عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک
عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک

کلیدی بر جهان اسرار...قسمت سوم (جهان های موازی)


 قسمت سوم (جهان های موازی)


هنر خواب دیدن مقولۀ جذابی است که کمتر کسی می تواند از خواندن یک مقالۀ مختصر دو صفحه ای دربارۀ آن چشم پوشی کند. خواب دیدن که گاه به شیرینی رویا و گاهی به سیاهی یک کابوس است، از عمده دلایل موجهی است که به وجود جهان متافیزیک شهادت می دهد.

این مجال فرصتی برای اثبات نظریه های دمنیای مابعد الطبیعه (متافیزیک ) ندارد، لذا با با این فرضیه که خواننده یک پشتوانۀ فکری در این زمینه دارد، قبل از ورود به عالم رویابینی، از موضوع شناخته شده ای به نام " جهان های موازی " به عنوان مقدمۀ بحث شروع میکنم؛ از تمام آنچه خوانده و شنیده و دریافته ام، جهان موازی را در این مثال برایتان ، توضیح می دهم.

تصور کنید یک جعبه دارید موش زنده ای را درونش قرار می دهید و درش را می بندید به گونه ای که درونش قابل مشاهده نیست، ؛ به جعبه محرکی متصل می کنید با تحریک کردنش، سبب مرگ موش می شود.( مثل جریان برق که اگر به جعبه برسد موش بر اثر برق گرفتگی می میرد.) ... حالا از شما می پرسم: " چند درصد مطمئن هستید که موش در اثر این تحریک مرده است؟! " ... صد در صد؟! من می توانم دلایلی برای شما بیاورم که احتمال مرگ موش را پایین بیاورد، همانطور که خیلی از انسان ها بعد از یک حادثۀ مرگبار، از فاجعه بیرون آمده و تنها صدمات مختصری دیده اند! با این آگاهی از قانون احتمال، چقدر مطمئن هستید که موش بعد از تحریک، بمیرد؟! ... یک منطق درست احتمال پنجاه درصدی می دهد؛ پس قبل از اینکه من در جعبه را باز کنم، شما 50% احتمال داده اید که موش مرده است، درست؟! ... در را باز میکنم... موش... زنده است! و این یعنی:

انتخاب شما مبنی بر مرگ موش، جهانی موازی در راستای جهانی که واقعیت در آن رخ داده و موش زنده است، خلق می شود! در واقع، نه تنها در این مثال کوچک، بلکه در هر دو راه از زندگی، با انتخابی شما، مسیر دیگری در راستای جهانی مجزا و موازی به راه خودش ادامه می دهد و  آن بـُعد از ذهنیت شما در عالم موج و فرکانس و ذره و انرژی جهانی به وسعت نامحدود خلق میکند. حالا تصور کنید در طول روز بر سر چند دو راهی انتخاب قرار میگیرید؟! در طول هفته؟! در طول ماه؟! در طول سال؟! در طول ... ؟!

شمارِ جهان های موازیِ زاییده از ذهنیت شما، هر کدام به تنهایی دارای فضایی با مدارهای خاص خود هستند که گاهی در یک دیگر و گاه با جهان واقعی شما دچار تداخل می شوند، این نقطه های عطف، همان دلایل نامعلومِ مبهمی است که باعث می شوند، شما برخی از روزها، بی هیچ دلیل عقلانی و موجهی دلتان بگیرد، انرژیتان اُفت کند، حس و حال گریه داشته باشید و یا دقیقا بر عکس، در اوج گرفتاری های و خستگیِ روزمرگی ها، به ناگه بمبی از انرژی مثبت و خنده و شادی شوید. آیا این حس و حال آشنا برای کسی بیگانه است؟!

از این دیدگاه، به بلندای قدرت ذهن آدمی می اندیشم، که کنترل افکار، در برخورد با هر پدیدۀ زندگی، چه بازتاب مستقیم و تاثیر گذاری می تواند بر، همین آن یا لحظۀ بعدی بگذارد. به این نتیجه می رسم که چرا اعمال ما، بر مبنای نیت های ما پاداش و بازگشت دارند؟!!!

مغز من، جزیی کوچک از جسمی است که روزانه با انسان های بی شمار، کردارها، گفتار ها، افکار و در نهایت شعورشان روبرو می شود، داده های ذهن تحلیل گر من باید به کدامین چشمۀ شعور متصل باشد که در لحظۀ انتخاب در هر دیدار، جهانی موازی مملو از حسن نیت و شادی و آرامش بیافریند؟!

گسترۀ دید من به جهان آفرینش، همان ضمیر هشیاری است که باید عاری از ملاک های قضاوت و پیش داوری های نسنجیده باشد؛ امروز، اینجا، در برابر آیینۀ وجودی خویش، ضمیر ناخودآگاهِ من تا چه حد بی غل و غش است؟!

باید به عقب برگردم، به نو جوانی و کودکی و خردسالی، نه... به نوپایی و نوباوگی که قدرت شنیداری و دیداری داشتم؛ و البته کمی عقب تر، به دوران جنینی که شنیداریم فعال بود!

اما براستی، قبل از بروز جنسیت، در لحظۀ شروع طپش قلب جنین، سرآغاز وجودی یک " من " است؟! بدون شک قابلیتی بر " بودن " در ساختاری از ژنتیک و دی.ان.ای ِ یک گامت باید باشد که به هیبت انسانی مجسم شود، این خواستن بر وجود در کجا ریشه دارد؟!

این دلیل کاملا منطقی است که باید میدانی برای حضور ببینی تا اراده ای بر انتخابِ بودن داشته باشی، آیا این روندِ برگشت، حقیقت جهان های ماوراءُ الطبیعه را اثبات میکند؟!

آیا ورای این یاخته و استخوان و ماهیچه، بُعدی روحانی، منسجم از ذره و انرژی وجود داشته است؟! اگر خیر...

 تکلیف این همه صحنه های تکراری، برخوردهای آشنا، مکالمه هایی که می توانیم آخرش را پیش بینی کنیم، گویی که قبلا در همان لحظه و در همان مکان بوده ایم، چیست؟!

اگر آری...

پس چرا تمام شانس ما از داشتن رویاهایی صادقانه، به شکست های احساسی می انجامد و شب و روزهای مان، خواب و بیداری هایی سراسر کابوس و ترس و وحشت است؟!

ما در گذر از جهانی سراسر شعور و آگاهی با خویشتنِ اصیلمان چه کرده ایم؟!

در این اتفاق مبارک از بودن تان در کنار من، شادباش های پایداری آرزومندم که بی شک مرا در روشن نگه داشتن این شعلۀ مختصر در کوره راههای چه کنم؟!، مدد میکند.

تا گفتار بعدی، منتظر نظرات روشن و آگاهانه تان هستم.

ادامه دارد/