عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک
عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک

جماع الوداع




این داستان آشنا را به خاطر دارید؟! : " سالها پیش، استادی بزرگ در یک معبد همراه شاگردانش، مراسم مراقبه انجام می داد. در آنجا گربه ای وجود داشت که هنگام تمرین استاد و شاگردان، از روی پای آنها عبور می کرد و نظم و آرامش را بر هم می زد؛ برای همین استاد دستور می داد قبل از شروع مراسم، گربه را به درخت ببندند. استاد که مـُرد و شاگردان هر کدام، در گوشه ای از کشور به مقام استادی پرداختند و همیشه به یاد استاد، قبل از مراسم گربه ای را به درخت می بستند. به مرور زمان شاگردان جوان در نسل های بعد، بدون یادی از استاد، بنا بر سنت قدیمی گربه ای می گرفتند و می بستند و همان حکایت!... چنین ماند تا اینکه در گذر سالها، یکی از شاگردان کتابی نوشت در باب اهمیت بستن گربه به درخت قبل از مراسم مراقبه!!! " ... آشنا بود نه؟! ... همان داستان بهشت با خرید پیاز اکـّه یا شفا گرفتن از خوردنِ سـُـؤر ( باقی مانده ی ) غذای مؤمن! – حتی دوره ای مستحب بود خوردن باقیمانده ی غذای گربه! - ... همین است دیگر! حالا شده حکایت ثواب و عقاب اعمال ما بر انجام و طرد سنت های اباء و اجدادی!... شده تقلید ادا و اصول های مزخرف عشیرتی – عقیدتی که صد منش به یک غاز نمی ارزد! ... شده یک باب نیمه باز که دماغ دراز خیلی از مذهبی مسلک ها، لای این درِ مصلحتی! مانده است، نه روی شان می شود ببندن ش، نه جرات دارند، بازش کنند ! ... همان کلاغ صفت های لاشه خواری که نتوانستند راه رفتن کبک را بیاموزند، راه رفتن خودشان را را فراموش کرده اند! ... این می شود که از دیروز تا همین ثانیه، این کِرمِ " جماع الوداع " از ذهنم بیرون نمی کشد!... همین دیروز بود، تا قبل از اینکه سر خرافه های مادر بزرگ در باب نگهداری از یک پسر عذب، با مادرم به بحث و جدل بنشینم، فکر می کردم همه چی زیر سر عمه ی بدکاره ی دنیا است که نیمه ی گمشده ی مرا به نکاح دیگری درآورده تا من مثال شیری در گـِل مانده، مجبور باشم به جای عاشقانه خواندن برای عشقم سر سفره ی شام، همراه با لقمه ای نان و پنیر گرفتن برایش! آن هم در یک آپارتمان استیجاری ِ پنجاه متری، در یک منطقه متوسط شهر؛ با این خزعبلات خاله زنک بازی که نمی دانم از پاچه ی کدام ملای بیسواد، در مراسم ماهانه ی فامیلی بیرون افتاده است!عمر بگذرانم.

بگذریم!قصه این بود که: دیروز، صحبت بر سر خرید یک تشک طبی و فنری برای من ِ بیچاره بود که مادر بزرگ استغفر الله کنان از سر سجاده آمد و کنار پدر نشست که چه؟! بله!... همین کارها را کرده اید و همین جور دل و گرده ی این پسر را گرم نگه داشته اید که تن به ازدواج نمی دهد!!! ... - " ای بابا... مادر جان چه ربطی دارد؟! " و از ربطش همین بس که مادر جان ما هر چه از خاطره ها و تجربیاتش درباره ی محتلم شدن های زود به زود دایی های بی نوای بنده، در دلش مانده بود، رو کرد چون همه اش تقصیر پدر بزرگ خدا بیامرز بود که برای پسر ها تشک های نرم سفارش می داد!!! و همین هم شد که همه شان، قبل از سن ازدواج، دختر باز شدند! سند محکم حرف هایش برای نخریدن تشک طبی و فنری هم همین بود که حلال زاده به دایی اش می رود!!! در همین گیر و دار، بدبختی خودمان کم بود که پدر افاضه فرمودند: " بله، حق با مادر جان است، همین غلط های اضافه را می کنید که اسلام مجبور می شود، دست به فتواهای جدید بزند و از خودش عقد متعه صادر کند برای دانشجویان! " ... یکی نبود بگوید: " نه که خیلی هم شما اجازه دادید به ما!" ... سر  هر چی فیلم و داستان های خاک بر سری است سلامت که اثر کافور های دانشگاه را خنثی کرد و الا من یکی که تا حالا اخته شده بودم! ... خلاصه از آنجایی که " چون پرده چون بر افتد، نه تو مانی و نه من! " ... مباحث جنسی مادرانه و پدرانه در لوای پرده ی اسلام بین بزرگتر ها بالا گرفت که رسید به نقد این قانون اسلام گرایانِ پارلمان مصر در باب " جماع الوداع " !!! اینجانب که تا آن لحظه به مضرات یک تشک طبی و فنری برای دختر ها و پسرهای عذب می اندیشیدم، روی این قسمت از نظریات کارشناسی مادر جان زوم کردم که: " بله، این قوانین شاید با عقل و تدبیر بشری جور نیاید، اما از آنجا که عده ای از عالمان دینی به آن رای مثبت داده اند، حتما مصلحتی در آن نهفته است که حقیقت آن از قدرت درک انسان های معمولی خارج است!!! " ... بنده ی حقیر که از تمام دوران تحصیل تنها درسی که از آن نمره ی تاپ می گرفتم عربی بود _ البته مادرم همیشه معتقد بود این استعداد من رابطه ی عمیقی با زن پدر ایشان دارد که رگ و ریشه ی عرب داشته است! – از تمام این گفتگو به معنای عمیق (همبستری در هنگام خداحافظی) پی بردم و از آنجایی که بزرگتر ها به شرط ادب در حضور یک جوان چشم و گوش بسته، در لفافه سخن می گفتند، سراغ گوگل خودمان رفتم و به چشم برادری نگاهش کردم تا در کمال راحتی با من، اسرار این گفتگوی خانوادگی را بر ملا سازد که ... چشم تان روز بد نبیند! : "  در آوریل ۲۰۱۲، برخی منابع مدعی شدند پارلمان مصر قرار است قانونی را تحت عنوان «جماع الوداع» در دستور قرار دهد که طبق آن، مرد حق دارد تا شش ساعت پس از فوت همسرش، با او آمیزش جنسی داشته باشد. " سرم سوت می کشید! چشم هایم روی صفحه دو دو می زد شاید  جایی نوشته باشد این خبر یک طنز بیشتر نیست! اما با این کاریکاتور از مانا نیستانی که پس از تصویب قانون مذکور ترسیم کرده است و مدرک و سند معتبر هم دارد، مجبور بودم حقیقت تلخی را بپذیرم که گوشت تنم را  آب کرد هیچ، موریانه ی روح و روانم نیز شده است! حالا هر تازه بلوغ یافته ای می داند، همبستری بامردگان یا نکروفیلیا ( Necrophilia)‏ ،  
نام نوعی عمل غیرمتعارف جنسی است که در آن ارضای میل جنسی از طریق  .تماس با جسد مردگان حاصل می‌شود گفتنی است این عمل سابقه‌ای طولانی در طول تاریخ دارد و ریشه آن به هزاران سال قبل از میلاد مسیح برمی گردد و آنوقت مادر جانِ  ما می گوید
" از آنجا که عده ای از عالمان دینی به آن رای مثبت داده اند، حتما مصلحتی در آن نهفته است که حقیقت آن از قدرت درک ما انسان های معمولی خارج است!!! الله اعلم! " ... من از کجا بروم یک ملای با سواد بیاورم که به مادر جان این حقیر ثابت کند، مفتی ِ این قانون یک بیمار روانی بیش نبوده است؟! تا پدر جان ما هم از ترس عاق والدین، سر به تایید تکان ندهد و نگوید : " حق با شماست مادر! درک این فتوا، خارج از فهم آدمی است، نباید گذاشت در برابر اعتقادات علامت سوال بگذارند! گاهی درک حقایق الهی، فرای هوش بشری است! " ... آه ! .. بیایید توافق کنیم، نه من می پرسم چرا لقمه ی حلال پدرم یا نماز شب های مادرم یا مراسم شب های احیای مادر بزرگ از من یک مومن یقه فرانسوی! با یک ریش بلند جهودی! نساخت و نه شما بپرسین چرا مفتی مصر،هنگام امضای قانون فوق، چشم بر قاعده ی تعدد زوجات بست؟!... خلاص.


1392/05/16

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد