-
" مبادا عشق "
1393/05/29 20:33
خانه تکانی ت تمام شد؟! حالا پنجره هایت را ببند، می خواهم بروم ایوان پیراهنم را بتکانم... مبادا شمیم عطرش اراده ی نیامدنت را سست کند؟! .... مبادا عشق ! مبادا دلتنگی ! امیر آمونیاک/ معصومی اسفند ماه نود و دو
-
" اردی / بهشت "
1393/05/29 20:31
بهارم که تو باشی من اُردی/بهشتی می شوم ازشکوفه های بوسه ات... قرارمان تیر/رس چشم ها... برای چیدن لب هایت می آیم پی نوشت: معشوقِ جان به بهار آغشته ی من چه تعبیر ها که به تمثیل درمی آیند..!!! امیر آمونیاک/معصومی فروردین نود و سه
-
" شناسنامه "
1393/05/29 20:30
نام:امیر نام پدر:صادق شماره شناسنامه: "1376".... "از من که گذشت از این بهار هم بگذرد یک هزارمین / بوسه ی تو را احتکار خواهم کرد برای سی صد/ه ی دیگر که هفت /هزار ساله می شویم شش/ جان گرانتر ناز لبت /م خریدار خواهد داشت..." *** تاریخ تولد: یک هزارو سیصد و پنجاه و هفتمین چشمکِ ستاره ی ناهید..! امیر...
-
" محکوم به اقدام "
1393/05/29 20:28
مجرمی به حمل مخدرِ کریستالیِ چشمانت، محکوم به اقدام میشوی : ...! بوسه در ملاء عام ! امیر آمونیاک / معصومی اردیبهشت نود و سه
-
" سوژه "
1393/05/29 20:27
کاش شاعر بودم تا تو را شبیه می کردم به باران، باده، بوسه … یا نقاش بودم طرح می زدم پرتره ات را به روی ساحل چشمانت را روی آیینه گیسوانت را بر باد با گل و گلاب قمصر… خطاط هم نیستم شکسته بنویسم نستعلیق قدمت را به وقت رفتن! یا نگار گر که تذهیب بگیرم قاب تن ت را! جانم که تو باشی! روزگاری عکاس بودم… پیش از آنکه رخسار تو بر...
-
" پدر "
1393/05/29 20:25
پدر فقط جان نیست نفسش، جهان است نگاهش. فقط کلام نیست، کلان است فرمایش و بیانش. فقط اعتماد نیست بودنش، اقتدار است سایه ش. فقط مرد نیست، آبرو است، اعتبار است، شرف است نامش. شکرانه ی کدام نعمت از حضورش را به رسم الخط ادب نگارم که در برابر ساحت مبارک وجودش، از آرایه های بی جمال و کمال خویش، شرمسار نشوم! پدرم، تو که ذریه ی...
-
" بازوهای بی مصرف! "
1393/05/29 20:23
بیا و کاری کن منشین و کار خدا را تماشا کن. این سر شانه ها تکاندن می خواهند خیال زلف پریشانت،سنگینی می کند. دستی به این آغوش بکش خالی نبودنت را غبار گرفته؛ این بازوهای بی مصرف را نمی خواهم بگذار باد بیاید و رویاهایشان را ببرد..! دست بجنبان تکانی به من بده به عشقت امید جوانه ی دوباره دارم... امیر آمونیاک بهار نود و سه
-
" از دلیری تا دلبری ! "
1393/05/29 20:21
رحـِـم جهان آبستن از سرطان معصومی است که جنین هر چه زن است را به تومور های درد می زاید، چرایش در نقطه ای بود که از / دل "یـ " ری/ آدم افتاد و بر / دل" ب"ری /حوریان خال انداخت! کدام شاعر بود که گفت : - من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم !!!! - ؟؟!!! خرداد نودو دو امیر آمونیاک/معصومی
-
" بلای طبیعی "
1393/05/29 20:19
بوسیدنت زلزله بود عشقت رگباری بهاری است برای امداد رسانی بیا ور نه آوار خواهم شد بعد از این سیل دلتنگی... دوری ت حادثه ای غیر مترقبه بود دلتنگی ام یک بلای طبیعی ... طوفان شد و کُشت هرکه پیراهنش شبیه تو بود ! امیر آمونیاک/معصومی خرداد نود و سه
-
" سیاه خال راه شیری "
1393/05/29 20:18
معشوق کیهانی من فردا مصادف است با آن هزار ساله ی نوری که ستاره ی بختم بر مدار نگاهت طلوع کرد، مادر کهکشان، ناف مرا به نام تو برید..! پزشک گفته : " ماه گرفتگی" است ! اختر شناس، موافق است ! من این پدیده را سیاه خال راه شیری می نام بر اندام عشق ! تو هم برایم چیزی بنویس... *** قمر در عقرب است امشب برایت عاشقانه...
-
" عروس مردگان "
1393/05/29 20:14
مرا ببوس... لبهایم را زخمه بسته است از نبوسیدنت ! دستهایم را کویر زده است از تب و تابت ! پاهایم را تاول زده است از آمدن و نیامدنت ! تنم را سوخته از گر گرفتگی های خواستنت ! چشمانم را کبود شده است از ندیدنت ! مرا ببوس در تابوت انتظار ... هان! ای عروس مردگان ... زنده به گوری ... کابین/ مهر تو بود عندالمطالبه دادم ت !...
-
" باب القصاص "
1393/05/29 20:04
پایت نلغزد دستت نلرزد پلکت نپرد ! پیش آی... من مجرم ام به مُثله ی نفست ! تورا در میدان تخت نفس بریده یافته اند ! نترس ! مَرد ام... نیمی از دیه ام را بده قصاصم کن ! تورا در خواب بوسیده ام بیدارم کن و ببوس... لذتی که در انقام هست در بخشش نیست... *** تبصره: قصاص در بیداری برای یک مرد، معادل نیمی از خون بهای اوست ! این...
-
" مهندسی عشق "
1393/05/29 19:58
این سازه ها که بر پیکره ی عشقت می سازند هیچ مناره ی جانی را نمی جنباند! بساز و بفروش بانو! با هرعشق اجاره ای، بساز! تا می شود، فخــر بفروش! جوانی تو بنایی ناپایدار است بر فراز یک زیبایی مقدس! فرو می ریزد با اولین زلزله ی قلبی! به دیدنت خواهم آمد! بوسه های من نوش دارو، بعد از مرگ است. زنده می کند تو را زیر آوار بی...
-
" امپراطوری "
1393/05/29 19:57
حماسی ترین داستان جهان نبرد نابرابر ما بود ! تو آرزوی امپراطور روم من جنگجوی مغرور کلزیوم* ! - برده عشق تو - حَسدوار مارا به جان هم انداختند ! سرخی شفق گون لبهای تورا با چشمان زخمی از اشک من ! کدام گلادیاتور ماندیم؟! نمی دانم ! اما یکی از ما زنده ماند که دیگری نویسنده شد ! حالا که در قرن نانو به این روح نویسنده جواز...
-
" سینه ی سیگار "
1393/05/29 19:56
همیشه که نباید من بمانم و دلتنگی گاهی هم تو بنشین کنار خاطرات به آتش بکش سینه ی سیگار را ! " سینه ی تو تنگ تر شود قلب من نخواهد زد!" بکِشی یا بکُشی! دودش به چشم من خواهد رفت! امیر آمونیاک/ معصومی مرداد نود و سه
-
" خودسوزی "
1393/05/29 19:55
اینجا / مردن کفاف زندگی با تو را نمی دهد! جانم! خود سوزی کرد/ م! ، خاکستری که به روی موهایت نشسته / ام! بودن من است، هرچند رنگش / م کنی امیر معصومی/ آمونیاک مرداد نود و سه
-
" نامه های عاشقانه با طعم آمونیاک"... دفتر اول
1393/05/09 22:24
پیدا نمی کنم! دیگر واژه ای نیست که به ذهن سرگشته ی من برسد و قبلا به دل عاشقی ننشته و قلبش را نلرزانده و چشمش را به اشک شوق، طراوت نبخشیده باشد. برایت به آوای جان، صوتی بر آرم تا حرفی به دامن کلمه ای بپیچد، شاید جمله ای به شکوه بودنت آراسته شود که هیچ نگاره ای جز به امضای " ملاحظه شد ِ" چشمان تو، در جرگه ی...
-
"نامه های عاشقانه با طعم آمونیاک" ... دفتر دوم
1393/05/09 22:22
طپش قلبم ... طـُره گشاده ای که طرب از دل بر انگیزی! ندانی که ظلم و ظلمت گیسوی تو ظلّ آرامش مرا در هم می ریزد! علّت جان ... عیار عشق جز به مَحکِ لب تو به بازار بوسه خریدار ندارد! بیا و غرامت این غریب را به غنای کلامت بده! که فرّ و فریبای هیچ فرزانه ای جز تو قامت مرا به قیام و قنوت وا نداشت چنان که کبر مرا کبریای ساحت...
-
"نامه های عاشقانه با طعم آمونیاک" ... دفتر سوم
1393/05/09 22:05
دیگر بس است! میدانم که با تو به جایی نمی رسم! می خواهم همین لحظه، همین جا زانو بزنم و به تمام اشتباهاتم اعتراف کنم! از روزی که تو را دیدم تا امروز که دیگر نمی خواهم ببینمت!!! عشق تو شراره های پنهان آتش به زیر خاکستر بود! از کجا می دانستم آهِ من به وقت همدلی های تو گداخته ی قلبت را به سوز می آورد؛ شعله های خواستنت می...
-
"فریبستان سایبری"
1393/04/28 12:00
از این تکراری تر نمی شود! همیشه پای یک غریبه به همین راحتی به زندگیت باز می شود! همه چیز از همین چهار حرفیه هزار منظور شروع می شود! ... " سلام " ... آن وقت ببین که چقدر باید حواست جمع باشد که بدانی، در چه پوزیشنی (position)، با چه زاویه دیدی از نگاه، با چه لحن و فرکانسی از تن صدا؟! و با چه فاصله ی زمانی ؟!...
-
" باب الصوم "
1393/04/27 15:48
قسم به نون و قلم که فطر مبارک من است / این دیار زنده بلا ... مرده بلاست / بانو ! شب درازی کن ... بر تو واجب است قامت به إحیا ببندی / نماز تو جوشنِ عمر زمین است / دو رکعت به نیابت جان و جهان / بر نخواسته از سجاده ی نیاز مُـصحـَف عاشقانه های مرا به سر بگیر و بخوان : " اللهم اجـْـعـَـلنا مـِنَ العُشّاقِ...
-
چت های یکنفره ! (داستان کوتاه)
1393/04/26 12:00
نبودنت بهانه ی خوبی است؛ چون تنهایی لازم است برای نوشتن، هر چند کافی نیست! تو نباش، چشمانت هم نباشد، صدایت را هم نشنوم؛ آنوقت می شود نشست و یک دل سیر نوشت ... هر چه که نویسش بر آن اطلاق شود! از اس ام اس و پی ام و کامنت گرفته تاااااااا شعر و شِرّ و وِررررر ... بعد هم پسورد همه چیز را عوض کرد، موبایل و ایمیل و فیس بوک...
-
"سرقت ادبی"
1393/04/22 12:00
اینجا بازار مکاره است. از همان مدلش که هر چند ماه یکبار، هر کس از هر کجا می آید و هر چه دارد عرضه می کند و می زند به چاک! چاکِ جاده! کدام جاده؟ نمی دانم!... اصلا غرض نه چاک است و نه جاده! صحبت،صحبت بازار مکاره ی سخن است! ... کلام ... واژه ... اینجا بعضی کلمه ها بُنجل اند! مفت مفت!حکایت همان جنس های دست چندم! آنقدر...
-
" مردها زود می میرند! "
1393/04/19 12:52
لازم نیست مرد باشی که بدانی هر چقدر یک زن، زنیت خرج می کند پای زندگی و تن به نیستی نمی دهد، برعکس، مردها زود می میرند! بله! مردها طول عمرشان به اولین سلامی که بانو، سرد یا دیر جواب بدهد هم قد نمی دهد! مردها جوانمرگ می شوند در همان اولین عاشقانه ای که زن آرزوهایشان را، با آمدن اولین رقیب از دست می دهند! مردها جان به لب...
-
" زن ها نمی میرند؟! "
1393/04/19 12:51
احتمالا کمی نامتعارف است که زنی بیاید و از شما بپرسد: " می دانی زن ها کی می میرند؟! " … و شما بی هیچ تردیدی جواب دهید :" زنها نمی میرند!" … می دانید؟! از نظر من ، ارزش وجود، با درک عدم ممکن است.ارزش هست به نیست بودن! عدم، همان لحظه ی منقطع از هستی و منفصل از جهان رویابینی است! همان لحظه که یک زن...
-
"همسر تکانی"
1393/04/19 12:39
یکی از بلاهای طبیعی شناخته شده در زندگی های متمدن امروزی، که هر ساله مصادف است با ایام خجسته و مبارک عید نوروز، پدیده ی همسر تکانی است! این پدیده ی نوظهور و شگرف، ارتباط کاملا مستقیمی با تعطیلات پر خیر و برکت نوروز دارد! و کاملا بومی کشور های جهان سوم است و مصداق بارز آن ایران! از آنجا که ما در رفاه مالی کامل به سر می...
-
"آشپزخانه یا هالیوود"
1393/04/19 12:36
- توجه!:این یک نظریه پردازی شخصی است؛ خواندنش برای تابو پرستان و زنان خوشبخت توصیه نمی شود!- بعضی از زن ها خیلی زن اند! آنقدر که اگر هم زیبا باشند، بعد از چند صباحی، دیگر به چشم شوهرشان نمی آیند! نگاهشان که می کنی، در طول سال، هفت دست لباس هم خریده باشند، در خانه یا مهمانی،در عزا و عروسی، همیشه یک مدل اند-همان که...
-
" خاور میانه "
1393/04/02 13:41
خاور زنی است میانه! گردن آویزش منشور حقوق بشر! دامن موّاجِ خلیج ش را به دست های کثیف آلودند که فارس نباشد! عرب هم نیست! خون است، سرخ! این زن اما هنوز باکره است؛ مصون از تجاوز ادیان؛ تحمیل جنگ ها؛ خیانت انقلاب ها؛ با داعش، داغش می کنند تا باکرگی اش را زایل کنند؛ این زنِ پای در دامن نجابت پیچیده پاره های جگر به دامن...
-
دژ / واره -5
1393/03/09 11:27
تنهایی اعجاز تو بود پیامبرِ مکاّرِ عاشقی ! ور نه این بانو در ازدحام خنده های گل بِهی کی و کجا به شفای بوسه های تو مؤمن می شد ؟ ! که حالا هیچ روبندی گونه های سرخم را نمی پوشاند! تنهایی اعجاز تو بود!
-
" چون ما / همی را ! "
1393/02/27 11:07
این تن تو را می خواهد چون عرش که بیت المعمور چون حجاز که بیت العتیق چون اورشلیم که بیت الحم را ... این معبد تو را می خواهد چون یکشنبه، هر کلیسا را چون عمران، مریم را چون مریم، عیسی را ... این مسجد تو را می خواهد چون نماز، تکبیره الاحرامت را چون رکوع، کمرت را چون سجده،پیشانیت را ... این بوسه تو را می خواهد چون لبی...