کاش شاعر بودم
تا تو را شبیه می کردم به
باران، باده، بوسه …
یا نقاش بودم
طرح می زدم
پرتره ات را به روی ساحل
چشمانت را روی آیینه
گیسوانت را بر باد
با گل و گلاب قمصر…
خطاط هم نیستم
شکسته بنویسم نستعلیق قدمت را به وقت رفتن!
یا نگار گر
که تذهیب بگیرم قاب تن ت را!
جانم که تو باشی!
روزگاری عکاس بودم…
پیش از آنکه
رخسار تو بر ماه بیافتد
سایه ات بر خورشید
نگاهت به دریای مرمر
پیراهنت بر نسیم مدیترانه
دامنت بر جنگل های ایران
نفست بر کویر مصر…
این روزها
از کار بیکار کرده ای مرا
از بس سوژه ات تکرار زندگی است!
امیر آمونیاک/معصومی
فروردین نود و سه