عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک
عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک

دژ / واره -8

آیینه فرار می کند، می دوم به دنبال زنی از من که می خواهد در اولین حفره ی سیاه پشیمانی خودش را گم و گور کند؛ 

لباس خواب از کمرم باز می شود. آیینه می ایستد. تا به حال من را در خودم تنها تماشا نکرده است. تماشا گه راز!!!


بریده ای از عریانی / 3

دژ / واره -7

سرم را دوست دارم، وقتی سنگینی می کند بر این گردن که انگشتان تو می تابد به دور بلندی ش!


بریده ای از عریانی /2 

دژ / واره -6

چه غریزه ها که به هوس نشاندم و هوای عشق تو از سرم نیفتاد!



بریده ای از عریانی / 1

دژ / واره -5

تنهایی اعجاز تو بود
پیامبرِ مکاّرِ عاشقی!
ور نه این بانو در ازدحام خنده های گل بِهی
کی و کجا

به شفای بوسه های تو مؤمن می شد ؟!

که حالا

هیچ روبندی گونه های سرخم را نمی پوشاند!

تنهایی اعجاز تو بود!


" چون ما / همی را ! "

این تن تو را می خواهد
چون عرش که بیت المعمور
چون حجاز که بیت العتیق
چون اورشلیم که بیت الحم را ...


این معبد تو را می خواهد 
چون یکشنبه، هر کلیسا را
چون عمران،‌ مریم را
چون مریم، عیسی را...


این مسجد تو را می خواهد
چون نماز، تکبیره الاحرامت را
چون رکوع،‌ کمرت را
چون سجده،‌پیشانیت را ...
این بوسه تو را می خواهد


چون لبی مُهر گونه ات را
چون نوازشی، دستت را
چون غزالی،‌سینه ات را...

این ناز، تو را می خواهد

چون تب،‌ وجودت را
چون داغی، تنت را
چون عرق،‌شرمت را...


این شعر تو را می خواهد
چون یک غزل، بیتش را
چون یک قصیده قافیه اش را
چون یک مثنوی وزنش را ...


این زن تو را می خواهد
چون دختری پدرش را
چون مادری پسرش را
چون زنی معشوقه اش را...

این زن تو را می خواهد!

چون من، تویی را
چون تو، منی را 
چون ما، همی را .....................