عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک
عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک

" تقدیر را تقریر کن "

 


دردهای آشنا (قسمت اول)


" تقدیر را تقریر کن ! "


گاهی پر معنا ترین رویداد های زندگی، پیش از آنکه از وقوع شان مطلع شوید، بر شما حادث می شوند، مانند از راه رسیدن یک گربه ی وحشی در سکوت!؛  چطور ممکن است که به چنین پدیده ی مهمی، توجه نکرده باشید؟!

آیا کار سرنوشت است و تقدیرتان شما را غافلگیر کرده است؟!

جواب ساده است : روان ماست که رویدادها و حوادث  تقدیر را استتار می کند.

بزرگترین حاشا همین است که آنچه درست پیش رویتان قرار داد را، به جهت آنکه نمی خواهید ببینیدش، نفی کنید؛ خستگی، حواس پرتی، توجیه، فرار ذهن و انواع دیگر مشغله های ذهنی را هم به آن بیفزایید؛ اما ،

خوشبختانه سرسختی تقدیر ،‌می تواند این پرده ی حاشا را بدرد و آنچه را که نیاز به دیدنش دارید آشکار کند.پیش زمینه از پس زمینه برون می خیزد! تنها لازم است، این قانون ازلی و ابدی را ملکه ی ذهنتان کنید:

" تقدیر جز عشق چیز دیگری برایتان دیکته نمی کند."

نمی دانم عشق را می شناسید؟!‌

عشق درد ندارد، عشق غم ندارد که غصه و ناراحتی داشته باشد، که خستگی و رنج داشته باشد، که خشم و نفرت و انتقام داشته باشد و این، تمام حقیقت جهان هستی است که کمتر کسی در فرصت های نامرئی حیات و نقطه های عطف زندگی، قادر به شناخت آن است.چرا؟! این شناخت مستلزم داشتن هوشیاری در تمام حواس انسانی است که آگاهی و بیداری روح را می طلبد. شما بگویید، روحتان بیدار است؟!

آری، تقدیر دیکته می کند اما این شمایید که باید در تمام لحظات زندگی، به دنیای خویش آگاه باشید تا مبادا یک انتخاب نادرست، قلب و روحتان را به درد آورد. همان گونه که یک انتخاب درست ، شما را برای همیشه به سعادت و آرامش خواهد رساند؛ پس آگاهانه زندگی کنید و برای انتخاب هایتان ارزش قایل شوید.

" تقدیر و انتخاب؟! "

بله،‌ یک مثال ملموس و جذاب: "یافتن جفت روحی یا همزاد "

شاید برای شما نه، اما حتما از دیگری شنیده اید که در ازدواجش اشتباه کرده و نتوانسته با آن جفت روحی که پیوند محکمی با او دارد، ازدواج کند. به قول معروف نیمه ی گمشده اش را دیر و در جایی دیگر یافته است؛ به نوعی اقرار بر اشتباه در نوشتار دیکته ی تقدیر اما...

این را بدانید که ممکن است شما برای تعالی روحی به بیش از یک جفت روحی نیاز داشته باشید و در اولین دیدار با اویی ازدواج کرده اید که  شاید در ظاهر ارتباطات و پیوند ضعیفتری دارید

اما لازم بوده است کنار او چیزهایی بیاموزید و یا به او آموزش دهید تا در گام بعدی، با قوت قلب و دید بازتر و آگاهی کامل، جفت روحی مکمل خود را باز شناسید و قدرش را بدانید.

ممکن است همزاد شما نیز ، به طور جداگانه خانواده تشکیل داده باشد و شما زمانی او را می یابید که رشد و تکاملش به قد و قواره ی شما رسیده باشد.1

گاهی جفت روحی شما، مشتاق و در دسترس است.با پیوندی صمیمانه که هوشمندانه بتواند شما را  در راه تعالی روحی کمک کند، ولی گاهی چون سَمّ برایتان مضر است!!!

اینجاست که رشد روحی اتفاق می افتد. اگر روحی از روح دیگر پیشرفته تر یا عقب مانده تر باشد، خصلت های خشونت، حرص و طمع ، حسادت، نفرت و ترس وارد رابطه خواهد شد .

این تمایلات برای روح پیشرفته تر مضر است، حتی اگر از جانب یک جفت روحی باشد.

در چنین موقعیتی، اغلب افکار ما با رویای نجات و رهایی توام است؛ می توانیم تغییرش دهیم، کمکش کنیم تا رشد کند، اگر او نگذارد، شما کمکش کنید، اگر به اختیار خود نخواهد که یاد بگیرد، نخواهد رشد کند، رابطه منحوس می شود!!!

گاهی جفت های روحی تصمیم می گیرند تا در جسم هستند با هم ازدواج نکنند.آنها ترتیبی می دهند که با هم آشنا شوند ، با هم بمانند ، تا عهدشان به انجام برسد و آن وقت بروند.

دستور کار و طرح درس های آنها در تمام طول زندگی مختلف است و آنها نمی خواهند یا نیاز ندارند که همه ی طول زندگی، را با هم باشند.این یک داستان غم انگیز نیست.بلکه مساله ی یادگیری است.شما زندگی ابدیتان را با هم خواهید بود.اما گاهی لازم می شود در کلاس های جداگانه شرکت کنید!

آن جفت روحی که در دسترس ما اما در غفلت است و هنوز بیدار نشده، شخصی مصیبت آفرین است و می تواند موجب درد و رنج و اضطراب شما باشد.بیدار نشده یعنی اینکه زندگی را به وضوح نمی بیند.از سطوح مختلف خبر ندارد. معمولا ذهن روزمره، مانع بیداری می شود زیرا

ما دائما در حال شنیدن عذر و بهانه ی ذهن هستیم: "هنوز خیلی جوانم ... به تجربه ی بیشتری نیاز دارم ... هنوز آمادگی مستقر شدن را ندارم.... مذهب تو،  نژاد تو نسل، موقعیت اجتماعی، سطح شعور، سوابق فرهنگی و غیره.."

اینها همه عذر و بهانه است. زیرا روح هیچ یک از این ویژگی ها را ندارد.

ممکن است فرد، همخوانی را شناسایی کند، یقینا جاذبه ای در کار است اما سرچشمه ی این هم خوانی نا شناخته است!2

تصور واهی است اگر باور کنیم که این اشتیاق، این شناسایی و جاذبه روح به آسانی با شخص دیگری یافت می شود.شما هرروز با این جفت روحی آشنا نمی شوید، شاید یکی دو نفری در تمام عمر؛

 کـَرم الهی قلبی پاک و روحی مهربان را هدیه خواهد کرد. هرگز نگران ملاقات جفت روحی خود نباشید. همه ی این آشنایی ها در تقدیر آدمی هست و خودش پیش می آید .

پس از آشنایی قوه ی اختیار در دست هر دو طرف است.اینکه چه تصمیمی بگیرید یا نگیرید،

موضوع اختیار یا انتخاب است؛ تصمیمات آنکه کمتر بیدار است؛ مبتنی بر ذهن و همه ی ترس ها و پیش داوری های آن است. متاسفانه این اغلب به دل شکستگی منجر می شود. هنگامی که هر دو بیدار باشند، اشراق دست می دهد.

حالا به تدبیر خود، تقدیر را تقریر کنید...

 

1 - تعبیرتان، از جفت روحی را وسعت دهید!

همین جای مطلب لازم به گفتن است که این جفت روحی شما، ممکن است خواهر ، برادر والدین و یا فرزند شما باشد یا حتی این جفت روحی گاهی به جسم در نیامده است، به حضور یک فرشته ی نگهبان در زندگی تان پی برده اید، هم او که به خواب هایتان می آید یا کلامش به قلبتان الهام می شود ؟!

 

2 – این ناشناخته، ریشه در مبحث تناسخ و سفر روح در طول زمان دارد.


***

شرح و تفسیر این داستان را در ادامه ی مطلب، مطالعه فرمایید: 




راحیل

توضیحتون برای جفت روحی رو شدیدا میپسندم این چیزی هست که به واقع همیشه باهاش برخورد داشتیم یا داریم اما متاسفانه شاید خیلی کم پیش بیاد تعریفی به این خوبی از اینگونه تقدیر یا روابط ها ،رشد های درونی و روحی ارائه بشه ......و همین فکر میکنم باعث میشه شخصی که در پیله ی خودش هست و به نوعی میشه گفت نا آگاه هست درد میکشه و رنج زیادی رو به خاطره بد نگری متحمل میشه .........خیلی خیلی عالی بود ،خیلی زیبا سیر تکاملی رو بیان کردید ............

امیر

جفت روحی.!.میدانی راحیل به چی فکر میکنم؟ به نا جفت بودن و هرزگی روح های متجانس...!!

خیلی نباید عمیق فکر کنی در این مقوله..خیلی ساده انگاری به این مساله شرط اول است....

بهار

یه بار خوندنش کافی نیست
باید صبح به صبح که بیدار میشم اول این مطلب و بخونم اینقد که حک بشه تو دل و روح م
فوق العاده بود امیر

 

امیر

حالا به تدبیر خود تقدیر را تقریر کن...!

 

پریماه

همون علم به خود وبالابردن شعور انسانی که در نهاد هممون هست وموجود میباشه
بسیار بجا وتامل بر انگیز بود پیدا کردن مکمل روح از هر جنس

 

امیر

بارها گفتم بازم میگم اگه این پری ماه نبود من یه چیزی کم داشتم..!

 

مریم ادیب

با اینکه 3بار دقیق خوندمش بازم حس میکنم خیلی سنگینه درک کامل این متن
ولی عکسش عظیم لبیک داره....

 

صیلویا

این شبیه همون موضوعی است که قبلا پای یک کتیبه, من و نگار و شفق درباره اش با هم حرف زدیم... کجاش سنگینه مریم؟! شاید بتونم کمک کنم به توضیحش!

البته دوستان ببخشن اگر من از جان و جوون و عزیزم استفاده نمی کنم کنار اسامی. معولا عادت ندارم.

 

مریم ادیب

ممنون سیلویا جون
آره یادم هست یه بار دیگه هم در موردش خوندم تو این پیج
ولی گمانم باید برم یکم در مورد نظریه تناسخ بخونم
این برام سواله که اگر واقعه نیمه دومی برای من هست چطور میشه که نتونم هیچ وقت بینمش و احساسش کنم
این چطور بودنیه
بودن در عین نبودن

 

صیلویا

بله, جفت روحی کسی است که از ابتدای خلقت کنار شما بوده و هست و خواهد بود,در زندگی های پیشین با هم بودید, اما اینکه توهنوز اون و ندیدی دلیل بر نبودنش نیست.در زمان مناسب, باید در مکان مناسب به شرط هوشیاری قطعا اون و خواهی یافت.

 

مریم! شده کسی بهت بگه بیشتر از سنت می فهمی؟!این نشان از داشتن یک جفت روحی قوی است که تو روهمراهی میکنه.حدس می زنم, این تنها دلیل عمده ایست که تو تا به حال عاشق نشدی.چون تمام کسانی که در مسیرت قرار گرفته ان از تو ضعیفترن و جذبشون نمیشی.

 

مریم ادیب

ولی تو متن بالا نوشته بود شاید هنوز اون جفت روحی به جسم در نیومده باشه
اگه ما به جهان های موازی معتقد باشیم به جسمیت رسیدن این جفت همیشه از بودن ما عقب تره پس هیچوقت نخواهد بود

 

یاسمین

سیلویا در مورد این بیشتر توضیح بده لطفا...جفت روحی قوی

 

صیلویا

در مورد روح قویتر این و به پاراگراف متن پیوست می کنم که روحی قویتره که به شرایط حال هوشیار و آگاه تر باشه برای شکار حظات تعالی و رشد.متاسفانه در فرهنگ ایرانی اسلامی ما,روح قوی تر باید مرد باشه(ولو اینکه این قابلیت رو نداشته باشه) و الا زندگی رو به جفت روحی خودش تلخ میکنه و این همون سمی است که در متنگفته شده. سمی که روح قوی رو از بین میبره.

 

صیلویا

مریم! بله ممکنه.اما این درمورد من و تو به شرطی صدق میکنه که ما از قدرت الهام بهره مند باشیم.هوم؟!تو این حس ششم روداری که تو رو به تعالی برسونه؟! از جسمیت رهیدی؟!از کجا معلوم مریم! شاید فرصتی رو از دست دادی؟! اگه مطمئنی که فرصت نامرئی نداشتی بگو تا از بعد دیگه ای بررسی کنیم موضوع رو!

 

مریم! ذهن من و به موضوع دیگه ای منحرف کردی... توی متن به این موضوع اشاره نشده...نوشته شاید تا زمانی که در جسم هستند نخواهند با هم ازدواج کنند.این فرق میکنه با جهان های موازی!دوباره بخوونش...

یاسمین

مرسی سیلویا جان

 

صیلویا

یاسمین 

مریم ادیب

 

نمیدونم
شاید
تو این مفاهیم و توضیحات گم میشم
یعنی ممکنه من جفت روحی خودمو از خودم دور کرده باشم؟!

 

تو پی نوشت داستان
شماره یک اخر خط یک نوشته " حتی این جفت روحی گاهی به جسم در نیامده است..."

صیلویا

بله.اگر کسی رو در زندگی یافتی که تلاقی روح تون تو رو به اوج بودنت, به غایت لذت از هستی ات رسونده اما به عذر و بهونه ای ازش گذشتی...خب فرصتی از دست رفته اما کرم الهی وسیع تر از این گفتار است.مراقب فرصت بعدی باش.

 

امیر

که اینطور....با حضور صیلویا به تمام دنیا فخر فروشی میکنم....!

صیلویا کامنت های تو یک مقاله ی باسکولیه عزیزم..مراعات بنده مثقالی رو بکن عزیزم...

 

صیلویا

امیر 

 

صیلویا

دیدم مریم...بله ... همون که عرض کردم, داری اون فرشته ی نگهبان رو؟! اون حس برتر...از اونجایی که تو هنوز دنبال نیمه ی گمشده ات می گردی, پس از اون قاعده مستثنایی...یک چنین کسانی در سیر طبیعی زندگی قرار می گیرند و با قدرت الهامشون چهره های ماندگار هستی میشن. ولو اینکه جفت روحی که باهاش ازدواج کردن هم پای اونا نباشه.

 

مریم ادیب

و اگر اون ازین تلاقی روح و غایت لذت گذشته باشه چی؟!

 

صیلویا

خب! گذشته دیگه ... باز هم جمله ی مقاله...این مساله نباید غم انگیز باشه. باید درس گرفت و عبرت و گذر کرد. هنوز فرصت داری. این قانون تقدیر و سرنوشت است. البته امیدوارم تو ترجیح ندی حالا که این فرصت از دست رفته برای همیشه تنها بمونی. عزلت راه تعالی نیست! ولو اینکه خطا کنی باید سالک باشی. فقط کمی راه سختتر به نظر میاد.نباید خسته شد.

 

امیر

مستفیضیم بغایت...

 

الهه بهمن

ما مبهوتیم به غایت...

 

صیلویا

یک گپ دوستانه بود. اینجوری زوم میکنین رو کامنتا خجالت میکشم.

 

مریم ادیب
ممنون سیلویاا
باید بزرگ شم
هنوز خیلی کوچیکم
خوشحالم که تو این راه با شما همراهم

 

صیلویا

من نظر دیگه دارم مریم
تو زیادی بزرگی برای این عصر

 

الهه بهمن

من اینطور متوجه شدم که زمانی میشه نیمه گمشده را پیدا کرد و شناخت که به همه اعماق وجود خودمون آگاه باشیم و مسلط بر همه ابعاد شخصیتمون. وباید به اشراق رسیده باشیم که اونو بشناسیم و پیداش کنیم؟؟؟

 

صیلویا

50 - 50 الهه
تا اونجا که باید خودت و بشناسی قبول اما تنهایی نمیشه به اشراق رسید!

 

الهه بهمن

به اشراق رسیدن علاوه بر استاد داشتن چی می خواد؟منظورشما اینه که حتما باید با نیمه به اشراق رسید؟

 

الهه بهمن

واقعا این دو مسیر همسو هستن؟

 

صیلویا

الهه ...من معنای تخصصی اشراق رو بخوام اینجا بنویسم که امیر نسخه ام و می پیچه..خلاصه عرض کنم..بله.. تنهایی نمی شود به اشراق رسید .تو استاد لازم داری و این استاد درون توست. درونی که برای تعالی به یک جفت روحی خودش نیاز داره... هیچ روحی به تنهایی کامل نیست.

 

الهه بهمن

سیلویا من مجبورم برم الان. اما واقعا بهت احتیاج دارم.من کلی سوال دارم

 

صیلویا

تشکر...برو الهه...هر وقت اومدی نبودم بچه ها جای خالی ام رو بهتر از خودم پر می کنن. خواستی من بیام به این امیر پیام بده. تو کما هم که باشم پیدام میکنه!

 

الهه بهمن

ممنونم. منتظر شنیدن راهنمایی هات هستم

راحیل

صیلویا کامنت هاتون راهگشاست ....تشکرات فراوان 

امیر

راحیلِ فهیم..لبیک....

راحیل

آیکونِ راحیل در حال دست و پا زدن برای فهمیدن

امیر

راحیل بین خودمان باشه...بنده هم در حال شخم زدن هستم...کسی نمیدونه...

 

نگار

دوستان ، عجب طوفانی به پا کردین دیروز ... ممنون که به یادم بودین ... امیر این عکس کار کیه ؟ باورتون نمی شه چند دقیقه بی وفقه به عکس خیره موندم ...

 

سفارشت را به دوست مشترکمان کرده بودم دیروز ..کامنت ها رو بجو. با دندان عقل...!

 

نگار

سال 82 تا 86 دوران عجیبی بود واسم ... دانشجو بودم و تنها زندگی می کردم ، بی همخونه ... همیشه از تنهاییم لذت می بردم ولی فکر اینکه چرا نمی تونم کسی و عمیقن دوست داشته باشم آزارم می داد ... حتی گاهی اشکم و در میاورد ...

 

امیر

بله این مطلب تب داشت و پاشویه بردار نبود...هر چقدر هم پروفن بخورد این مطلب دادم تبش پایین نیامد!!!

عکس از انتخاب های سر کار علیه مکدره...مخدره. پلاطینو میباشد...

 

نگار

اواخر سال 86 یه اتفاق 1 ماهِ من و از درون داغون کرد ... خودم و بیش تر از قبل تنها می دیدم و یک روز یکی از همکارام که تو یه پست خیلی معمولی هم کار می کرد به من جمله ساده و کوتاهی گفت و ازم رد شد

 

فردا صبح که تو مسیر کار تو ترافیک بودم یک لحظه که به آسمون نگاه کردم انگار برای اولین بار تابش خورشید و می دیدم ... باورش سخته براتون ... ولی من محو تماشا شده بودم ...

 

ازون روز همه چی مفهوم دیگه ای واسم پیدا کرد ... دیگران فکرای عجیبی در موردم می کنن ... که سختگیرم و این چیزا ...

 

نگار

امیر ، صیلویا مطالبتون بی نظیر ، فوق العاده جدید و جالبِ واسم ... وقتی می خونمش حس می کنم قرار یه بار دیگه مثل سال 86 گُم شم ...

 

نگار

صیلویا من برین معتقدم که حتی کلوخ کنار خیابون هم می تونه با آدم حرف بزنه ، تو زندگیم چیزایی هست که وجودش و می فهمم ولی علتش و نمی تونم پیدا کنم ... منظورم اینه که نمی تونم اونجور که باید باهاش ارتباط برقرار کنم و ازش پیام بگیرم ...

 

و این به شدت واسم آزار دهنده ست ...

 

صیلویا

شنیدی گاهی جنین به هنگام تولد , در پرده ای که دورش پیچیده, به دنیا میاد؟!این زایمان بسیار سخته اما بنا بر تفکر گذشتگان، این جنین به قدری پاک و نجیب و بکر است که حتی به رحم مادرش چشم نیانداخته...!تو زیادی نجیبی نگار.. وقتش به دنیا بیای...هر چقدر سخت اما دریدگی این پرده ، لازمه ی حیات توست!

 

امیر

باور کنید یا نه..بخندین یا نه..مسخره ام کنی یا نه..دیوانه صدام کنی یا نه..من با اجسام بیشتر رابطه دارم و با ان ها در رابطهی دوستی هستم...!!!!!

 

 

نگار

هرچی می گذره انسانها و ارتباطاتشون واسم پیچیده تر می شه ... جایی گفته بودی به شرط هوشیاری قطعن جفت روحی و خاهی یافت ... ولی چطور ممکنِ عقل و دنیای مادی (منظورم ماده است) هوشیاری و وسوسه نکنن ... اون هم برای انسانهایی در سطح من ...

الهه بهمن

سلام. میشه لطفا سیلویا رو خبر کنید؟

 

صیلویا

سلام...امر بفرمایین...

 

الهه بهمن

سلام سیلویا. قرار بود درباره اشراق و ارتباطش با نیمه روحی بهم یاد بدی. من سراپاگوشم لطفا

 

نگار

امیر منم گاهی اینطور می شم ... منظورم در برقراری ارتباط با اجسامِ

 

صیلویا

امیر تو که حسابت از جدا، سوا ست...!!!  نگار... روح...انسان...عقل...غریزه ...مبارز باشی..هر چیزی ممکنه... به حنجره ی پاره ی امیر رحمت بیاد با اون سر ژن هاش 

 

صیلویا

تو لطف داری الهه ... من کوچکتر و بی سواد تر از اینم که به کسی چیزی یاد بدم..این کامنتها اطلاعات مختصری است که من اینجا به اشتراک میزارم و انتظار نقد از طرف بقیه رو هم دارم...اما چشم... تو منظورت از واژه ی اشراق چیه؟بگو اول هم سو شیم در استفاده از واژه ها...

 

الهه بهمن

رسیدن به کشف و شهود

صیلویا

چشم الهه جان در زمانی مناسب به این بحث ادامه میدیم.

تسنیم

امیر اقا فوق العاده زیبا بود ممنون

مطالب خیلی ظریف رو شفاف و روشن توضیح داده اید و به نکته های خوبی اشاره کرده اید

 

امیر

لبیک....تسنیم عزیز.... خوشحالم که میخونی...این مطلب با داستان سه متر بالای بهشت رابطه مستقیم داره....

 

تسنیم

چشم در اولین فرصت میخونم فعلا باید برم خداحافظ

 

ایلیا

زیباستhttp://static.cloob.com/public/images/smiles/16.gif

 

امیر

ایلیای عزیز حرفی بافی نمونده.......

 

صیلویا

خوانندگان عزیز جواب اکثر سوال های شما، در سطر سطر این مقاله وجود داره، فقط کافی است بعد از شکل گیری هر سوالی، در پاراگراف های این متن، جوابتون رو دوباره سرچ کنین. اگر سوالی فرای این مقاله داشتین، می تونین همینجا کامنت کنین ، تا دوستان دیگر هم استفاده کنند.نگران قضاوت خوانندگان در مورد خودتون نباشین. سطحی نگری در این پیج ممنوع است.
***
وقت کنم یک مقاله درباره ی قضاوت کردن می نویسم!

 

امیر

صیلویا عزیز.. از توضیحاتت ممنونم...کامنتت شفاف بود.....و استرلیزه..!

 

این چند خط نوشته نه تنها پاسخگوی سوالات دوستان هست بلکه پاسخگوی درد های مشترک همه ماست....

 

مادیس

خیلییییییییییییییییییی زیبا بود.از کجا میشه فهمید جفت روحیمون کیه؟یا اینی که فکر میکنیم جفت روحیمونه واقعا هست یا ما میخوایم باشه؟
میشه یه مرجع برای اطلاعات بیشتر معرفی کنید؟
ممنونم

 

وایییییییییییییییییییییییییییییی اینجا همه دیونه هستن........تا حالا فکر میکردم من دیونه هستم فقط..........ولی من چون نمیتونم خوب اینا رو حس کنم و محیط هم باهام همراه نیست
قاطی میکنم.......همیشه یه چیزیم هست ولی نمیدونم چه چیزیم هست.......این داستان سه متر بالای بهشت هم همین حس رو بهم داد
نمیدونستم چرا باهاش اینقدر قاطی شدم و بهمم ریخته
انگار من تو اون داستان جریان دارم.....

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
سایه 1394/10/26 ساعت 11:48 ب.ظ

سلام دوستان مطالب خوندم واقعا جالب بود مرسی

sepideh 1394/07/20 ساعت 09:09 ب.ظ http://dontpanic.blogfa.com

برایان ال وایس!
به وبلاگ من سر بزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد