عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک
عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک

دژ / واره -3

این همه مرد نباش

بگذار سجده ات کنم

خدا که از حسادت نخواهد مرد !





دژ / واره -4

می خواهم بروم
آنجا که عرب، نی انداخت!
برایم نامه ی " فدایت شوم! " نفرست؛
این ره که تو می روی به ترکستان است!
می دانی؟!
آواز دهل شنیدن از دور خوش است!
خیلی خوش است 
وقتی
آوای ننه من غریب ام هایت، 
لالایی خواب های خرگوشی من شود!

آنروز سرنا را از سر گشادش خواهی زد
تا
منی را که به خواب زده ام، 
از خواب خوش مستی بیدار کنی
اما
آب که از سر گذشت، چه یک وجب! چه صد وجب! 
تو را به خیر و ما را به سلامت!




دژ/ واره -2

نزیسته ای زندگی را، 


فقط کمی چشیده ای تلخی اش را چون فنجانی قهوه که نمی پسندیش ! 


بی آنکه بدانی، با آنچه در فنجان می ماند، فال تو ، اقبال تو می شود!





دژ/واره -1

عمر زندگی کوتاهتر از قد توست؛ چرا که از ازل، بلند قامت تر از جهانی که به تو ارزانی شده است، خلق شده ای. ورای مرزهای تعریف شده ی جهان مادی! 
تو بر جان و جهان خویش حاکمی؛مگر اینکه بنشینی تا عمر،به بلندای تو برسد و بر بودنت چیره شود؛
آرزوهایت را چنان پست مدار که چون حسرت، آفت عمرت شوند، آنها را به قد و قامت خویش ببر که هر چه از حد تو بیرون زند، کلاهی است که برای سرت گشاد خواهد بود و دید امروز تو را خواهد گرفت.



دژ / واره

خودم را می برم هواخوری


اما


دشت سینه ات یاغی گری میکند!


مادیان هوس را تا بلندای سرخینه ی لبت می راند/


پایم که به چشمه سار چشمانت میپیچد


خیس هق هق عاشقانه ی نگاه شبگردم میشود.


من تو را با تمام موصوف و صفت ها


تا بلندای تمام مضاف و مضاف الیه ها


فرای هر نهاد و گزاره ای


دور از قافیه،


ردیف میخواهم


در خطوط مواج نفست!


فارغ از دو دو تا چهار تای هر جاذبه و دافعه ی شرعی!


من تو را به بی شرم ازحضور 


انکحت و متعتُ،


خارج از زوجتُ میخواهم!


من تو را


تنها


دور از خودت میخواهم!


با من برهنه از هر


حصری


در محشر جانت بخواب!


پ . ن : 

گاهی از دستِ دل به در شود این جنون ادواری! / این درد را درمان نباید / که / نشاید!