عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک
عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک

فقه پزشکی

 

گاه به دردی دچار می شوی، که برای جرز دیوار خوب است! یک مدل دوست داشتن ها درد است، از همین مدل؛
درد هایی هم هستند که تحمل می کنی برای شکستن قولنج! بعضی دوست داشتن ها این گونه است؛‌تا حسی را در تو نشکنند، قلبت آرام نمی شود؛
دردهایی هم هستند بی درمان! دوست داشتن هایی از جنس سرطان؛ دردهای ملموسی که تا حس شان می کنی، زندگی هم برایت ملموس است؛ می دانی روزی تو را خواهد کشت اما، ایمانت به معجزه ی " عشق " بیشتر است تا شفای " عقل "؛
استفتاء:
حالا می خواهم بدانم در فقه پزشکی، درمان واجب است یا " در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن/شرط اول قدم آن است که مجنون باشی؟!‌ " 
*** 
فتوی: 
سوگند خدای عزوجل را که ما هم، پای در گِلِ دلِ خویش مانده ایم و حالا که شما نمک به زخم دلِ این مرجع پاشیدید وجانِ ما را به درد آوردید، گفتیم از خودِ خواجه ی شیراز جواب بیاوریم برایتان ؛ نمی دانم چه سرّ در این اشعارِ به خون جگر نوشته است که جوابمان چنین آمد:
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چه چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس...
پارسایی و سلامت هوسم بود ولی
شیوه ایی می کند ان نرگس فتان که مپرس
گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم
گفت آن می کشم اند خم چوگان که مپرس
گفتمش زلف، به خون که شکستی؟ گفتا
حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس..
شما هم تفالی بزنید، فتوای ما همان است که حافظ عاشق بگوید.



امیر معصومی / آمونیاک
بیست و شش فروردین نود و چهار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد