تقدیم به آنان که روزی عاشقانه نداشتند !
صدای گنگ عقربه
به وقت انتظار /
صدای سوت کتری/
من ام در احتضار/
به زیر سایه ی یک مرد
که تا امروز/
رسانده عاشقی را به استکبار/
تمام روز هوس یک گل رز/
و
دست خالی مردی
به رسم استعمار/
گذشت روز عشق و
من
به انتظار یک بوسه/
تمام شب
در آغوش مردی به استثمار/
برای سال دگر
نقشه ای دارم
به گفته ی اطلاعیه ی ترحیم/
"به استحضار
رسانده به گوش کلیه ی اقشار
اجازه ی قتل او صادر شد/
شما و دسته گلی برای استغفار!" /
استفتاء:
آیا طرح و اجرای چنین مجازاتی بر معشوق
بی وفا، حرمت شرعی دارد؟؟
***
پاسخ: این حکم از مسایل
مستحدثه محسوب نمی شود و پیشینه ی تاریخی دارد. ارجاع شود به فتوای مرجع عالیقدر،
"حافظِ " قرآن به چهارده روایت، حضرت عشق:
" هر آن کسی که در این حلقه
نیست زنده به عشق، بر او نمرده به فِتوای من نماز کنید. "
امیر معصومی/آمونیاک
26.11.93
استفتاء:
مرجع دلدادگی!
... آخ! غذایم آویشن کم دارد، می روم خرید؛ استفتاء بماند بعد از نهار.
.
.
.
.
.
.
.
***
درد نوشت:
فقیه عاشق!
بانویی که از حلال یا حرمت ِ بوسیدن خال لبش، به وقت صرف غذا با معشوق، از شما سوال داشت، دیروز به زیر باران اسیدیِ یک شهوت ران، سوخت!
- فتوا:
بانوی عـَـصیدی* ! اگر تا دیروز، بوسیدنِ تو بر معشوق مستحب بود، ز ین پس واجب است؛ زن بوده ای نه ظن، که دلبریت از چشم بیافتد!
رساله ی دلدادگی / فقه عاشقی / باب الوفاء
واژه یاب:
*عصید : در هم پیچیده.
پنجم آبان ماه هزار و سیصد و نود و سه
"طواف نساء"
معبود
من
دیوار
توبه ات کجاست؟!
تا
سرشکن کنم هر معشوق را
در گذر
از وادی عرفات ت؛
محبوب
من
توبه ،
توبه ، توبه
در
هروله های نفست
که از
من به خشم آید!
مطلوب
من
جان به
قربان چشمانت
اگر در
مَشعـَرِ نظرت
پلک بر
پلک فرو افتد!
معشوق
من
حلقی
تازه کن
به خون
این قربانی
اگر در
محضرت تقصیر کرد!
***
استفتاء:
آیا بر
مرد جایز است که هرگاه استطاعت بخشش معشوقه اش را داشت، بلاگردان چشم هایش شود و
طواف نساء را به جا آورد؟
فتوا:
طواف
نساء از ارکان عاشقی است اما بر مردی که از بانویش به خشم آمده است، حرام است، هر
چند بانو جانش را قربان کند؛ مگر به سعی دوباره ی معشوقه در صفای بستر مرد.
رساله
ی دلدادگی / فقه عاشقی/ باب الحج/ طواف نساء
سی یکم شهریور هزارو سیصد و نود و سه
" احکام شریعت "
رساله ی دلدادگی/ فقه عاشقی / باب الخلافة / احکام شریعت
بیستم مهر ماه نود و سه..(غدیر 93(
بیرون آمد
قدم زد
حوالی آمدن؛
می
ترسید دختر!
از
ماری که داروغه
در
آستین داشت ...
اگر
عصایی که قورت داده بود
سِحر
نمی کرد،
به
مهره ی ماری دچار می شد
که هیچ
اژدهای سخنی
نمی
توانست
عدالتِ
داروغه را ببلعد!
آنوقت
مردم می آمدند
می
نشستند؛ می گفتند:
" فلان شد و بهمان شد
دختری
که از داروغه ی شهر
طلب
خون پدرش را داشت! "
حَرَجی
نیست!
کسی
نمی دانست
دختر
به زیر دامنش
تله ی
انفجاری دارد
که وقت
دچار!
منفجر
می شود
به زیر
هر شعر رمانتیک
تا
داروغه
بماند و
محکمه
ی رسوایی اش!
***
استفتاء:
انهدام
یک تخت جرم محسوب می شود و در تجدید دوباره ی اموال بیت المال!، مالیات بر ارزش
افزوده ی بالشت، بر عهده ی اولیاء دم -صاحب دامن- است!!!
رساله
ی دلدادگی/ فقه عاشقی / باب بیت المال