-
" بند از بند گسستن "
1393/10/30 12:17
1 در نزد زن / فتانه باش از عشق او/ رقاصه باش 2 کمر بزن/ تاب بده بالا بکش/ نشان بده 3 آرام بکوب / بر پاشنه محکم بکوب / بر شانه 4 بریان شو/ ازغیرت عریان کن/ از حیرت 5 پا به پا کن/ دست به سر جان به لب کن/ خون جگر 6 در چشم خلق/ مجنون باش در پیش زن / مفتون باش چهارم دی ماه نود و سه
-
" وصله ی نا جور "
1393/10/30 11:21
می سوزد و می دوزد، سر انگشتان رها شده در سرما وصله ی ناجور اعتماد را به تنِ امید ! بیست و هفت آذر نود و سه
-
پرسه های آمونیاک / 16
1393/10/30 10:56
-
" معشوق آب کشیده "
1393/10/30 10:10
دیر شناختمت ور نه! به تماشای استوای تنت نمی ایستادم که به فصل باران های موسمی ِ عشق بی چترِ غرور معشوق آب کشیده ای شوم که آفتاب چشمانت پیراهن نجابت مرا بیرون آورد! تا خشک شود/ دهانم از بس بگویمت : " تنها نمان !" بیست و پنج و آذر و نود و سه
-
" مرد عَسَق "
1393/10/30 10:00
" درد " چیست؟ اثر گذرِ " دزدِ " غارتگر دل! " تَرَک " چیست؟ جایِ قدم آن " تُرکِ " شیرازی بر جان! " حال " چیست؟ نبودِ آن " خالِ " هندو در این شعر! " شاق " چیست؟ قامت استوار مردی بی " ساقِ " سیمین! " غَمرَه " چیست؟ شکست دل به شکنج...
-
دژ / واره -18
1393/10/28 12:42
عشق را می شود/ محصور کرد؟ ! یا به جرم شیدگی*/ مهدور کرد؟ ! عشق را می شود /مقدور* کرد؟ ! یا به انگِ یک جنون/ مهجور* کرد؟ ! عاشقی را می شود/ مغمور* کرد رسم یک مفتون را/ مشهور کرد ! شیده: نور و روشنی مقدور: تقدیر شده مهجور: دور افتاده یا سخن پریشان مغمور: محاط شدن یا بدنام کردن - الهام گرفته شده از اشعار امیر معصومی -
-
" شکنجه های یک زن سنتی / بند سوم "
1393/10/08 20:21
این درخت توبه که در دلم پرورانده ای، ثمر نمی دهد اگر به وقت تابستان، سایه ی تنت نشود که گُر گرفته ای به زیر آن چارقد و چادر . توبه ام، توبه نمی شود اگر تو بترسی سپیدی پایت در چارق، دل مرا بلرزاند . این مرد، چون نخلی استوار از شرجیِ تن تو، در تموز نفست، رطب رطب چشم هم که شود، جز به صیغه ی صیام، افطار نمی کند این امساک...
-
" شکنجه های یک زنِ سنتی / بندِ دوم "
1393/10/08 20:18
این بذر توبه که در دلم کاشتی ، بارور نمی شود اگرهر بعد از ظهر پاییزی ازگرمی نمور نفست ، سیراب نگردد ! تو چون زنی زیبا پایبند به سنت با روبند بیا، تا فریب چشمانت عهد جدایی مان را نشکند ! بیا و بنشین کنار دل ! حریر سیاه نقابت را تا دامنه ی تپه های سرخ لبانت، بالا ببر چهار قُل را تلاوت کن، در چای عصرانه ی من بدم و برو !...
-
" شکنجه های یک بانوی سنتی / بند اول "
1393/10/08 20:11
" شکنجه های یک زن سنتی!" بندِ دوم بانوی ایرانی هربار صدایم کردی " آقا؟! " گفتم : " جانم." اخم در هم کردی که : " استغفر الله و اتوب الیه ! " باشد قبول ! حرف من نیز همین است : أست / اغفَر / اتوبُ علیک " !! - این چادر(ها) تورا پوشانده است - کمی رخ بازتر گیر بر من ! نگو :...
-
دژ / واره -17
1393/10/08 19:58
دوست داشتنی ها زیادی می شناسم، مثلا: بوسه، آغوش، کنار ... مثل هر خوشمزه ی دیگری، عطر خوبی هم دارند، فقط به یک شرط: حسادت یک " تو"، بیمه ی عمرشان باشد؛ مانند غیرت " عزیزِ جان " - الهام گرفته از دفتر خاطرات کودکی / امیر معصومی -
-
عشق کارما ندارد / قسمت آخر
1393/09/20 11:04
قبل از ورود به این بحث، یادآوری این نکته لازم به نظر می آید: از آنجا که مباحث عقلی، پیرامون کارما، بر پایه ی یک آگاهی شخصی و حاصل مطالعات چند سال اخیر است، اگر منابع مذکور در این مقاله به طور مشخص از کتاب های اسلامی هستند به دلیل آشنایی بیشتر خوانندگان با این مذهب و پیشینه ی ذهنی است. در ادامه به چند مطلب برگزیده که...
-
عشق کارما ندارد / قسمت دوم
1393/09/20 11:01
آن داستان معروف را شنیده ای که روزی دو اعرابی، مبلغ برابری را هدیه گرفتند تا هر چه نیاز دارند، با آن بخرند. روز بعد، هر دوی آنها را احضار کردند تا با پای برهنه، به نوبت روی سنگ داغی بایستند و بگویند با پول چه کردند؟ اولی بالای کوزه ایستاد و گفت : " صدقه دادم. " و پایین آمد ! دومی گفت: " مرا طاقت...
-
عشق کارما ندارد / قسمت اول
1393/09/20 10:58
صادقانه عرض کنم، هیچ تمایلی برای نوشتن این مطلب نداشتم و دلیل موجه ام، پیچیده شدنِ پای این مطلب با دامنِ اصطلاحات علمی و تخصصیِ بحث " کارما " در نزد اساتید فن بود و بس! چرا که آنچه من می نگارم تابشی از کانون آگاهی بشری است، فارغ از اصول و اصلوب یک مقاله ی علمی! اگر چه از صحت و سلامت تک تک واژگان و عبارت...
-
" وصلُ الفصول "
1393/09/20 09:51
بر مردان مؤمن آذر ، این ماه/بانو را حلال کردیم، انارهای آبلمبو و شکاف خرمالویش را باشد که از تناول این آتشین کامروا گردند . بر زنان پاکدامن بهمن ، این ماه/سوار بر رخشِ سپید را محرم قرار دادیم باشد که رقص بر صحنه ی لغزنده ی زندگی را در آغوشش بیاموزند . صوره ی عشق /ابیات وصل و الفُصول 93.09.14
-
" کج دار و مریز! "
1393/09/20 09:46
تب کرده خیالِ مریزِ خانه ! پیمانه های شعر از هذیان تو خالی است ! کج فهمی می کند معشوق مغموم ! تو همچنان " کج دار و مریز ! " . . . به سلامتی سُکر نامِ تو ! 93.09.04
-
" شق القمر "
1393/09/20 09:43
روزی سحر خیز تر از خورشید در مطلع بستر تو شق القمر خواهم کرد ! این پیامبر محجوب است ! کافی است دکمه ی پیراهنت را ببوسم ! 93.08.29
-
" شب / روز "
1393/08/29 11:15
این همه شب به زلف خود ریخته ایی فکر صباحِ خنده ات کرده ای؟ ! لب چو گشایی به شکر خندِ جان فوت شود گزمه ی شب گردتان ! یا که مرا خدمت روزانه ده باغ لبت هم بشوم پاسبان ! یا که خدا را شب و روزت شود هردو یکی سهم خودم هم زمان ! 93.08.23
-
" آدم / اگر که من باشم "
1393/08/29 11:13
برایم نوشت : دوستت دارم ! چون زنی شووی مرده که آخرین زیر پیراهنی ناشورِ شوهرش را ! برایش نوشتم : دیگر دم نوشی نمانده که پای التهاب این شعر ها از خاصیت نیافتاده باشند ... دیگر مسکنی نیست که پای درد های این شعر به پیچ و تاب نیافتاده باشند ... دیگر تب بری نیست که در میان گداختگی این عشق به شرم نیامده باشد ... آدم/ اگر که...
-
" عزت / ذلت "
1393/08/29 11:10
(1) پدر زن دارد ایمان کامل دارد؛ امشب از اهل مسجد مهمان دارد؛ پدر سنگ بر شکم دارد خدا هم جیبش کک دارد؛ (2) رگ به رگ شد کمرش شکست مُرد از تجاوز ! خدا با مرکب گرانی آمد بر پشت مرد نشست با تورم؛ به ناله های مرد مالیات نوشت بر ارزش افزوده ی دردهایش ! (3) چوب عدالت صدا نداشت در عمق جان مَرد که فرو می رفت؛ چرب بود از وعده ی...
-
" نیامدنی باش! "
1393/08/29 11:05
نیامدنی باش مانند اشک های غروب جمعه کز کرده در بغض های مغرور ! نیامدنی باش چون سربازی داوطلب برنگشته از میدان های مین ! نیامدنی باش شبیه صیادی ماهر غرق شده در طوفان دلشکستگی ! نیامدنی باش آن سان که بهار وصله ی آغوش پاییز نمی شود ! نیامدنی باش باران که نبارد گناه آسمان نیست چشم ابرها خشکیده است ! نیامدنی باش چون معشوقه...
-
" لیلی / مجنون "
1393/08/29 11:03
لیلیِ بی قرار بوسه های توام ؛ می شود زنان عالم را به ترنم لبهایت مجنون کنی؟ ! جهانی شوریده وش از عشق تو مرا بیشتر درک خواهد کرد ! *** مجنونِ بی قرارِ گلخندِ تو ام؛ می شود مردان عالم را به ترنم خنده هایت مسحور کنی؟ ! جهانی شوریده وش از غزل لب های تو مرا بیشتر درک خواهد کرد ! 1393.6.18
-
" بوسه و کفش! "
1393/08/29 10:57
نیستی و هنوز جای بوسه ات را به سیلی، سرخ نگه می دارم برای گونه ام! حکم زن مطلقه ای دارد که آبرویش را می خرد آن یک جفت کفش که مردش به وقت رفتن جاگذاشته باشد پشت در آپارتمان! ... 14/شهریور /93
-
دژ / واره -16
1393/08/25 12:11
بازخوانی درد ! کفر مادرم را در آورده ام با این کفر نوشته ها ! فلانی - خدایش بیامرزد - به دیار باقی شتافت ! مادرم گفت: " انا لله و انا الیه راجعون ." گفتم: " به سوی خدا برگشت؟!!!!! پس کی برود با حوریان بهشتی عشق و صفا؟ ! " می گوید: " ذلیل بمیری دختر! نخواستم قرآن بخوانی ! " .... اگر همه...
-
پرسه های آمونیاک/15
1393/08/21 12:49
-
پرسه های آمونیاک/14
1393/08/21 12:49
-
پرسه های آمونیاک/13
1393/08/21 12:48
-
پرسه های آمونیاک/12
1393/08/21 12:48
-
پرسه های آمونیاک/11
1393/08/21 12:47
-
پرسه های آمونیاک/10
1393/08/21 12:47
-
پرسه های آمونیاک/9
1393/08/21 12:47