عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک
عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک

دفتر پانزدهم خاطرات کودکی ... " بکارت ترشیده "


منزل جان
در هفته نه!... در ماه نه!... یک روز در هر فصل وجود دارد که دلت بخواهد برای کسی نامه ای بنوسی از سُویدای دل.!... از خودت!... همان که کز کرده و نشسته یک گوشه ی دل!... انتظار به دندان صبر می جود و امید را دان می پاشد به روی ثانیه های دلتنگی شاید کبوتر نامه بری بیاید، دست نوشته ای، پیامکی، ایمیلی ، چیزی بیاورد از طرف آن کسی که همه کس توست اما نیست! ... چرایش همه بماند برای بعد!... مثل تمام آن حرف هایی که بین من و تو مانده است برای بعد!...
فقط نمی دانم این بعد! چه وقت از زمان است که در حال نمی گنجد! نمی شود که در لحظه جاری شود به زبان؛ مبادا دیوار ها موش داشته باشند!... ‌که گوش از در و پیکر این زندگی می بارد! 
اما
امروز همان روز است. همان بعد که آمده است تا تو را غافلگیر کنم. میخ واهم بی بهانه،‌ گوشی تلفن را بردارم و در جواب تبریک عیدی که برایم نفرستادی، با تو تماس بگیرم. صفر ... نه ... یک ... ... ... 
"‌مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد،‌ تماس شما از طریق پیامک ... " 
تو هنوز دست از این عادت هر ساله بر نداشته ای؟!‌ ... این مذهب چهارده معصومیِ ما با دوازده ماه قمری ش،هزار مناسبت دارد برای اعتکاف و عزلت و چله نشینی! تو درست باید همین روز که ازدحام صحن ها و رواق های حرم، چادر نماز تو را با عطر گل یاس ش، به دست و پای هزار نامحرم می پیچد، بروی زیارت علی بن موسی الرضا (ع) ؟!
بله، هزار بار گفته ای که ما بچه مسلمانیم،‌ صد دهه هم که از عمرمان بگذرد، نسیم مسجد کوفه و هروله بین الحرمین و صدای زنجیر زنی های عاشورا و نقاره خانه حرم امام رضا در صبح عید،‌ از خون و گوشت و پوستمان به در نمی شود؛‌چون طفلی که مادرش را گم کرده است در شلوغی یک شهربازی، اما صدای نفس های مادرش را می شناسد و به دامنش باز می گردد،‌ نمی شود که یازده ذی القعده بیاید تو نروی مشهد الرضا !
گناه من چیست که امروز سهم کبوتر های حرم از دستان با سخاوت تو بیشتر از آغوش من است برای گندم چیدن از آن لب و دهان مبارک؟!
بانوی چادر پوش من که گیسوان به شانه ریخته ی تو در عاشقانه ترین ساحل گیتی،‌ جهانی مرد را به اندازه ی یک تار بیرون ریخته از چارقد تو به روی پیشانی، نمی آشوبد!... عید من و تو مبارک نمی شود اگر در زیارت امروزت صدای مناجات تو،‌ دل آرزومند عاشق و معشوقی را بشکند.
من می دانم حزین صدای مهربان تو به وقت استغاثه چه می کند با آیات نوشته بر ایوان طلا و کاشی های فیروزه ای و لاجوردی!
من تو را بیست و اندی سال قبل،‌ دیده ام در آیینه کاری های مسجد گوهرشاد، که نمی دانستم پشت کدام ستون پنهان شده ای که تمام آیینه ها رصد می کنند تو را اما... من گمت کرده بودم وقتی حواسم رفته بود به قرائت صحیح صلوات خاصه ی امام رضا!
" اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی، الامام تقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری ... "
مهربانوی من
آنجا که تو اکنون دو زانو به شرط ادب نشسته ای و عیدی می خواهی از امام همام؛ 
تو را به تمام باورهای عاشقانه، 
تو را به تعداد مژه های نشسسته بر چشم تک تک عاشقان عالم،‌
تو را به روشنی اشک تمام دل باختگان مهجور از هم، 
تو را به حرف حرف از بیشمار واژه ی ملتمس که روی شان نمی شود از رأفت قبله ی دو عالم،‌ حاجت طلب کنند، سلام مرا به اجابت خدای مهربان برسان.
دنیا که به آخر نرسیده است، روزی عشق را در آغوش خواهیم کشید. امروز التماس هایش از تو، آن روز، ارتماس هایت با من.
خود را به مقدس ترین ضریح، متبرک خواهم کرد به پیراهن تو، که دستان من از بختم بلند تر است، حتی اگر این نامه مرا به تو نرساند.
وقت، وقت گریه است. عریضه ای بنویس!‌ قلمت را بردار و روحم را حجامت کن
این بکارت ترشیده، مرا رها نمی کند
بگذار لذت هم آغوشی را به تمامی بچشد
قلمت را بردار
عرض حاجتی بنویس
زائل کن ای بکارت ذهن را با تیغ تیز کلمه ات
شاید که این دعای ناگزیر
تو را به بستر بکشد با یک نفس عشق بازی
تا تمام شود عطش سیری ناپذیر خواندن چشمان تو
دست های من به گرفتن آرزوهایمان قد نمی دهد
و شعر مخفی ترین حرف های ماست
که می شود زیارت کنیم یکدیگر را 
بی ترس از هم آغوشی در ملا عام!
عریضه ات که تمام شد،‌ آن را با خود به خانه بیاور، بگذار میان دفتر خاطرات کودکی، کنار همان نامه ای که در هفت سالگی برای وصال تو نوشتم، اما به حرف مادر جان نکردم و به آب روان ندادم که اجابت شود!
تو هم آن را پنهان نگه دار،‌ اگر روزی مستجاب الدعوه شدیم، بی هیچ استخاره با هم صحن ساعت حرم می رویم و خارج از هر تقویمی، بی ترس از قمر در عقرب بودن زمان، تو را به عقد تمام شعر های خویش در می آورم. 
*** 
عزیز جان، عریضه نوشتم که اگر بیایی
تمام کبوتر ها را دعوت می کنم تا در آب سقاخانه وضو بگیرند و بیایند برای عاشقانه های ما،‌ سپید برقصند در محضر امام جان و جهان که تو باشی برای من.
عیدت مبارک باد.


امیر معصومی/آمونیاک
شانزده ام شهریور یک هزارو سیصد و نود و سه

نظرات 2 + ارسال نظر
Aydin 1394/11/12 ساعت 01:59 ب.ظ

http://follower12.blogfa.com

shia muslims 1393/07/04 ساعت 01:27 ب.ظ http://follower12.blogfa.com

سلام
نورانی ترین پیوند هستی مبارک

شد سرود رو لبامون با یه قلب بی قرار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

گل بریزید ، نقل بپاشید ، شام جشن و شادیه
به تن مولای عالم خلعت دومادیه

شد سرود رو لبامون با یه قلبه بی قرار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

تا که میبینه عروس و چهره ی معصومه شو
میره میبوسه علی دسته پدر خانومه شو

...

اگه خواستی به وبلاگم سر بزن، نظرم دادی چه بهتر

http://follower12.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد