
پیدا نمی کنم!
دیگر واژه ای نیست که به ذهن سرگشته ی من برسد و قبلا به دل عاشقی ننشته و قلبش را نلرزانده و چشمش را به اشک شوق، طراوت نبخشیده باشد.
برایت به آوای جان، صوتی بر آرم تا حرفی به دامن کلمه ای بپیچد،
شاید جمله ای به شکوه بودنت آراسته شود که هیچ نگاره ای جز به امضای " ملاحظه شد ِ" چشمان تو، در جرگه ی عشق به رسمیت شناخته نخواهد شد.
آرام دل من!
آرام و آبروی آشیانه أم
بهانه ی بهاری چشم های این بابونه
پُر از پّر و پرواز است صدای مخملی ات
تب و تاب تنِ شاپرک های رقاصه ...
وجودت ثریای ثانی است به هر شعر منثور
که جهانی از جلال تو به جلوت آمده است...
منوچهر عاشقانه های من!
چشم، چشم یعقوب می طلبد چهره ی یوسف نشان ت ...
حافظ در حریم نفس تو به حلاوت غزل رسید
که خُلود خلوتِ معطر دل جز به بُرد تک خال تو ممکن نیست.
دلدارِ دل گسلِ هر چه دلداده است!
ذلیلِ لذیذِ ذمِّ کلام توأم در هرچه نمی پسندی!
تو فقط
ره/ بَرِ دیده و ره / زنِ دل باش به رسم عاشق کُشی...
* زِنتوم که تو باشی به زیر سایه ات
ژولیده وش باشم یا ژاله صفت،
زخم *ژوپین زندگی
بردریدن قلب من
* ژاژ خاییدن است.
سَرور و سالارِ*سریرْافروزِ فلک ای ...
شیدای شوریدگی های تواست
صبر در مقام صلابت و صولت کلامت...
-دوازده ام بهمن ماه یکهزار سیصدو نود و دو -
امیر آمونیاک / معصومی
ادامه دارد ...
واژه یاب:
زنتوم (zentom) واژه یِ فارسیِ اوِستایی و به معنیِ فرشته یِ پاسدارِ بخشش و بزرگواری و نیز ایزدبانویِ سلامتِ جان و نیز سرزمینِ آرامش است که در متونِ مختلفِ باستانی با ترکیب هایِ متفاوتی از آن استفاده شده است
ژوپین یا همان زوبین: نوعی نیزه
ژاژ خاییدن: کار بیهوده انجام دادن
سریر افروز: آبروی تاج و تخت