عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک
عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک

"آشپزخانه یا هالیوود"


- توجه!:این یک نظریه پردازی شخصی است؛ خواندنش برای تابو پرستان و زنان خوشبخت توصیه نمی شود!-

بعضی از زن ها خیلی زن اند! آنقدر که اگر هم زیبا باشند، بعد از چند صباحی، دیگر به چشم شوهرشان نمی آیند!
نگاهشان که می کنی، در طول سال، هفت دست لباس هم خریده باشند، در خانه یا مهمانی،در عزا و عروسی، همیشه یک مدل اند-همان که شوهرشان روزهای اول ازدواج می پسندیده!- 
مدل موهایشان را هم فقط یک آرایشگاه می تواند خوب درست کند!- نه خیلی کوتاه تر یا بلند تر از آنکه مردشان می خواهد!-
عطرشان هم همیشه بوی آشپزخانه می دهد! البته آشپزخانه های چهار فصل ایرانی! -از پیاز داغِ قورمه سبزی و سیرِ طلایی شده ی کشک بادمجان گرفته تاااااا ترشی و شوری ! - بستگی دارد مردشان چقدر خوش خوراک باشد؟! 
آرایش شان به جا وبه موقع است! کمی کرم مرطوب کننده، آن هم فقط وقت هایی که مواد شوینده، پوست دست شان را خراب کرده است 
این دسته از زنها، از چشم مادرانشان مقدس اند و شوهر باید سجده شان کند!!!

بعضی از زن ها کمی قِرتی هستند! آنقدر که اگر زیبا هم نباشند، می توانند خودشان را در دل شوهرشان جا کنند!
دو سه مدل لباس در خانه می پوشند؛ موهایشان را گاهی بلند می کنند و باز می گذارند؛ موقع کار در خانه پیشبند و دستکش دارند؛ قبل از خواب هم یک لباس راحتی می پوشند؛ یک ادکلن همیشگی دارندکه فقط شبهای مخصوص می زنند! -همان شبها که باید تا قبل از سحر بروند حمام و آرایش شان را هم بشورند که مبادا بچه ها چشم و گوششان باز شود!-
این دسته از زنها، از چشم مادرشان ورپریده اند !!!

بعضی از زن ها به قول مادرشان، چشم سفید اند ! خجالت نمی کشند! جلوی بچه ها با لباس حلقه و دامن کوتاه در خانه می چرخند و همیشه ی خدا آرایش دارند با دو سه مدل عطر و ادکلن؛ هر سال خرید عید هم یک لباس خواب تازه می خرند! جمعه ها هم آشپزی نمی کنند! تعطیل اند!!!

ولی امان از دختران چشم دریده ای که مادرشان شرم می کنند بگویند این دختر من است؟! اینها زن نیستند! جادو گرند! شوهر ها را چیز خور می کنند!
بعد از ازدواج مرد شان را وادار می کنند سبیل ش را بزند هیچ! کارهای خانه را هم با او تقسیم می کنند!
لباس های فشن و جِر واجِرشان(!) با آن همه شیشه ی ادکلن خالی روی دراور و آن کیف آرایش و آینه که همیشه و همه جا همراه شان هست!به درک!!! شب جمعه ی شان هم که حساب کتاب ندارد! وقت و بی وقت حمام اند ! -خشکسالی که سهل است، خدا کند سنگ سرمان نبارد از این هم بی حیایی!!!!-

این ها چیزی نیست در برابر آن دسته از زن هایی که مادرشان حاضرند بمیرند و این روزها را برای دخترشان نبینند!!!
به تازگی زنان بسیاری از آشپزخانه، فقط به عنوان لوکیشن مناسبی برای یک سکانس متنوع عشقی استفاده می کنند!
همان ها که غذا را تلفنی سفارش می دهند و در تخت شان می خورند!!!
تا تماشای جدیدترین فیلم هالیوودی را از دست ندهند برای خرید آخرین مد لباس -خواب- به رنگ سال! 

اینان، همسر همان مردانی هستند که شکم شان در تخت سیر می شود، هوس شان در آشپزخانه، چشم و دلشان پیش کدبانوی فیلم ندیده ای که غذایش را با عشق می پزد!!! درست همانند اکثر مردان هالیوودی! 


آنوقت این خانم های مانکن که دلشان از بی غیرتی و نمک نشناسی شوهر به درد آمده، چاره ای نمی بینند جز انتقام گرفتن؛ می گردند سوژه ی مناسبی پیدا کنند از مردهای زن ندیده!- از همان شوهر های شاکی(!) که زنان شان خیلی زن اند یا قرتی و چشم سفید و ور پریده اند و اصلا شوهر داری نمی دانند یعنی چه؟؟!! - تا حسادت شوهر را بر انگیزند و جواب این بی وفایی را بگذارند کف دستش!!!

و این گونه هالیوود را بر پایه ی ترس های یک زن، که از آشپزخانه گریخت تا به سرنوشت شوم مادرش دچار نشود - و مردش نرود عاشق یک زن آلامد بشود- ساختند! و کدبانو های زیادی از خانه رانده و از عشق، وامانده شدند!

در این فیلم نامه ی نا نوشته زندگی، زنشرقی و غربی، مسلمان و غیر مسلمانش فرقی نمی کند وقتی تهیه کنندگان بر اندام زیبا و فکر مستاصل یک زن، سرمایه گزاری می کنند تا زن، داوطلبانه، کارگردان و بازیگر این سناریو شود!
از یک زن مقدس گرفته تا ستاره های درخشان بر فرش های قرمز اسکار فروشان! زنی نیست که عشق و احساسش را مردی به استثمار نگرفته باشد، برای آسایش خویش!
سودا گری می کنند بر سر احساس ناب یک زن که تمام حجم مجسم ش، قلب است نه پوست و گوشت و استخوان! اگر مردی همانقدر که قلب خویش -می گویند اندازه ی مشت بسته اش هست - را درون محفظه ی سینه مراقبت می کند، عشقش را، در حفاظ بازوانش، گرم نگاه دارد با هرم نگاه و لب و دست های پر نوازش، دیگر چرا زنی پی شهرت و ثروت و امنیت روانی، از آغوشی به آغوش دیگر، پناه برد، ولو در اندیشه هایش؟!;

آنوقت چنان که آدمی وقتی سر بالشت می گذارد صدای قلب خویش را می شنود و شروع به سخن گفتن با هر طپش ش می کند، میتواند عشق ش را نیز به سخن وا دارد تا هر چه دیالوگ نا نوشته در فیلمهای رمانتیک را، از بازیگر نقش اول زن زندگیش بشنود وگرنه، قلبی که زخم خورَد، بشکند; می دَرد قبل از آنکه بمیرد! گاهی بازیگران بداهه نقش آفرینی می کنند اگر فیلمنامه خوب نوشته نشده باشد یا نقش مقابل، اجرای درستی نداشته باشد!!!

"امشب همین امشب ، در نمایش ِما یک هزار دشنه از یک هزار پهلو می گذرد . یک هزار تبر یک هزار گردن را می اندازد . یک پدر ، یک هزار پسر را می کشد و یک مادر یک هزار جیغ ِ جانکاه از جگر بر می کشد . و یک پسر ، یک هزار پدر را از دم ِتیغ می گذراند ! دشنه . تبر . پهلو . گردن دشنه ، تبر ، پهلو ، گردن دشنه ، تبر ، پهلو ، گردن شما دشنه اید ، یا پهلو ؟ تبرید یا گردن ؟ پدرید یا پسر ؟ تا دشنه هایتان را از غلاف ِ ذهن بیرون می کشید و یا تبر هایتان صیقل می دهید و یا پهلو و گردن هایتان را آماده ی آماج ِ ضربه ها می کنید ، بازیگران می آیند تا قلب ِ شما را نشانه بگیرند ! بازیگران می آیند"

***
کارگردان زندگی خود باشید. به قدر کافی بازیگر دیده اید! این روزها هم که مد شده است، کورکورانه یا از سر مصلحت، پایان هر داستان را باز می گذارند. صاحب اندیشه باشید، اجازه ندهید زندگیتان را به بازی بگیرند. شما چاره ای جز برد ندارید.اویی باشید که جایزه ی نقش اول را علاوه بر کارگردانیش، می برد. 

چهارده  اسفند ماه یک هزار سیصدو نو و دو 
امیر آمونیاک

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد