایا چرا خواهر من؟! او که پاک و نجیب بود. چرا او باید به این تهمت و آبروریزی مبتلا شود؟! "

" خدایا چرا دوست من؟! او که خیلی مظلوم و محجوب بود. چرا باید مورد تعرض جنسی قرار می گرفت؟! "

" خدایا چرا فلانی؟‌او که لقمه ی حرام در کارش نبود. چرا باید دارایی او آتش بگیرد و بسوزد؟! "

" خدایا چرا فلانی؟!‌ چرا در این سن کم و این بیماری لا علاج! این همه آدم که یا خودشان آرزوی مرگ دارند یا دیگران از بودنشان خسته اند. چرا فلان؟‌جوان و زیبا و ... "

می دانید نتیجه ی این دلسوزی ها چیست؟!
خود شما در موقعیت غافلگیرانه ای،‌محصور خواهید شد تا در طی گذر از آن ماجرا، به جواب چرایی هایی در درون تان پی ببرید. همان گونه که شما از رازهای مگوی دیگران و ضمیر پنهان آنها بی خبرید! ‌همان طور که نمی دانید این یک آزمون برای ارتقا و رشد روحی فرد مذکور است یا ‌کارمای ذخیره یا تقدیری اوست! به همان نسبت دلسوزی تان را کمرنگ کنید.
آدمیان این زمین، به دلسوزی و ترحم شما نیاز ندارند، آنها عشق می طلبند و محبت آرامِ دل آنهاست.
اگر هنوز ذهنتان درگیر این است که چرا فلانی صاحب کودکی شده است که معلول مادر زاد است!
اگر هنوز گوشه ی ذهنتان این سوال می لولد که چرا افراد به نظر ناصالح،‌ مشمول نعمتهای بی بدیل می شوند!
در قسمت بعدی این مقاله، با توضیح کارمای تقدیری، بحث را ادامه خواهیم داد.


...ادامه دارد


بیست و پنجم آبان ماه نود و سه

عشق کارما ندارد / قسمت اول




صادقانه عرض کنم، هیچ تمایلی برای نوشتن این مطلب نداشتم و دلیل موجه ام، پیچیده شدنِ پای این مطلب با دامنِ اصطلاحات علمی و تخصصیِ بحث " کارما " در نزد اساتید فن بود و بس! ‌چرا که آنچه من می نگارم تابشی از کانون آگاهی بشری است، ‌فارغ از اصول و اصلوب یک مقاله ی علمی! اگر چه از صحت و سلامت تک تک واژگان و عبارت هایم درباره این موضوع،‌ یقین قلبی دارم؛

علی ای حال، چندی پیش با یکی از دوستان که به شدت درگیر بحث بهشت و جهنم و عقوبت اعمال خویش شده بود، به گفتمان نشستیم که شنیدنش برای تان خالی از لطف نیست!‌ چیزی که برای او غصه ی بزرگی بود، برای من قصه ای بیش نیست! اما از شما می خواهم، اگر این داستان که ریشه در شعور کیهانی بشر دارد، برایتان جذابیتی داشت،‌ جزئیات را کامل و در یک روند پژوهشی نزد عالم و عارفی واقعی بیاموزید.
معنای کارما ،‌گفتن ندارد؛‌ اینکه در راستای قانون سوم نیوتن: " هر کنش را واکنشی است که همواره با آن برابر بوده و در جهت خلاف آن قرار دارد. " ... لذا هر فکر و عملی که در جهان رخ دهد، دارای بازتابی است.
- از آنجا که نیت و افکار آدمی نیز شامل این قانون می شود،‌ اجرای این قانون در جهان متافیزیک نیز جاری است؛ این بدان معناست که گفتگوهای ذهنی بشر نیز ایجاد انرژی می کند و در جهان حقیقی و جهان های موازی،‌تاثیر گذار است! –

با درک و پذیرش این باور، حتی افراد مذهبیِ مقید به عرفان اسلامی نیز، به این آیه از قرآن کریم که *هر چه نیکی به انسان می رسد از جانب خداست و هر چه بدی به او می رسد، از جانب خویشتن اوست؛ قانع می شوند که آنچه امروز در بطن این مقاله می خوانند خارج از اصول عقلی نیست!
از لحظه ای که قدرت درک و آگاهی آدمی، فعال می شود،از یک اندیشه ی نیک و خیر خواهانه گرفته تا رفتارهایی ناشی از نفرت و انتقام و کینه جویی، بازتابی در روح و جسم آدمی دارد، که انکار ناپذیر است.
این بازتاب گاه منفی و گاهی مثبت است! و هیچ کس به قدر خود انسان برای قضاوت درباره ی آنچه از عمل خویش، دریافت می کند، عادل نیست.
موضوع حائز اهمیت، این است که بدانیم کارمای یک عمل در طول یک روز به انسان باز می گردد که اگر چنین نشد،شخص وارد زنجیره ای از بازتاب اعمال ش شده است!
اگر امروز شرّ و بدی از شما سر زد که به روح جهان یا جهانیان و نیز به جان و مالی، رنج و خسارت وارد شد، اما شما تا پایان آن روز،‌ به خیر و خوشی و شادکامی، سر بر بالین نهادید،‌ بدانید که زنجیره ی اعمال شما، مملو از بازتاب های تسویه نشده است! چون بنابر قانون جهان آفرینش، همان میزان از درد و رنجی که به محیط و افراد پیرامون خویش وارد نموده اید، باید همان قدر متحمل درد شوید تا روح و جسمتان از عقوبت در امان بماند! که اگر چنین نشد، کارمای منفیِ عمل شما ذخیره می شود زیرا قبلا خواسته یا ناخواسته مرتکب عملی شده اید که هنوز، کارمای منفی آن با شما تسویه نشده است!
- کارما قابلیت تبدیل دارد، به این معنا که میزان انرژی ناشی از عمل شما ثابت است اما شکل بروز آن متفاوت خواهد بود. به طور مثال شاید شما دل عزیزی را بشکنید،‌ توقع نداشته باشید او هم دل شما را بشکند تا بی حساب شوید! امکان دارد شما در جایی دیگر، به شکل غافلگیرانه ای از شخص یا موقعیتی که توقعش را ندارید،‌ با آن درد و رنج، مواجه شوید. -

در کارمای ذخیره، دو نوع بازتاب را شاهد خواهید بود؛‌ اگر زنجیره ی کارمای شما کوتاه باشد؛
( کارماهای منفی زیادی نداشته باشید و به طور مستمر مرتکب شرّ نشده باشید. ) در فاصله ی کوتاهی با عقوبت عمل خویش مواجه می شوید، اما از آنجا که کائنات بیکار ننشسته اند و صرفا مراقب شما نیستند،‌ گاهی چند کارما، با هم جمع شده و در یک سانحه یا حادثه ی بزرگ تری، به شما برگردانده خواهد شد!

به همین دلیل است که صبوری پیشه کردن بر رنج ها و بیماری ها و مصیبت ها،‌ توصیه می شود! زیرا گذر از جهنم این جهان، بسی راحت تر است!
اگر این زنجیره طولانی باشد!!! ... و ... عمر آدمی به تسویه حساب در این جهان کفاف ندهد، اینجاست که وارد مبحث پیچیده ای از زندگی روحانی انسان می شویم! همان چالش عظیم ِ کارمای تقدیری !
این موضوع را، همین جا کنار ذهن تان نگه دارید تا بعد! چون بعید می دانم در این مقال بگنجد!‌

الان می خواهم در باره ی این موضوع بنویسم که : ** همانا، نیکی ها، بدی ها را می برد.
این یکی از امید بخش ترین آیات کتاب مقدس مسلمانان، قرآن کریم، است که تناسب به جایی با بحث امروز ما دارد:
اعمال نیک، کارماهای مثبت دارند؛ لذا سبب تخفیف در بازخورد کارماهای منفی می شوند؛‌ روزهایی که بلا از کنار گوشتان می گذرد، لحظه هایی که به شکل اعجاب انگیزی مرگ از کنارتان بی تفاوت عبور می کند و شما برای یک فرصت دوباره، خداوند را شکر می کنید،‌ ناشی از عملکرد کارماهای مثبت شماست!
این سوال که جمع کارمای مثبت انسان های نیکوکار چه می شود، بر می گردد به مبحث زندگی پس از مرگ و همان بحث کارماهای تقدیری!
اجازه دهید ادامه ی این مطلب را به نوبت دیگری واگذاریم، اینکه آیا به راستی آدمی دوباره به جهان بر خواهد گشت؟!

در قسمت بعد به شما خواهم گفت منظور از عنوان " عشق کارما ندارد. " چیست؟!




* سوره ی نساء / آیه ی 79

اینکه بازتاب اعمال نیک به خداوند نسبت داده شده است، دلیل بر سرشت پاک آدمی است که از روح خداوند،‌ منشعب شده است.

سوره ی هود / آیه ی 114**


هجدهم آبان ماه نود و سه