عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک
عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک

" زن ها نمی میرند؟! "


احتمالا کمی نامتعارف است که زنی بیاید و از شما بپرسد: " می دانی زن ها کی می میرند؟! " … و شما بی هیچ تردیدی جواب دهید :" زنها نمی میرند!" …

می دانید؟! از نظر من ، ارزش وجود، با درک عدم ممکن است.ارزش هست به نیست بودن!

عدم، همان لحظه ی منقطع از هستی و منفصل از جهان رویابینی است!‌ همان لحظه که یک زن تصمیم می گیرد نباشد!‌

نه که نیست! نه که می رود تا به چشم نیاید! نه!‌
هست، نفس می کشد، نگاه می کند،‌لبخند می زند، آرایش عوض می کند با هر رنگ لباسش؛ چای دم می کند، غذا می پزد، ‌ظرف می شورد، خانه و گنجه را می روبد از غبار زمان،‌ حتی زیر لب شعر هم می خواند،‌با موسیقی گریه می کند و گاهی هم لیست می نویسد برای خرید ماهیانه ی همسر و فرزند و هر عزیز دیگری که نفسش به نفس این بانو بند است! ...
اما ...
این زن دیگر، نیست! وجود دارد اما، نیست! زنده است اما، نیست! تقصیر کسی هم نیست!
آخر " زن ها نمی میرند! " ...
زن، گل نیست که اگر آبش ندهی، خاکش را غربال نکنی و برایش موسیقی نخوانی، سرش را به ساقه بگذارد و خشک شود!
زن درخت نیست که هر بار از کنارش رد شدی،‌ قد و قواره ات را با او بسنجی و یک یادگاری رویش بنویسی و بروی و نگران نباشی آوند های تن ش را پاره پاره می کنی و بعد، آرام آرام و ایستاده بمیرد!
زن کبوتر نیست که شرطی اش کنی به دان و قفس و هر بار که دلت گرفت، ببری اش زیر آسمان، پرش بدهی که دلت باز شود از رقص او و هر بار هم که میل سفر به سرت زد، بروی و فراموش کنی که پشت گردنش را ببوسی و او از این همه بی توجهی، سرش را ببرد به زیر بالش و دق کند از نبودنت!

زنها می دانند مصیبت نمردن، از مرگ تلخ تر و جانکاه تر است! برای همین " زنها نمی میرند!"

هر روز صبح بیدار می شوند، به رسم همیشه ی زندگی های عاشقانه،‌ سفره می آورند و نان؛ صبحانه بر می چینند،‌ می روند آشپزخانه،‌خورشت بار می گذارند و یخچال را وارسی می کنند برای خرید روزانه، می روند سر کار و با یک بغل پر از خرید می آیند خانه؛ همه چیز هم خریده اند، از کف ریش گرفته برای همسر تا مداد گلی برای دختر خانه و یک ماشین قدرتی کوچک نقره ای رنگ برای پسر شیرین زبان؛ کیسه ی زباله با سایز و پرفراژ مناسب، که آب چکه نکند از خانه تا درب حیاط!

اما معمولا فراموش می کنند آخرین نسخه ی داروی خودشان را بگیرند،‌ حقیقتش نه آن که یادشان برود، اگر پول کم نیاورده باشند،‌می اندازند گردن اینکه، "‌ این دکتر ها درد آدم را نمی فهمند! نیازی به دارو نیست! " …

همین زن ها، مهمانی هایشان به راه است،‌آرایشگاه شان از دست نمی رود،‌مردشان همیشه اتو کشیده و معطر است، حتی اگر دور شود،‌ نه فقط چمدان لباسش! کوله ی عشقش هیچ کم ندارد و گاه آنقدر لبریز است که گمان می کنند می توانند زن دیگری را هم خوشبخت کنند!

این مردها، ‌همین مردها خوب درک می کنند که " زن ها نمی میرند" یعنی چه؟!‌

فقط کمی دیر می فهمند! وقتی که از راه های نباید رفته، بر می گردند و می بینند، در خانه به رویشان باز است،‌ آرا و گیرای بانو و زندگی به جاست ، ‌اما چای دارچین عطر ندارد،‌ پلوی زعفرانی قد نکشیده است،‌ لیمو عمانی خورشت ترشی پس نداده است!

به چهره بانو نگاه می کنند،‌ لبخندش آنقدر نیست که خط روشنی داشته باشد یا چاه زنخدان! چشم ها می درخشد اما بی فروغ. خاطره ای هم برای تعریف کردن ندارد.

می روند تلفن خانه را چک می کنند، چند تماس بی جواب دارد! حتی خانم از صبح حال کسی را نپرسیده است؛ می روند تلویزیون را روشن می کنند روی همان شبکه ی اخبار است که خاموش شده بود!سری به کامپیوتر خانه می زنند که چند روزی است روشن نشده است.

می روند سمت کتابخانه. دیوان حافظ سر جایش نیست! می گردند تا بالاخره در دم دست ترین جای خانه،‌ پیدایش می کنند! نشانه ی کتاب را می گیرند و باز می کنند:

به تیغم گر کشد، دستش نگیرم
وگر تیرم زند، منت پذیرم
کمان ابرویت را گو بزن تیر
که پیش دست و بازویت بمیرم
غم گیتی گر از پایم در آرد
به جز ساغر که باشد دستگیرم؟!
بر آی ای آفتاب صبح امید
که در دست شب هجران اسیرم
بفریادم رس ای پیر خرابات
به یک جرعه جوانم کن که پیرم
به تو خوردم دوش سوگند
که من از پای تو سر بر نگیرم
بسوز این خرقه ی تقوی تو حافظ
که گر آتش شوم، در وی نگیرم .

حالا!
مرد اگر مرد باشد، می داند این مدل زن ها را چطور می شود پای عاشقی کشاند و برایشان تولد دوباره ای گرفت! ...

" زن ها نمی میرند چون عشق که نامیرا ست."
***

طبق آمار غیر رسمی، درصد کمی از چند میلیون نمونه ی مورد مطالعه از زنان،‌ تاریخ تولدشان با آنچه در شناسنامه شان هست، مغایرت دارد.صدور المثنی از نظر نویسنده ی این متن بلامانع است!
*** 
1393.3.21
امیر آمونیاک


*** 
ادامه در " مرد ها زود می میرند " 
99
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد