بوسیدنت زلزله بود
عشقت رگباری بهاری است
برای امداد رسانی بیا
ور نه
آوار خواهم شد
بعد از این سیل دلتنگی...
دوری ت حادثه ای غیر مترقبه بود
دلتنگی ام یک بلای طبیعی ...
طوفان شد و کُشت
هرکه پیراهنش شبیه تو بود !
امیر آمونیاک/معصومی
خرداد نود و سه
این سازه ها
که بر پیکره ی عشقت می سازند
هیچ مناره ی جانی را نمی جنباند!
بساز و بفروش بانو!
با هرعشق اجاره ای، بساز!
تا می شود، فخــر بفروش!
جوانی تو
بنایی ناپایدار است
بر فراز یک زیبایی مقدس!
فرو می ریزد
با اولین زلزله ی قلبی!
به دیدنت خواهم آمد!
بوسه های من
نوش دارو، بعد از مرگ است.
زنده می کند تو را
زیر آوار بی کسی هایت!
بی ستون
پلی می شوم روی ویرانِ تنت!
از نو
عمارت می کنیم
هر گسل که بر اندامت افتاده!
معماری که من باشم
طاق و بستان تنت را
فرهاد واره، طرح می زنم!
***
پ ن : " بیا تو گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو، در اندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش بر اندازیم ... "
امیر آمونیاک/معصومی
1393.5.12