عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک
عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک

" از اعتماد تا اعتقاد؟! " ( قسمت اول = اعتماد! )



درد های آشنا ( قسمت چهارم)


" از اعتماد تا اعتقاد؟! " ( قسمت اول = اعتماد! )


ساعت نه شب بود. " شوهر"  پای تلویزیون نشسته بود و اخبار و تماشا می کرد که براش اس ام اس اومد. جواب داد و رفت توی فکر. چند دقیقه بعد کت و برداشت و از خونه زد بیرون ...

" خانم خونه " تا دم در دنبالش رفت: " کجا این وقته شب؟! ..." ...

مرد جواب داد: " کار دارم...زود بر می گردم ... " ...

زن عصبی شد... آخه مردش از این اخلاقا نداشت ... حالا که فکرش و می کرد، تازه متوجه شد که این اواخر " شوهر"  اس ام اس و تلفن های مشکوک زیاد داره! ... حالا هم که قرار ملاقاتای خارج از برنامه! ... هزار و یک فکر به ذهنش هجوم آورد!

 

***

" خانم خونه " زود تر از معمول از سر کارش برگشت خونه. بی هیچ دلیل روشنی حس و حال کار کردن نداشت.در و که بست، چشمش به روی میز پذیرایی زوم شد. یک سینی چایی برای دو نفر! ...قطعا یکی شون " شوهر" بوده... اون یکی کی میتونه باشه؟! ...

رفت نزدیک ... استکان رو برداشت و جلوی نور گرفت ... دنبال اثری از رژ لب می گشت! ... بی اختیار به سمت اتاق خواب رفت!!!

***

" دختر"  با چشمای قرمز از دبیرستان برگشت خونه. یه سلام سرد کرد و رفت توی اتاقش ... برای یه ساعتی، سرش و فرو کرده بود توی بالشش و بی صدا گریه میکرد تا خوابش برد ... مامان تمام حواسش معطوف به حرکت بعدی دختر جوونش بود ... وقتی دید با حوله ی حمام از اتاق میاد بیرون تا بره دوش بگیره ... با خودش فکر کرد : " تا دیر نشده باید یه وقت از متخصص زنان براش بگیرم " ....!!!!!!!!!

***

" پسر" سر کوچه ایستاده بود و با دوستاش دم گرفته بودن و می خندیدن ... ماشین " پدر " که پیچید تو کوچه ... پسر یه چیزی رو گذاشت توی جیب دوستش و دستپاچه برگشت توی خونه ... " پدر " مطمئن بود که اون یک مدرک جرم بوده که خواسته ردش و گم کنه ...سیگاری!!! ..ماده ی مخدری!!!... و الا چرا باید هول شه ؟!! ...

***

" شوهر " توی تخت خزید... دستش و دور کمر "بانوی خونه" انداخت تا به سمت خودش بکشه ... زن اما حوصله نداشت ... مقاوت کرد تا بی میلیش و نشون بده ... " شوهر " با خودش فکر کرد: " تازگیا خیلی سرد شده ... قبض تلفنم این ماه هم زیاد اومده بود ... نظافت خونه هم که مثل قبل نیست ... باید بفهمم سرش کجا بند شده ؟! ..." ...!!!!!!!!!!!


***

گفتن از دردهای آشنای این هفته، با شما !...




امیر آمونیاک , amirjoony
به روال یک شنبه ها دردهای آشنای این هفته مینیمال و کوتاه است....
نگاهتان را شاگردم....
یکشنبه 29 بهمن ، 11:42
نوشین دلبر , nonojon
یعنی خوشم میاد همه به هم بی اعتماد شدن
یکشنبه 29 بهمن ، 11:44
امیر آمونیاک , amirjoony
نوشین عزیز...نتیجه....
یکشنبه 29 بهمن ، 11:49
مریم ادیب , gerye_nakon
کاش ذهنای خودمونو یه روز میبردیم صافکاری
این همه دیگران رو نقاشی بردیم به کجا رسیدیم؟؟
یکشنبه 29 بهمن ، 12:00
امیر آمونیاک , amirjoony
این پنج پارت این قسمت هرکدامشان سوژه داستان های بلند هم میشود...
یکشنبه 29 بهمن ، 12:00
نوشین دلبر , nonojon
هیچی امیر جان بی اعتمادی به وجود اومده که همه این طلاق ها نتیجه اونه . 
یکشنبه 29 بهمن ، 12:01
امیر آمونیاک , amirjoony
مریم جان باید ذهن هارو برد شاسی کشی کار ازماست مالی گذشته....
یکشنبه 29 بهمن ، 12:02
مریم ادیب , gerye_nakon
به نظر من تا وقتی اعتماد ها سالم و بدون ترک باشه چینی زندگی های خانوادگی بهترین ظرف برای نوشیدن شربت زندگیه
یکشنبه 29 بهمن ، 12:02
امیر آمونیاک , amirjoony
باس یک بار کوبیدش و از نو به سلیقه ی امروز و مد روز ساخت..آنهم پِنت هوس..با وی یویِ تمام شهر..!!
یکشنبه 29 بهمن ، 12:03
امیر آمونیاک , amirjoony
نو شین مهربان طلاق و عدم اعتماد یکی از این شورهای منشور است...
یکشنبه 29 بهمن ، 12:08
امیر آمونیاک , amirjoony
شفاف و بی پرده..
یکشنبه 29 بهمن ، 12:09
امیر آمونیاک , amirjoony
فقط مسئله اعتماد نیست مریم..گاهی وقت ها اعتماد همان ساده انگاری میشود... با خریت محض زندگی های اینجوری ادامه پیدا میکند...
یکشنبه 29 بهمن ، 12:10
مریم ادیب , gerye_nakon
داش امیر اگه اعتماد همراه ا یه هوشیاری و مراقبت از روابط باشه کافی نیست؟!
یکشنبه 29 بهمن ، 12:14
یلدا شریفی , ysharifi
جالب بود چه دردهای اشنایی........
یکشنبه 29 بهمن ، 12:19
صیلویا  پلاط , dardvare
سکوت میکنم در مقابل مردی که
کلکسیونی از نمدان های خالی را
در ویترین باغچه ی دلش،
با تمام وجود ، تیمار میکند و
ناز 
.
.میکشد...
یکشنبه 29 بهمن ، 12:20
یلدا شریفی , ysharifi
اینادرده قبول دارم اما چرا گفتمان نیست چرا درد دلارو تو خونه برا همدیگه باز نمیکنن .این بی اعتمادیا زنگارفاصله وسردی رو میاره.سکوت روبایدشکست......
یکشنبه 29 بهمن ، 12:25
یلدا شریفی , ysharifi
سکوت قلبت روبشکنو برگرد
نزار فاصله بیشتر ازین شه....
.............
یکشنبه 29 بهمن ، 12:26
امیر آمونیاک , amirjoony
مرمر اعتماد پایه و اساس میخواهد....دقیقن مثل فونداسیون بک ساختمان..نمیشه گفت همینجوری آجر بچین برو بالا به هوای اینکه شکل ساختمان میگیرد...
یکشنبه 29 بهمن ، 12:36
امیر آمونیاک , amirjoony
یلا جان....تقدیر...میدانی..عارضات زمانه است که باعث شده این حرفا بین طرفین خواه مجرد ویا متاهل زده نشود..اما باید کنار گذاشت...تروو بی اعتمادی ها عطف به ما سبق هم میتواند عامل باشد..بازم میگم باید بکوبی از اول بسازی....
یکشنبه 29 بهمن ، 12:38
رز صورتی , rosesoorati
امروز تنها نقطه ی اشتراک ما آدرس مشترکمان هست
یکشنبه 29 بهمن ، 12:38
امیر آمونیاک , amirjoony
صیلویا..میدانم زن هستی و زن مالکِ سکوت..! این دره در سقوط هو هو میکند...!
یکشنبه 29 بهمن ، 12:39
امیر آمونیاک , amirjoony
یلدا اصلاح میکنم..
یکشنبه 29 بهمن ، 12:40
امیر آمونیاک , amirjoony
صورتی...اگر نتوانیم کیک مشترکی داشته باشیم مجبور خواهیم بود خودمان را بخوریم..!!!!
یکشنبه 29 بهمن ، 12:44
رز صورتی , rosesoorati
این روزا چاقی مفرطی که گرفتار آنیم از خوردن همین کیک های تنهایی است آمو 
یکشنبه 29 بهمن ، 12:46
امیر آمونیاک , amirjoony
ببین اگر مدافع ارزشها باشیم باید از دست از لذت بردن بکشیم و اگر مدافع لذت بردنیم باید درد بکشیم نتیجه هردو حالت درد است رسیدن به نتایج مشترک ذات مختار بودن انسان را زیرسوال میبرد......
یکشنبه 29 بهمن ، 12:51
یلدا شریفی , ysharifi
امیر عزیز گاهی برای کوبوندن وازنو ساختن خیلی دیره....یااینکه میبینی بکل استراکچر این ساختمان عوص شد و دیگه کلا بیگانه شد.....
یکشنبه 29 بهمن ، 13:00
امیر آمونیاک , amirjoony
دیر..! تاز ه وقتی خونه کلنگی میشود وقتشه که بکوبانی...شریفیانو...!!
یکشنبه 29 بهمن ، 13:17
مریم ادیب , gerye_nakon
تجدید و بنا رو موافقم ولی تغییر پی و مصالح رو ... نه
یکشنبه 29 بهمن ، 13:22
رز صورتی , rosesoorati
مریم آمو دلش خوشه مصالح به این گرونی کی میاد تجدید بنا کنه 
یکشنبه 29 بهمن ، 13:35
امیر آمونیاک , amirjoony
حق با صورتیه..با این تورم همان کاه و گل را ترجیح میدم...قربون دستت آب رو گل کن مرمر تو هم پاچ ات رو بزن بالا بیفت تو تشت و کاه گِل لگد کن..ها ا ها
یکشنبه 29 بهمن ، 14:16
مریم ادیب , gerye_nakon
من وزنم کمه کاه گل خوب ور نمیاد
داش امیرکار خودته 
یکشنبه 29 بهمن ، 14:21
پرستو ی , parastooy
اگه آدما باهم حرف بزنن همه چی حله .ما عادت کردیم همدیگه رو تو سایه نگه داریم و این بسیار اشنباست ...وقتی اینطوری میشه شروع می کنیم تحلیل وضعیت پیش آمده و چند درصد اندکمون به نتایج مثب میرسیم ...
یکشنبه 29 بهمن ، 14:23
امیر آمونیاک , amirjoony
پرستو.. شلیکت ناب بود..هدف و سوراخ کرد..سپاس.....
یکشنبه 29 بهمن ، 14:27
امیر آمونیاک , amirjoony
داری کم کاری میکنی مرمر./..فامیل جان تشریف بیارن کاهگل یه 18 طبقه رو باید کاهگل کنی نه ببخشد باید لگد کنی....ها ها
یکشنبه 29 بهمن ، 14:29
مریم ادیب , gerye_nakon
من پوستم حساسه داش امیر
اگه بخوای از نبودن فامیل جانم سوء استفاده کنی و ازم کار بکشی میرم پیششون هااا
دیگه هم نمیایم 
یکشنبه 29 بهمن ، 14:37
پرستو ی , parastooy
یکشنبه 29 بهمن ، 14:40
امیر آمونیاک , amirjoony
من نمیدانم "خانم خانه دار" حق داشته یا نداشته؟!
یکشنبه 29 بهمن ، 14:45
رز صورتی , rosesoorati
آمو کار ساخت و ساز غیر قانونی که می کنی از کودکان به عنوان کارگر ..دیگه چی بود ... آها راستی بگو ببینم اصلا این زمین مال خودته؟
یکشنبه 29 بهمن ، 15:01
رز صورتی , rosesoorati
رز وکیل مدافع می شود
یکشنبه 29 بهمن ، 15:01
امیر آمونیاک , amirjoony
ببین عزیز من...بیکاری بد دردی است..ایم ادیبیانو نیو ناز یهم از ان جمله بیکارهای سر به زیر است..فامیلشان ایشون را به من سپرده تا چندروزی بیکاری باعث نشود خانهشان را به اتش بکشد..ها ها ها
یکشنبه 29 بهمن ، 15:03
رز صورتی , rosesoorati
آها سرش را گرم می کنی پس ..خوب براش بازی کامپیوتری فیلم های قشنگ بگیر با کلی میوه و گویا تخمه هم خیلی دوست دارن اینجوری سرش را گرم کن
یکشنبه 29 بهمن ، 15:05
رز صورتی , rosesoorati
تصویر این قسمت را خیلی دوست دارم قشنگ و عمیق هستش
یکشنبه 29 بهمن ، 15:05
مریم ادیب , gerye_nakon


منو به شما سپردن؟؟!!!
خدایا توبه
رزی جان یه X BOX هم کار منو راه میندازه
هیچی دیگه نمیخوام
سی دی هاشم خودم میخرم
ادامه
یکشنبه 29 بهمن ، 15:07
امیر آمونیاک , amirjoony
تصویر سازی یک خانواده هم میتوانست باشه..اما..با درد های آشنا و در ادامش هفته های آینده ریشه ها میکشم بیرون...البته به کمک همه دوستان.
یکشنبه 29 بهمن ، 15:11
امیر آمونیاک , amirjoony
ایکس باکس هم جلوش گذاشتم داره با سیدی اموزش ایروبیک نیناش ناناش میکنه..همین هم نگرانم میکنه...ها هاها
یکشنبه 29 بهمن ، 15:13
امیر آمونیاک , amirjoony
ساده نوشتم اما نمیدانم چرا مفاهیم اش اینقدر ثقیل به نظرم امد....
یکشنبه 29 بهمن ، 15:14
رز صورتی , rosesoorati
ساده نوشتی ولی عمقش زیاده درشته با خشت ساختیش البته مریم جانم کمک نمودن ولی خیلی توش حرف گنجوندی این مهمه در عین کوتاهی خیلی پیام داره بیچاره منتقد ها از خود داستان باید بیشتر بنویسن
یکشنبه 29 بهمن ، 15:19
امیر آمونیاک , amirjoony
من برای جلب خواننده و طرفدار و یا نقاد نمینویسم صورتی..نه نیاز دارم و وقت رسیدگی...با کمک همین بچه ها به اینجا رسیدم و ادامه میدم..نه بحث زیبا نویسی و و نه بحث ادبیات و طرز نگارشه..فقط احساس خرج اش کردم همین..........
یکشنبه 29 بهمن ، 15:23
رز صورتی , rosesoorati
به نویسنده ی مردمی ...نویسنده ی خاکی ..نویسنده ی بچه ها کلوبی ..نویسنده ی احساسی ...100 تومن وَدِه بریم کار داریم
یکشنبه 29 بهمن ، 15:26
امیر آمونیاک , amirjoony
آبرو داری کن..بزار راهیدن و ماهیدن چاپ بشه بعد حساب ات را پر میکنم از سیم و زر...ها ها ها
بابت تمام کامنت ها به نرخ ارض مبادلاتی دالام دیمبو میدم خدمتتان ها ها
یکشنبه 29 بهمن ، 15:28
مریم ادیب , gerye_nakon
کامنت های من چی؟؟
یه عینک افتابی درست حسابی و یه ایکس باکس میشه یا نه
عینک افتابیم شکست
در اولویته 
یکشنبه 29 بهمن ، 15:35
امیر آمونیاک , amirjoony
ندیدم..!!!
یکشنبه 29 بهمن ، 15:43
امیر آمونیاک , amirjoony
؟؟!!!!!
یکشنبه 29 بهمن ، 16:15
محمدجواد دهقان منشادی , myutopia
امیر این روزها سوالهای زیادی بی جواب مانده است برای من
سوالهایی نظیر:
چرا در گذشته خدا یکی و محبت یکی و یار یکی بود
اما اکنون یکی یکی شده است؟
چرا امروزه مشغله های فکریمان در طول روز از آن دوستان مجازی ست
و سهم بسیار کمی از ان همسر ؟
با احترام به تمامی بانوان این پیج
چرا خیلی و خیلی از زن ها به دوستان مجازی ( به قول بعضی ها)
اعتماد بیشتری دارند تا شریک زندگیشان؟
امیدوارم دوباره هرزه گی خیلی از مردها رو نوک پیکان نکنیم
چه شد که اینگونه نگاه ها هرزه شد؟
کوتاه شود
یکشنبه 29 بهمن ، 16:23
روشنک  , zalzale18
amir montazere edame matalebet hastam
یکشنبه 29 بهمن ، 17:17
بهار  , khazan1982
اینجا همش بی اعتمادی مطلق موج میزنه .. اما درد اصلی اینه که بدترین ضربه ها در عین اعتماد به پیکر ِ یه رابطه وارد میشه و تا چشم باز میکنی می بینی یه دنیا خیانت توی روزایی که فکر میکردی در کنار ِ با اعتماد ترین تکیه گاه سپری میکردی انجام شده و تو هیچی ندیدی ............
یکشنبه 29 بهمن ، 18:39
امیر آمونیاک , amirjoony
محمد ..جواب سوالهات رو توی این 4 قسمت دردهای آشنا نگرفتی؟!! قسمت سوم دردهای آشنا به اسم عشق های کاتالیزوری رو توصیه میکنم بخونی......با دقت بیشتر..
دوشنبه 30 بهمن ، 09:42
امیر آمونیاک , amirjoony
بهار تقدیر....اما فاجعه عمیق تر از اعتماد های شکسته شده است...
دوشنبه 30 بهمن ، 09:46
محمدجواد دهقان منشادی , myutopia
خوندم بارها و بارها
اما فکر میکنم درد چیز دیگریست
دوشنبه 30 بهمن ، 09:47
امیر آمونیاک , amirjoony
پیچیده اش میکنی....خیلی ساده تر از این حرفاس...
دوشنبه 30 بهمن ، 10:07
رز صورتی , rosesoorati
آمو خودش جوابش را می دونه می خواد از زبان یکی دیگه بشنوه 
دوشنبه 30 بهمن ، 10:15
امیر آمونیاک , amirjoony
صورتی..حرف را با مقاش سر زبونم میزاری ها..ها هاها احتیلاط کن داغه.....داغ
دوشنبه 30 بهمن ، 10:36
رز صورتی , rosesoorati
جواب داغ بیشتر می چسبه ها درنگ نکن سرد بشه از دهن نه ببخشید از اثر می افته
دوشنبه 30 بهمن ، 10:39
امیر آمونیاک , amirjoony
عجب ..به من رکب میزنی..ها ها ها
دوشنبه 30 بهمن ، 10:58
رز صورتی , rosesoorati
دوشنبه 30 بهمن ، 11:01
محمدجواد دهقان منشادی , myutopia
سرد شد؟
دوشنبه 30 بهمن ، 11:02
امیر آمونیاک , amirjoony
چرا این شکلی شدی؟!!!
دوشنبه 30 بهمن ، 11:41
امیر آمونیاک , amirjoony
از دهن افتاد....
دوشنبه 30 بهمن ، 11:41
رز صورتی , rosesoorati
دوشنبه 30 بهمن ، 11:43
چشمان بارانی باران , somaye_m
باید اعتراف منم اولین باره که میخونم ولی واقعا خوشم اومد میسی 
دوشنبه 30 بهمن ، 20:22
چشمان بارانی باران , somaye_m
کی منتظر ادامه اش باشم؟؟؟
دوشنبه 30 بهمن ، 20:24
امیر آمونیاک , amirjoony
چشمان باران خورده... دردهای آشنا رو روزهای یکشنبه مینویسم هر هفته..اما داستانها رو چهارشنبه ها...میتونی به جعبه ی مطالبم رجوع کنی.....نگاهت را شاگردم.....
دوشنبه 30 بهمن ، 20:31
امیر آمونیاک , amirjoony
کامنت خواری آغاز شده..
دوشنبه 30 بهمن ، 20:39
رز صورتی , rosesoorati
کیا دعوتن؟
دوشنبه 30 بهمن ، 20:40
امیر آمونیاک , amirjoony
به کامنت خواری؟!!!
دوشنبه 30 بهمن ، 20:44
امیر آمونیاک , amirjoony
بازم جشنواره ی خوراکی شد کارت دعوت خواستی صورتی؟ ها ها
دوشنبه 30 بهمن ، 20:45
رز صورتی , rosesoorati
بد عادت شدم زیادی تحویلم گرفتن 
دوشنبه 30 بهمن ، 20:47
چشمان بارانی باران , somaye_m
ممنون دوست عزیز یکشنبه ها و چهارشنبه ها مهمون پروفایلتم
دوشنبه 30 بهمن ، 20:53
امیر آمونیاک , amirjoony
..................
دوشنبه 30 بهمن ، 22:14
ملیکا بهاری , melika6321
این نگفتنا ، این حبس صداها دوری میاره ... بدبینی میاره ... جدایی میاره
دوشنبه 30 بهمن ، 22:26
امیر آمونیاک , amirjoony
ملیکا...توی این قسمت حرفهامو زدم..اما باز هم دارم....
سه شنبه 1 اسفند ، 11:11
امیر آمونیاک , amirjoony
چشمان باران خورده...میزبان خوبی هم نباشم به مهربانیت ببخش...
سه شنبه 1 اسفند ، 11:12
تسنیم  , raha39
باید دردهای اشنارو تا اخر خواند تا بتونیم قضاوت کنیم
اما میتونم حدس بزنم هر دو دچار سو تفاهم و کج فهمی شدند و هر درو قضاوت نادرست از یکدیگر دارند
سه شنبه 1 اسفند ، 14:51
امیر آمونیاک , amirjoony
نه اصلن.. میتوانست یکی از همه باشد تسنیم...
سه شنبه 1 اسفند ، 14:52
تسنیم  , raha39
نمیدونم
شایدم حق با شما باشه و من درست نفهمیدم
سه شنبه 1 اسفند ، 14:53
مادیس س , madis_s
میتونه همش خیال باشه...ترس...دلتنگیییییی که میشه شک
چهارشنبه 2 اسفند ، 01:45
نازنین ساده , parvaze_biseda
عدم اعتماد به دوست داشتنها
خالص نبودن 
صادق نبودن
ترس از بیان حرفایی که توی ذهن و دل آدم می گذره
همه اینا می تونن آدمو دچار شک و شبهه کنن.

گاهی جواب یه سوال می تونه راه حل پایان دادن له همه این تردیدباشه
ادامه
پنجشنبه 3 اسفند ، 18:22
امیر آمونیاک , amirjoony
که اینطور.............................
جمعه 4 اسفند ، 09:28
زهرا ن , shaida1361
باهات موافقم نازنین جان
جمعه 4 اسفند ، 10:46
نازنین ساده , parvaze_biseda
ممنونم زهرا خانم گل
جمعه 4 اسفند ، 18:02
امیر آمونیاک , amirjoony
زهار جان تقدیر.....
شنبه 5 اسفند ، 13:11
مهتاب بانوی سبز , mahtab_banoye_sabz
حتما کاری براش پیش امده چقدر منفی گرا،ای بابا .
شنبه 5 اسفند ، 13:17
امیر آمونیاک , amirjoony
مهتاب..چقدر سادگی ات را دوست دارم...!!!
یکشنبه 6 اسفند ، 09:54
امیر آمونیاک , amirjoony
قسمت پنجم دردهای آشنا رو تا قبل ظهر پست خواهم کرد.امروز...
یکشنبه 6 اسفند ، 09:54
مریم ادیب , gerye_nakon
در انتظارش خواهم بووووود
یکشنبه 6 اسفند ، 09:58
الی تاها , golaleh_3000
جالبه امیر جان 
اجازه بده من بگم . دیروقته اومده دنبالت تنها کسیه که همیشه برای تو حاضره , خسته ای نگات میکنه " میخوای برات از همون مغازه همیشگی شیر پسته بگیرم "و تو با چشمهای بسته بله , دو دقیقه بعد فکر میکنی لباس گرمش رو نبرده زنگ میزنی و گوشی در منتهی علیه ماشین کنار در روشن و خاموش میشه , با زحمت زیاد گوشی رو برمیداری پیام داره هاج و واج میمونی گوشی رو بذاری سرجاش یا...؟ 
کنجکاوی امونت نمیده باز می کنی اس رو و میخونی شب بخیر عزیزم.
دارم میاد شیرپسته بدست با لبخند گلو گشاد همیشگی ,...
ادامه
یکشنبه 6 اسفند ، 11:18
امیر آمونیاک , amirjoony
الی بدون غلّو عرض میکنم قسمت پنجم دردهای آشنا را لو دادی...چند دقیقه دیگه خواهی دید.....
یکشنبه 6 اسفند ، 11:21
الی تاها , golaleh_3000
مثل قهوه تلخ ولی دوست داشتنی ...
دردم گرفت نمیتونم بگم مرسی امیر جان یا شایدم باید به اون "مرسی عشقم همدمم زندگیم برای تلخ دوست داشتنی برای یک فنجان قهوه داغ!!! "
یکشنبه 6 اسفند ، 11:27
امیر آمونیاک , amirjoony
..........
یکشنبه 6 اسفند ، 11:28
الی تاها , golaleh_3000
امیر جان برای ایجاد چنین محیطی سپاس .
یکشنبه 6 اسفند ، 11:39
مریم ادیب , gerye_nakon
داش امیر چند دقیقه دیگه به 12 مونده 
یکشنبه 6 اسفند ، 11:58
سهیلا  , 17111366
چند روزیه همش پشت پنجره وای میسه...قبل از این اخلاقا نداشت...دختر همسایه تازه طلاق گرفته...امروز صبح زودتر داره میره بیرون...از پشت پنجره نگاه میکنی...سوار ماشین شد...چشام تار میشه...خوبه یا بد؟چند روز پیشم اقای همسایه من و تا یه جایی رسوند اما من فرق دارم!!!ههه...
یکشنبه 6 اسفند ، 12:00
امیر آمونیاک , amirjoony
مرمر..جان بروی چشم...در حال انتخاب عکسم....
یکشنبه 6 اسفند ، 12:01
سهیلا  , 17111366
حرف مادیس و قبول دارم..گاهی دلتنگی و وابستگی میشه یه شک که ذره ذره از بین میبردت بدون متهم!
یکشنبه 6 اسفند ، 12:01
امیر آمونیاک , amirjoony
سهیلا...من کامنت مادیس رو ندیدم چرا..!!!
یکشنبه 6 اسفند ، 12:03
امیر آمونیاک , amirjoony
عالی..بود سهیلا...دست در دست هم گذاشتین قسمت پنجم دردهای آشنا رو آشکار کنین..ها ها
یکشنبه 6 اسفند ، 12:04
مریم ادیب , gerye_nakon
جانتان به سلامت باد...
من سکوت میکنم تا این امر خطیر را به نحو احسن انجام دهید تا چشم و چالش درست و حسابی باشد 
یکشنبه 6 اسفند ، 12:05
سهیلا  , 17111366
اره والا...الان هممون یه جورایی هم دردیم 
یکشنبه 6 اسفند ، 12:10
امیر آمونیاک , amirjoony
ملاحظه بفرمایید.....
یکشنبه 6 اسفند ، 12:11
امیر آمونیاک , amirjoony
قسمت پنجم هم خلاص..............چشش اش هم سالم است..
یکشنبه 6 اسفند ، 12:12
حوا بهشتی , havva66
قصه هزار و یک شب خیلی از خونه های امروزی....هزاران درد آشنا....قضاوتهای پر از ابهام....
دوشنبه 7 اسفند ، 00:42

نظرات 1 + ارسال نظر
ترانه 1392/03/28 ساعت 10:37 ق.ظ http://.........

شب بود. " شوهر" پای تلویزیون نشسته بود و اخبار و تماشا می کرد که براش اس ام اس اومد. جواب داد و رفت توی فکر. چند دقیقه بعد کت و برداشت و از خونه زد بیرون ...
" خانم خونه " تا دم در دنبالش رفت: " کجا این وقته شب؟! ..." ...
مرد جواب داد: " کار دارم...زود بر می گردم ... " ...

حس بدیه خیلییی

بله ترانه عزیز. حس بدی است اگر یاد نگیریم جایگاه اعتماد و اعتقاد را!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد