عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک
عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک

عشق هورمونی




الف: دوستم داری؟!
ب: هربار این سوال و می پرسی، نگران میشم.

الف: چرا؟!
ب: شک می کنم شاید چیزی بین ما تغییر کرده؟!

الف: نه!هر بار می پرسم جواب جدید و زیباتری می شنوم. حالا دوستم داری؟!
ب: ( لبخند می زند )

الف: سر حال نیستی امروز.
ب: هستم، فقط...دوستی با تو، حرف نداره!

الف:دوستی؟!… عاشقی با من چطور؟!
ب: میشه هفته دیگه بپرسی؟! الان دلم درد می کنه.

الف: به این می گن "عشق هورمونی"!
ب: به مسکّنی هم که باید برام بگیری، می گن"مفنامیک اسید"!

الف: هاهاها...دوست ت دارم.
ب: عاشقتم.

امیر معصومی / آمونیاک

شانزده آبان ماه نود و چهار

دیالوگ نانوشته

شده ایم
یک دیالوگ ماندگار؛
عکس مان 
کنار هم پوستر؛
در ردیف
فیلم های کلاسیک/
درام/
عاشقانه؛
در سیاه و سفید ترین
اثر صامت سی/نِمایی؛
اکران می شدیم
اگر
برای وصال من
در یک سکانس
به امامزاده می آمدی!
توقیف شدیم؛
هیأت ژوری
"عاشقت هستم "را
از چشمانت شنید!
در پلانِ آینه ای
به دیوار اتاق خوابی
که من برایت مرده بودم!
بازیِ احساسیِ ما
احساس ها را به بازی گرفت!
شده ایم
یک دیالوگ ماندگار نانوشته !

امیر معصومی / آمونیاک

یازده آبان ماه نود و چهار

رساله دلدادگی/ وقف آغوش

 

مرجع دلدادگی؛
نه سلام!
نه علیک!
بی مقدمه بفرمایید
معشوقی که آغوشش را وقف خدمات عام المنفعه نموده باشد، علی الخصوص در جامعه ی نسوان، حکمش قصاص است یا سنگسار؟
***
فتوی
بانوی غیرتی!
بعد سلامٌ علیک
آغوش که بی مقدمه و مؤخره نمی شود، آن هم وقتی پای قربة الی الله در میان باشد! حکم هم بستگی به حال آن بانویی دارد که بعد از کسب فیض از آغوش معشوق مذکور،‌ به چه حال خارج شود؟!‌ اگر توانایی ایستادن به روی پای خویش را نداشت، که ضعیفه ی نحیفه،‌ زدن ندارد و اگر همچنان زیبا و رعنا و آتشین، از همان راه که آمده،‌ برگشت؛ آن آغوش وقف منافع عام شود،‌ بهترتان است!
از آنجا که قصاص – وقف آغوش تمام مردان عالم را وقف خودتان نمودن، در شأن شما نیست- حکم به سنگسار عادلانه تر است؛ پس:
هر بار که روح تان خبر دار و دلتان مکدر شد، سنگ عشق ش را محکمتر به سینه تان بزنید،‌ باشد که دلش بلرزد و به جمع بازوان مشتاق و منتظرتان، باز گردد.
آغوشش پر خیر و برکت باد؛

امیر معصومی / آمونیاک

کانال در تلگرام:

https://telegram.me/amirmasouminh3

 

تدبیر ما بود یا تقدیرمان؟!

 

تدبیر ما بود یا تقدیرمان
این فاصله در جسم
از این قِسْمْ
که من تو را زندگی کنم
آن سان 
که عشقت نفس گیر باشد
و 
تو
مرا ببوسی
این سان 
که 
لب های من پینه بسته باشد
از 
زخم زبان های مَردُم.

دعا می کنم
تقدیرمان تغییر کند
داغ زنده/گی
بر تن مان
نشان شود

بر من وارد شو
مرا زیبا/بزی.

امیر معصومی/ آمونیاک
اینستاگرام:
#amir_nh3

مثنوی هفتاد " من" !

شعر 

دهان باز می کند
تو ردیف می شوی!
شعر بغض می کند 
من قافیه می بازم!
شعر غزل می شود
تو می رقصی!
شعر مثنوی می شود
من هفتاد " من " می شوم!
شعر نو می شود
تو
.
.
.
.
دوباره عاشقم میشوی؟
.
.
.
می شوی؟

امیر معصومی/ آمونیاک

 

کانال عور/انی – تلگرام:
https://telegram.me/amirmasouminh3

ارتباط مستقیم با سراینده:
@amirnh3