عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک
عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک

" سوژه "


کاش شاعر بودم
تا تو را شبیه می کردم به
باران، باده، بوسه …

یا نقاش بودم
طرح می زدم
پرتره ات را به روی ساحل

چشمانت را روی آیینه
گیسوانت را بر باد
با گل و گلاب قمصر…
خطاط هم نیستم
شکسته بنویسم نستعلیق قدمت را به وقت رفتن!
یا نگار گر
که تذهیب بگیرم قاب تن ت را!

جانم که تو باشی!

روزگاری عکاس بودم…
پیش از آنکه 
رخسار تو بر ماه بیافتد
سایه ات بر خورشید
نگاهت به دریای مرمر
پیراهنت بر نسیم مدیترانه
دامنت بر جنگل های ایران
نفست بر کویر مصر…
این روزها 
از کار بیکار کرده ای مرا
از بس سوژه ات تکرار زندگی است!

امیر آمونیاک/معصومی
فروردین نود و سه

" پدر "

پدر
فقط جان نیست نفسش، جهان است نگاهش.
فقط کلام نیست، کلان است فرمایش و بیانش.
فقط اعتماد نیست بودنش، اقتدار است سایه ش.
فقط مرد نیست، آبرو است، اعتبار است، شرف است نامش.

شکرانه ی کدام نعمت از حضورش را به رسم الخط ادب نگارم که در برابر ساحت مبارک وجودش، از آرایه های بی جمال و کمال خویش، شرمسار نشوم!

پدرم، تو که ذریه ی پاک ایمان و عرفانی،
رخصت بده، بوسه بر پیشانی بلند صبر و صلابت ت زنم؛ پیش پای مرام و معرفتت، زانو بر خاک سایم و با خضوع و خشوع، سر بلندی و افتخار خویش را که موروث سالها زندگی با شرافت و صداقت توست، کرنش کنم.
امروز جهانیان به قداست نام تو، اقتدا می کنند و من تمام قد تو را تعظیم خواهم کرد.
محراب آغوشت، خانه ی امید من است. این خانه با گلخند تو پر نور باد.
روزت مبارک و برکت نفست، خجسته باد.
دستان همیشه دعا گویت را می بوسم.
امیر معصومی/آمونیاک
روز پدر - بهارِ نود و سه

" بازوهای بی مصرف! "

بیا و کاری کن
منشین و کار خدا را تماشا کن.


این سر شانه ها تکاندن می خواهند
خیال زلف پریشانت،سنگینی می کند.


دستی به این آغوش بکش
خالی نبودنت را غبار گرفته؛


این بازوهای بی مصرف را نمی خواهم
بگذار باد بیاید و رویاهایشان را ببرد..!


دست بجنبان
تکانی به من بده
به عشقت امید جوانه ی دوباره دارم...

امیر آمونیاک
بهار نود و سه

" از دلیری تا دلبری ! "

رحـِـم جهان

آبستن از سرطان معصومی است

که جنین هر چه زن است را به تومور های درد می زاید،

چرایش در نقطه ای بود که از / دل "یـ " ری/ آدم افتاد و بر / دل" ب"ری /حوریان خال انداخت!

کدام شاعر بود که گفت :

- من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم !!!! - ؟؟!!!

خرداد نودو دو
امیر آمونیاک/معصومی

" بلای طبیعی "

بوسیدنت زلزله بود
عشقت رگباری بهاری است
برای امداد رسانی بیا
ور نه
آوار خواهم شد
بعد از این سیل دلتنگی...
دوری ت حادثه ای غیر مترقبه بود
دلتنگی ام یک بلای طبیعی ...
طوفان شد و کُشت
هرکه پیراهنش شبیه تو بود !

امیر آمونیاک/معصومی

خرداد نود و سه