رها می کنم تو را
میان هجمه ی ده
سرباز پیل تن!
برای دفاع از
هر یاخته ی تنت
که قصد شورش
کند روزی!
می آیند
برای بافت کمند
گیسویت؛
تا زنجیر کنند
ستون فقرات تو را
به دنده های من؛
ده سرباز دلیر
که نترسند
از حلقه ی پاهای تو
در شکست دوّارِشان
به دور کمر(م)؛
ده سرباز
- ده انگشت-
ده شماره ی معکوس
تا قاب گرفتن صورتت
برای بوسه ای
به رسم صلح ابدی
در تقویمِ
عاشق ترین شاعر جهان.
امیر معصومی/امونیاک
بیست و سه آبان ماه نودو چهار