عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک
عورانی

عورانی

وبلاگ رسمی امیر معصومی/آمونیاک

دژ / واره

خودم را می برم هواخوری


اما


دشت سینه ات یاغی گری میکند!


مادیان هوس را تا بلندای سرخینه ی لبت می راند/


پایم که به چشمه سار چشمانت میپیچد


خیس هق هق عاشقانه ی نگاه شبگردم میشود.


من تو را با تمام موصوف و صفت ها


تا بلندای تمام مضاف و مضاف الیه ها


فرای هر نهاد و گزاره ای


دور از قافیه،


ردیف میخواهم


در خطوط مواج نفست!


فارغ از دو دو تا چهار تای هر جاذبه و دافعه ی شرعی!


من تو را به بی شرم ازحضور 


انکحت و متعتُ،


خارج از زوجتُ میخواهم!


من تو را


تنها


دور از خودت میخواهم!


با من برهنه از هر


حصری


در محشر جانت بخواب!


پ . ن : 

گاهی از دستِ دل به در شود این جنون ادواری! / این درد را درمان نباید / که / نشاید!



سری ژن ها - فصل سوم


سری ژن ها – 26/09/91


انسان های مبارز در ناشناخته بی دلیل حرص خطر نمیکنند.حرص فقط در دنیای زندگی روزمره موثر است.برای مخاطره کردن در این تنهایی وحشت آور، شخص باید چیزی بیشتر از طمع داشته باشد:عشق ، شخص برای زندگی ، برای دسیسه ، برای اسرار نیاز به عشق دارد. شخص به کنجکاویِ سیری ناپذیر و جرات زیاد نیاز دارد.


 ***

سری ژن ها – 19/09/91


وقتی آدمی در راهِ معرفت و شناخت خود گام نهد، رفته رفته آگاه می شود که زندگی عادی را برای همیشه پشت سر گذاشته است.دیگر وسایل دنیای عادی برایش حائلی نیست و اگر میخواهد زنده بماند باید راهی نو برای زیستم بیابد.و هر ذره از معرفتی که به قدرت مبدل می شود،مرگ را به عنوان نیروی مرکزی در خود دارد.


*** 

سری ژن ها – 12/09/91


ترس یکی از قویترین نیروهای زندگی انسان است انگیزه ی یادگیری انسانهاست ،
حقیقت برای بیننده این است که تمام موجودات زنده برای مردن مبارزه میکنند.آنچه مانع مرگ می شود ، آگاهی است.

 


***

سری ژن ها – 05/09/91   


تو فقط میتوانی مالک آن چیز باشی که مرگ نمیتواند آن را از تو بگیرید
الباقی همه وَهم است....


*** 

سری ژن ها – 28/08/91


عصبانی شدن از دست مردم ، یعنی شخص حس میکند اعمالشان مهم است.ضروری است که از این شیوه ی حس کردن دست برداشت.اعمال مردم نمیتواند تا آن حد مهم باشد که تنها جنبه ی ماندنی ما ، رویارویی تغییر ناپذیر ما با بینهایت را ، جبران کند......

***

سری ژن ها – 21/08/91


ما بفهمی نفهمی متوجه می شویم که میتوانیم هر چیزی را هروقت که بخواهیم ، در یک چشم بهم زدن ، در زندگی رها کنیم.انسان مبارز به گذشته ی شخصی نیازی ندارد.روزی در میابد که دیگر برایش لازم نیست و آن را رها می کند.


***

سری ژن ها –14/08/91


انسان مبارز ممکن است چنین برگزیند که کاملن خونسرد و آرام بماند و هرگز دست به عمل نزند و چنان رفتار کند گه گویی خونسرد و آرام بودن برایش مهم است ، ولی او در این کار نیز بحق صادق خواهد بود ، چرا که این نیز همان حماقت اختیاری است....


***

سری ژن ها –07/08/91


وقتی سکوت درونی به دست آمد ، همه چیز ممکن میشود.روش توقف صحبت کردن با خود دقیقن همان روشی است که به ما آموخته اند با خود شروع به صحبت کنیم ، به ما اجبارن و مصممانه آموخته اند و این همان شیوه ای است که باید اجبارن و مصممانه متوقف شود...


***

سری ژن ها –30/07/91


وقتی انسان مبارزی هیچ گونه انتظاری ندارد ، اعمال مردم دیگر او را تحت تاثیر قرار نمی دهد.آرامشی عجیب نیروی حاکم بر زندگی او میشود.او یکی از مفاهیم زندگی بزرگان را پذیرفته است: وارستگی....


***

سری ژن ها –23/07/91


انسانها دوست دارند که به آنها بگویند که چه کنند ، اما بیشتر دوست دارند که مبارزه کنند و انچه را به آنها گفته شده است ، انجام ندهند و از این رو آنان درگیر می شوند و از کسی که اولین بار به آنها گفته اند ، متنفر می گردنند.


***

سری ژن ها –16/07/91


هر بار انسان مبارز تصمیم میگیرد کاری انجام دهد باید با تمام وجود انجام دهد ، اما باید مسئولیت آنچه را انجام میدهد ، بپذیرد.مهم نیست که چه می کند ، اما باید نخست بداند که چرا آن کار را میکند و سپس باید به اعمالش بدون کوچکترین تردید یا کمترین پشیمانی ادامه دهد.


***

سری ژن ها –09/07/91


کسی که تجربه عبور از دوزخ خواهش ها و امیال نفسش را نداشته، هرگز بر آنها فایق نیامده است.....

 

***

سری ژن ها –09/07/91


طبیعی است که ما حتی اگر اول هم باشیم خیلی احساس خوشبختیمان دوام نمی آورد زیرا همیشه در هر چیزی، بالای داشته های ما وجود دارد
باید باور کرد احساس زیبایی در زندگی به درون ماست
به صرف اینکه وارد دنیای بیرونتان می شویم
اگر "خود" را همراه نداشته باشیم به "جلب توجه" پناه میبریم
و هر چقدر هنرمندانه توجه ها را جلب کنیم
در لحظات تنهایی چیزی برای لذت بردن نداریم
زیرا توجه نیز مفهومیست که با حضور دیگران تعریف می شود.

سری ژن ها - فصل دوم

کسی که می خواهد هم نوعان خود را متوقف کند، باید خارج از محدوده ی کسانی باشد که آنان را استثمار می کند.


بهتر است تاریخچه ی خود را پاک کنیم زیرا این کار ما را از افکار مزاحم و دست و پاگیر آدم های دیگر خلاص می کند.


تو خودت را جدی می گیری، تو در خیال خودت وحشتناک مهمی، لااقل طبق نظری که از خودت داری، این طور است و باید عوض شود، تو آنقدر مهمی که به خودت اجازه می دهی وقتی اوضاع خلاف میل توست، بگذاری و بروی. تو آنقدر مهمی که به نظرت طبیعی است که از همه چیز احساس ملال کنی، شاید گمان می کنی که این نشانه ی یک شخصیت قوی است؛ نه، مسخره است ، تو ضعیفی، تو خود پرستی. خود را مهم شمردن یکی از چیز هایی است که باید رهایش کرد مثل تاریخچه ی شخصی.


تا زمانی که تومعتقد باشی که مهمترین چیز عالم هستی، نخواهی توانست دنیای اطراف خود را واقعا در یابی، مانند اسبی خواهی بود با چشم بند، فقط خودت را خواهی دید جدا از همه عالم.


مرگ همراه جاودانی ماست، ما همیشه با لرزشی در پشت خود، حضور او را احساس می کنیم.مرگ تنها مشاور با ارزشی است که ما داریم.هر بار فکر می کنی که هیچ چیز رو براه نیست و تو در خطر نابودی هستی، به طرف مرگ رو کن و از او بپرس که آیا حق با توست یا نه؟ مرگت به تو خواهد گفت که اشتباه می کنی و هیچ چیز مهمی نیست مگر تماس او با تو و مرگت خواهد افزود که او هنوز تو را لمس نکرده است.


به مرگت بیاندیش او به فاصله ی یک ذرعی تو است و هر لحظه ممکن است ترا لمس کند. بنابر ان تو برای این کج خلقی ها و اندیشه های تاریک وقت نداری.در دنیایی که مرگ شکارچی آن است فرصتی برای تاسف و شک نیست فقط برای تصمیم گرفتن وقت هست.


وقتی انسان تصمیم میگیرد کاری را انجام دهد باید با تمام وجود آنرا بپذیرد و مسوولیت تام و تمام آنچه را می کند بپذیرد.کاری که انسان می کند مهم نیست.اول باید بداند چرا آن کار را می کند و آن وقت باید هر چه را برای انجام آن لازم است، بدون کوچکترین تردید و کمترین پشیمانی بپذیرد.  مسوولیت تصمیمی را پذیرفتن یعنی آماده بودن برای مردن در راه آن تصمیم.


تو باید بیاموزی که به اراده ی خودت در دسترس باش یا خارج از دسترس، در جریان فعلی زندگیت تو بدون اینکه بخواهی همواره در دسترسی. معنی در دسترس نبودن به هیچ عنوان خود را مخفی کردن یا مرموز بودن نیست، منظور دست نیافتنی بودن است. به عبارتی پنهان شدن وقتی همه می دانند تو پنهان شده ای اهمیتی ندارد.


جهان تو بر اساس گفته های دیگران بنا شده است؛می دانی از لحظه ی تولد ما،آدمها برای ما تعریف می کنند که، دنیا این طور است و آنطور نیست و مسلما راهی نداریم جز ان که، دنیا را همان طور که دیگران گفته اند ببینیم. بنا بر این عقیده ، واقعیت زندگی روز مره ی ما در تفسیرات دریافت شده ایست که همه ما فرا گرفته ایم.


مطلبی هست که گمان می کنم از آن اطلاع داشته باشی،من آن را یک سانتی متر مکعب ِ شانس نام می گزارم.هر یک از ما، خواه جنگجو باشد یا نباشد، یک سانتی متر مکعب شانس دارد که گهگاهی در برابر چشمش ظاهر می شود.


 تفاوت یک فرد عادی و جنگجو در این است که یک جنگجو متوجه آن می شود و می کوشد آماده باشد.آگاهانه انتظار می کشد تا بتواند به موقع از سرعت انتقال لازم بر خوردار باشد.یعنی قادر باشد هنگامی که شانس به آن رو می کند، آن را به چنگ آورد و برای این کار جرات و شجاعت کافی هم داشته باشد.


شانس، اقبال، بخت، اقتدار شخصی یا هر اسم دیگری می خواهی بر آن بگذاری، مساله ی ویژه ای است.مثل گلی است که جلوی ما ظاهر می شود و ما را به چیدن خود دعوت می کند.در این مواقع اکثرا آدمها  یا خیلی گرفتار و مشغول هستند یا خیلی احمق و تنبل و متوجه نمی شوند که این بخت آنهاست که سراغشان آمده است، یک جنگجو بر عکس، همواره هوشیار و آماده است و انگیزه و ابتکار لازم را برای گرفتن بخت دارد



ادامه دارد.

سری ژن ها - فصل اول


بارها کوشیده ام این احساس ترس را تجزیه تحلیل کنم،ولی فورا خسته و بی حوصله می شدم.بلافاصله میفهمیدم که بررسی من بی اساس ،زائد است و به این امر ختم میشد که آنها رو رها می کردم.

او گفت:

- " فقط ترسیده ایی،همش همین هست.دنبال دلایل اسرار آمیزی  برای ترست نباش.دلیل اسرار آمیز درست همینجا،مقابل توست،در دسترس توست.!!! "

- " معمایی صحبت میکنی."

- " بله ،در این لحظه همین طور است.روزی برایت روشن خواهد شد در حال حاظر احمقانه است درباره ان حرف بزنیم .در این لحظه مطالب مبتذل باور نکردنی برای تو بینهایت معنای بیشتری دارد! "


کاملا حق با اون بود تمام  ترسهایم با کمک امور مبتذل متوقف می شد که در آن موقع از انها شرمنده بودم و حالا هم شرمنده هستم.از تملک شیطانی می ترسیدم چنین ترسی خیلی زود در زندگیم دلمه بسته بود.طبیعتا آنچه توضیح ناپذیربود،چیزی اهریمنی،چیزی شرورانه بود که هدفش نابود ساختن من بود.

هرچقدر توضیحات او نیشدار ترمیشد،احساس نیازم در حفاظت از خودم بیشتر میشد؛این احساس چیزی از نیاز یه حفاظت خویش بود،نیاز به حفظ صداقت و واقعیت بود و ارزش انکار ناپذیر دنیایی که ما انسانها در ان زندکی میکردیم برای من دنیای من تنها دنیای شناخت پذیر بود...

1- چشمان انسان می تواند دو کار انجام دهد:یکی دیدن انرژی بی حد و حصر،همچنان که در جهان جاریست و دیگری نگاه کردن به چیزهای این دنیاست ،هیچ یک بر دیگری ارجح نیست،به هر حال تربیت چشمها برای اینکه فقط نگاه کند باختی ننگ آور و بیهوده است.!



2-انسان با عمل کردن زندگی میکند نه با فکر کردن درباره آن یا با فکر کردن درباره چیزی که پس از انجام داد عمل به آن فکر خواهد کرد خواه عمل نگاه کردن یا کار چشم با شد....

3-گذشته شخصی دائما باید تجدید شود و به همین دلیل هرچه شخص انجام میدهد،آنرا با والدین،خویشان و دوستان میگوید .برعکس برای آدم مبارز که گذشته شخصی ندارد،نیازی هم به توضیحات نیست.هیچکس از اعمال او عصبانی و ناراحت نمیشود و برتر از همه آنکه هیچ کس هم اورا با افکار و انتظارات خویش ملزم به کاری نمیکند..

4- نقص کلمات این است که همواره ما را مجبورمیکند تا احساس آگاهی کنیم،ولی به محض اینکه از آنها دور شویم

وبه دنیا نظر می اندازیم ،کمبودشان را حس میکنیم به همین دلیل انسان باید به جای حرف زدن عمل کند و برای رسیدن به این هدف توصیف جدیدی از دنیا رامیپذیرد،توصیفی جدید که در آن حرف زدن زیاد مهم نیست و اعمال جدید نیز عکس العملهای جدیدی به دنبال دارند......

5- اعتماد بنفس انسان مبارز مثل اعتماد بنفس آدم معمولی نیست .آدم معمولی اطمینان را در چشم دیگران جستجو میکند و اسمش را هم اعتماد بنفس  می گذارد ، ولی انسان  مبارز بی عیب و نقص، کمال یافتگی  را از دید خود می بیند و اسمش را فروتنی و تواضع می گذارد ،شخص معمولی متکی به دیگران است در حالی که انسان مبارز فقط متکی یه بینهایت است.. خیلی چیزا هست که انسان مبارز در زمان معینی انجام میدهد که سالهای پیش نمیتوانست انجام دهد آن چیزها خودشان تغییر نکرده اند،تصور او از خودش تغییر یافته است...

6- انسانهای مبارز باید بیاموزند که به اراده خود در دسترس باشند یا نباشند .برای انسان مبارز بیهوده هست که تمام مدت نا آگاهانه در دسترس باشد،همچنانکه برایش پنهان شدن بیهوده است،وقتی همه میدانند که او پنهان شده است...

7- معرفت پیشه فخر ندارد،مقام ندارد،نام ندارد،وطن ندارد،فقط حیات دارد که باید زندگی کند و تحت این شرایط،تنها پیوند او با همنوعانش همان حماقت اختیاری است..

8- تواضع آدم مبارز فروتنی گدا نیست. مبارز در برابر هیچ کسی سر خم نمیکند و همینطور به کسی اجازه نمیدهد که جلوی او خم شود.در عوض گدا جلو هر گذرنده ای که اندکی از او برتر باشد،نزد کلاهی که به زمین انداخته ، زانو میزند و به خاک می افتد، در مقابل انتظار دارد هر کسی هم از او پایین تر است جلویش بر خاک افت

9- انسان مبارز بودن کار ساده ایی نیست که آدم فقط دلش بخواهد.بیشترمبارزه ایی بی پایان است هیچ کس انسان مبارز متولد نشده چنانچه هیچ کس هم به عنوان موجود عادی به دنیا نیامده این ما هستیم یه این یا به آن مبدل میشویم.تفاوت اصلی در این است که انسان مبارز همه چیز را بعنوان مبارزه طلبی قبول میکند،در حالی که انسان معمولی همه چیز را به عنوان برکت یا نفرین به شمار می آورد.

10- انسان مبارز باید دقت خودرا به پیوند بین خویش و مرگش معطوف کند،بدون کمترین پشیمانی و غم ویا نگرانی.او بایستی دقت خویش را به این واقعیت معطوف کند که وقتی ندارد تا اعمالش بر آن انجام شود.باید بگذارد تا هر یک از اعمالش آخرین نبرد وی در زمین باشد.فقطتحت این شرایط است که اعمالش از اقتداری بر حق برخوردار خواهد بود.در غیر اینصورت تا زمانی که زنده باشد،اعمال آدمی احمق خواهد بود.

11- انسان مبارز هیچ تاسفی بر آنچه انجام داده است نخواهد خورد،زیرا منفک کردن عمل شخص وآن را موزیانه،زشت و بد نامیدن ناشی از اهمیت تضمین نشده ای است که برای خود قائل است. حقه در چیزی است که شخص بر آن تاکید می ورزد.ما یا خودرابدبخت میکنیم ویا خودرا نیرومند میسازیم ،نیروی صرف شده همان است.

12- خود بزرگ بینی بزرگترین دشمن ماست .فکرش را بکن ، چیزی که ما را ضعیف میکند ، احساس رنجش نسبت به کردار و سوء کردار همنوعان ماست. خود بزرگ بینی ما سبب می شود که در بیشتر اوقات زندگیمان از کسی رنجیده باشیم

بدون اندوه و دلتنگی کمال وجود ندارد زیرا بدون آنها متانت و مهربانی وجود ندارد.خرد بدون مهربانی و معرفت بدون متانت بیهوده است.

13- آدم معمولی فکر میکند که غوطه خوردن در شک و محنت نشانه ی معنویت و احساساتی بودن است. واقعیت این است که آدم عادی همه چیز است بجز احساساتی.منطق وامانده ی اون آگاهانه خود را به غولی یا قدیسی مبدل میکند.اما حقیقتابرای چنین قالبی (غول یا قدیس) بسی کوچک است.

14- انسان مبارز یک شکارچی است.اوهر چیزی را محاسبه میکندو این تسلط است . وقتی همه چیزرامحاسبه کرد،دست به عمل میزند.خود را رها میکند و این توکل است.انسان مبارز برگی در باد نیست.هیچ کس نمیتواند اورا مجبور به کاری کند،هیچ کس نمیتواند اورا وا دارد تا علیه خود یا داوری بهتر خویش اقدامی کند.او سازش کرده است که زنده بماند و به بهترین نحوممکن زندگی می کند.

15- بزرگترین اشتباه انسانها این است که به فهرست منطق می چسبند . منطق بعنوان انرژی با انسان سرو کار ندارد.منطق با ابزاری که انرژی را بوجود می آورد، سروکار دارد وهرگز این مسئله را جدی نگرفته است که ما بهتر از ابزار هستیم.ما موجوداتی هستیم که انرژی تولید می کنند. حباب های انرژی هستیم....

16- انسان مبارز به درد خود اعتراف میکند،اما تسلیم آن نمیشود،به این جهت انسان مبارز  که به ناشناخته گام مینهد حالتی اندوهگین ندارد،برعکس به دلیل احساس فروتنی ناشی از بخت بلند خود خوشحال است و یقین دارد که روح او بی عیب و نقص است،بویژه آنکه از کارایی خود کاملا آگاه است.شادی انسان مبارز ازآنجا ناشی میشود که قسمت خود را پذیرفته است و با صداقت آنچه را در پیش رو دارد،تعیین کرده است.

 

ادامه دارد/...