برایم نوشت:
دوستت
دارم !
چون
زنی شووی مرده
که
آخرین زیر پیراهنی ناشورِ شوهرش را !
برایش
نوشتم :
دیگر
دم نوشی نمانده
که پای التهاب این شعر ها
از خاصیت نیافتاده باشند ...
دیگر
مسکنی نیست
که پای درد های این شعر
به پیچ و تاب نیافتاده باشند ...
دیگر
تب بری نیست
که در میان گداختگی این عشق
به شرم نیامده باشد ...
آدم/ اگر
که من باشم
بیمار
هم که می شود،
بیمار
تو باشد که علاجش
جز به
بوسیدن تو ممکن نگردد !
93.08.20