این شعر حد شرعی دارد اگر/
خواندنش دلت را بلرزاند!
…
در شهری که بر دیوارهایش
صیغه ی نکاح نوشته اند/
مبادا تلاقی سایه هایمان/
خشم خدا را بر انگیزد؛
دیدار ما رسمی باشد بهتر است!
.
.
.
تو را به شب شعر دعوت می کنم؛
شبی که من باشم و تو،
و شعری که از غزل چشم های ما/
مستانه بر لبان مان/
موزون برقصد!
***
آرام و مهربان/
این نامه را با دیدگان تر بسوزان/
گمان برند معشوق تو مرده است!
با لباس شب به میعادگاه مان بیا!
میزانسن این میقات
سیاه باشد سرخی گونه هایت/
راه را بهتر نشان مان خواهد داد!!!
امیر معصومی/ آمونیاک
1394.3.18