بیرون آمد
قدم زد
حوالی آمدن؛
می
ترسید دختر!
از
ماری که داروغه
در
آستین داشت ...
اگر
عصایی که قورت داده بود
سِحر
نمی کرد،
به
مهره ی ماری دچار می شد
که هیچ
اژدهای سخنی
نمی
توانست
عدالتِ
داروغه را ببلعد!
آنوقت
مردم می آمدند
می
نشستند؛ می گفتند:
" فلان شد و بهمان شد
دختری
که از داروغه ی شهر
طلب
خون پدرش را داشت! "
حَرَجی
نیست!
کسی
نمی دانست
دختر
به زیر دامنش
تله ی
انفجاری دارد
که وقت
دچار!
منفجر
می شود
به زیر
هر شعر رمانتیک
تا
داروغه
بماند و
محکمه
ی رسوایی اش!
***
استفتاء:
انهدام
یک تخت جرم محسوب می شود و در تجدید دوباره ی اموال بیت المال!، مالیات بر ارزش
افزوده ی بالشت، بر عهده ی اولیاء دم -صاحب دامن- است!!!
رساله
ی دلدادگی/ فقه عاشقی / باب بیت المال